بخش ۵۹ - فرستادن پدر ریا را بعد از چهل روز همراه عیینه به مدینه و پیش گرفتن حرامیان و هلاک شدن بر دست ایشان
بعد چل روز کز نشاط و سرور
حال بگذشتشان بدین دستور
داد اجازت پدر که ریا را
ماه شهر و غزال صحرا را
به عروسی سوی مدینه برند
وز غریبی ره وطن سپرند
بهر وی خوش عماریی پرداخت
برگ گل را ز غنچه محمل ساخت
سی شتر از نفایس و اجناس
جمله نادر به چشم جنس شناس
با دو صد عز و حشمت و جاهش
کرد سوی مدینه همراهش
هر دو با هم عیینه و ریا
شاد و خرم شدند ره پیما
معتمر با جماعت انصار
نیز بر کار خویش شکرگزار
که دو عاشق به هم رسانیدند
دل و جانشان ز غم رهانیدند
همه غافل از آنکه آخر کار
بر چه خواهد گرفت کار قرار
ماند تا با مدینه یک فرسنگ
جمعی از رهزنان بی فرهنگ
بر میان تیغ و در بغل نیزه
وز کمر کرده خنجر آویزه
همه خونین لباس و دزد شعار
همه تیغ آزمای و نیزه گذار
تنگ چشمان قحط سالی جوع
صیدشان ضب شکارشان یربوع
عیش شیرینشان ز دوغ ترش
فارغان از فروغ دانش و هش
همچو گرگان طعمه ناخورده
بر بره و میش حمله آورده
غافل از گوشه ای کمین کردند
رو در آن قوم پاکدین کردند
چون عیینه هجوم ایشان دید
غیرت عاشقی در او جنبید
شد چو شیران در آن مصاف دلیر
گاه با نیزه گاه با شمشیر
چند تن را به سینه چاک افکند
چون سگانشان به خون و خاک افکند
آخر از زخم تیغ صاعقه بار
داد آن قوم را چو دیو فرار
لیک نامقبلی ز کین داری
ضربتی زد به سینه اش کاری
قفس آسا به تن فتادش چاک
مرغ او کرد رو به عالم پاک
دوستان در خروش و گریه چو میغ
که برفت از جهان عیینه دریغ
گوش ریا چو آن خروش شنید
موکنان بر سر عیینه دوید
دید نقش زمین نگاری را
غرق خون نازنین شکاری را
گشته از چشمه سار سینه تنگ
خلعت سروش ارغوانی رنگ
دست سیمین خضاب ازان خون کرد
چهره گلگونه جامه گلگون کرد
چهره بر خون و خاک می مالید
وز دل دردناک می نالید
کای عیینه تو را چه حال افتاد
کآفتاب تو را زوال افتاد
سیرم از عمر بی لقای تو من
کاشکی بودمی به جای تو من
عقل بر عشق من زند خنده
که بمیری تو زار و من زنده
این بگفت و ز جان برآورد آه
رفت با آه جان او همراه
زندگی بی وی از وفا نشمرد
روی بر روی او نهاد و بمرد
ترک هجرانسرای فانی کرد
روی در وصل جاودانی کرد
دوستان از ره وفاداری
برگرفتند نوحه و زاری
چون کند طوطی از قفس پرواز
به خروش و فغان نیاید باز
عاقبت لب ز نوحه دربستند
بهر تجهیزشان کمر بستند
دیده از غم پر آب و سینه کباب
پاک شستندشان به مشک و گلاب
از حریر و کتان کفن کردند
در یکی قبرشان وطن کردند
در ته خاک غرق خونابه
تا قیامت شدند همخوابه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این داستان، پس از سی روز شادی و شور، به دستور پدر، عیینه و ریا، به سمت مدینه برای مراسم عروسی میروند. در راه، با گروهی از راهزنان روبرو میشوند که آمادهی حمله هستند. عیینه با شجاعت به دفاع از خود برمیخیزد و چند نفر از راهزنان را میکشد، اما در نهایت زخمی میشود و جانش را از دست میدهد. ریا که شاهد این واقعه است، به شدت غمگین میشود و آرزو میکند به جای عیینه در آن وضعیت باشد. در نهایت، عیینه میمیرد و دوستانش او را با غم و اندوه به خاک میسپارند و برای او نوحه و زاری میکنند. آنها به یاد عیینه و وفاداریاش به او، یک قبر مشترک برایشان میکنند تا در کنار هم آرام بگیرند.
هوش مصنوعی: پس از چهل روز که با شادی و شوق سپری شد، حال آنها به این روش تغییر کرد.
هوش مصنوعی: پدر اجازه داد که ریا، مانند ماهی در شهر و غزالی در دشت، به نمایش درآید.
هوش مصنوعی: به عروسی به سوی مدینه میروند و غریبان راه وطن را فراموش کردهاند.
هوش مصنوعی: به خاطر او، گلبرگ زیبایی را از غنچه منتشر کرد و آمادهٔ تقدیم کرد.
هوش مصنوعی: سی شتر به ارزشمندترین و نادرترین چیزها شباهت دارد که تنها چشمهای تیزبین و ماهر میتوانند آنها را تشخیص دهند.
هوش مصنوعی: با شکوه و عظمت فراوان، او را به سمت مدینه همراهی کرد.
هوش مصنوعی: هر دو با هم به شادی و سرور رسیدند و مسیر خود را با خوشحالی ادامه دادند.
هوش مصنوعی: معتمر با جمعی از دوستان انصاریاش، به خاطر کارهایی که انجام دادهاند، قدردانی میکند.
هوش مصنوعی: دو عاشق را به هم نزدیکی کردند و درد و غم آنها را از بین بردند.
هوش مصنوعی: همه در حالتی هستند که نمیدانند در نهایت چه اتفاقی خواهد افتاد و سرنوشت کارشان به کجا خواهد رفت.
هوش مصنوعی: او تا زمانی در نزدیکی مدینه ماند که گروهی از دزدان بیفرهنگ یک فرسنگ فاصله داشتند.
هوش مصنوعی: در میان تیغ و در کنار نیزه، و با خنجر که از کمر آویزان است.
هوش مصنوعی: همه به لباسهای خونین آراسته شدهاند و دزدی شعار میدهد، همه در حال آزمایش تیغ و دراز کردن نیزه هستند.
هوش مصنوعی: چشمودل تنگ کسانی که در سال قحطی هستند، شکارشان فقط حیواناتی کوچک و بیارزش است.
هوش مصنوعی: زندگی شیرین آنها از دوغ ترش ناشی میشود، زیرا از نور علم و آگاهی بیبهره هستند.
هوش مصنوعی: مانند گرگها که به برهها و میشها حمله میکنند، آنها در پی شکار و طعمهگرفتن هستند.
هوش مصنوعی: آنها غافل از یک گوشه، در کمین نشستهاند و به آن مردم پاک و دیندار آسیب میزنند.
هوش مصنوعی: وقتی عیینه مشاهده کرد که آنها به او حمله میکنند، حس عشق و غیرت در وجودش به حرکت درآمد.
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، چون شیران شجاع، شجاعانه میجنگید، گاهی با نیزه و گاهی با شمشیر.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد را به زمین انداخت و مانند سگها آنان را در خون و خاک غوطهور کرد.
هوش مصنوعی: در نهایت، بر اثر ضربههای شدید و ناگهانی، آن گروه مانند دیوان به وحشت و فرار افتادند.
هوش مصنوعی: اما به خاطر کینهای که در دل داری، ضربهای به سینهاش زدی که کارش را تمام کرد.
هوش مصنوعی: او همانند قفسی بر تنش افتاده است و مرغ او به سوی جهانی پاک میپرواز کند.
هوش مصنوعی: دوستان در حال هجران و گریه هستند، مانند ابرهایی که بعد از باریدن، از جهان ناپدید میشوند و یادشان باقی میماند.
هوش مصنوعی: وقتی گوش ریا صدای آن هیاهو را شنید، موکنان (کسانی که موی خود را میتراشند یا از چهره خود مراقبت میکنند) به سمت عیینه (پیشانی یا چهره) دویدند.
هوش مصنوعی: منظور از این بیت این است که زمین، تصویری را به نمایش میگذارد که در آن، زیبایی و لطافت شکارچی جوانی به شدت آسیب دیده و غرق در خون است. این تصویر نشاندهنده درد و رنجی است که بر یک موجود نازنین وارد شده، که میتواند نمادی از غم، فراق و اندوه ناشی از جنگ یا رقابت باشد.
هوش مصنوعی: از دل چشمههای زلال، دل تنگ و روانم، پیراهنی رنگین و زیبا به رنگ ارغوانی دریافت کردهام.
هوش مصنوعی: دست نقرهای با خونی که بر آن نشسته، چهرهاش را گل مانند کرده و لباسش را نیز به رنگ گل درآورده است.
هوش مصنوعی: چهرهاش را به خون و خاک میمالید و از دل بیمار و پر دردش ناله میکرد.
هوش مصنوعی: ای عیینه، چه بر سرت آمده که آفتاب تو در حال غروب است؟
هوش مصنوعی: من از زندگیام بدون دیدن تو خستهام، ای کاش میتوانستم به جای تو باشم.
هوش مصنوعی: عقل به عشق من میخندد و میگوید که تو در حال مرگ هستی و حال من خوب است.
هوش مصنوعی: او این را گفت و از دلش آهی کشید و با آن آه، جانش را هم برد.
هوش مصنوعی: زندگی بدون او ارزش ندارد و او را مینگرم و از دوریاش جانم را از دست میدهم.
هوش مصنوعی: ترک کردن دنیای مادی و فانی، و در عوض، روی آوردن به ارتباطی جاودانه و پایدار.
هوش مصنوعی: دوستان به خاطر وفاداری خود، از درد و اندوه میگویند و به سوگواری میپردازند.
هوش مصنوعی: زمانی که طوطی از قفس پرواز میکند، دیگر صدای ناله و فغانش به گوش نمیرسد و باز نمیگردد.
هوش مصنوعی: در نهایت، برای آمادهسازی تشییع آنها، به خواندن نوحه پرداخته و خود را برای حمل و نقل کفن و آمادهسازی مراسم تسلیتی که در پیش است، مهیا کردند.
هوش مصنوعی: چشمها پر از اشک و دل در آتش است، اما با عطر و گلزار آنها را شستشو دادند.
هوش مصنوعی: از پارچههای نرم و لطیف، برایشان کفن درست کردند و در یک قبر، آرامگاهشان را قرار دادند.
هوش مصنوعی: در عمق زمین، در لجن و خون، تا پایان دنیا در کنار هم باقی میمانند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.