گنجور

 
جامی

از ملایک جماعتی هستند

کز می عشق جاودان مستند

نی ز خود نی ز خلقشان خبری

نی به خود نی به خلقشان نظری

برده از خلق در وجود سبق

در شهود حق اند مستغرق

عارفانی که راه دین پویند

نام ایشان مهیمین گویند

ز آدمیزاده نیز بسیارند

که ازین شیوه بهره ای دارند

جسم شان در مجاهدت قایم

جان شان در مشاهدت هایم

در بریده ز دنیی و عقبی

کرده از هر دو روی در مولی

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]