قطره ای از تموج دریا
در زمستان فتاد بر صحرا
خویش را منجمد ز شدت برد
هستی مستقل توهم کرد
لیکن از هر کسی و هر جایی
می شنید اینکه هست دریای
کرد از موج و شبنم و باران
بر وجودش اقامت برهان
گرچه از روی عقل برهان گفت
بود صد شک درون جانش نهفت
آری از سنگلاخ وهم و خیال
کس نرسته به پای استدلال
فلسفی عمرها نهاد اساس
دانش خویش را ز فکر و قیاس
به کف از بهر وزن کردن آن
از قوانین منطقش میزان
تا شناسد صحیح را ز سقیم
باز داند ولود را ز عقیم
کرد بسیاری از علوم و فنون
حاصل خویشتن به این قانون
ظن او آنکه از گمان رسته ست
همه در بار خود یقین بسته ست
لیکن آندم که بار بگشاید
جز متاع گمان برون ناید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.