در این بخش برخی اشعار منتسب به حافظ که در تصحیح قزوینی-غنی نیامدهاند گردآوری شدهاند.
شمارهٔ ۱: ما برفتیم، تو دانی و دل غمخور ما - بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما
شمارهٔ ۲: صبح دولت میدمد کو جام همچون آفتاب - فرصتی زین به کجا باشد بده جام شراب
شمارهٔ ۳: اگر به لطف بخوانی مَزید الطاف است - وگر به قهر برانی درون ما صاف است
شمارهٔ ۴: غمش تا در دلم مَأوا گرفته است - سرم چون زلف او سودا گرفته است
شمارهٔ ۵: هوس باد بهارم به سوی صحرا برد - باد بوی تو بیاورد و قرار از ما برد
شمارهٔ ۶: صراحی دگر بارم از دست برد - به من باز بنمود می دستبرد
شمارهٔ ۷: من و صلاح و سلامت کس این گمان نبرد - که کس به رند خرابات ظن آن نبرد
شمارهٔ ۸: کارم ز دور چرخ به سامان نمیرسد - خون شد دلم ز درد، به درمان نمیرسد
شمارهٔ ۹: در هر هوا که جز برق اندر طلب نباشد - گر خرمنی بسوزد چندان عجب نباشد
شمارهٔ ۱۰: صورت خوبت نگارا خوش به آیین بستهاند - گوییا نقش لبت از جان شیرین بستهاند
شمارهٔ ۱۱: مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید - که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
شمارهٔ ۱۲: دلا چندم بریزی خون ز دیده شرم دار آخر - تو نیز ای دیده خوابی کن مراد دل بر آر آخر
شمارهٔ ۱۳: صبا به مقدم گل راح روح بخشد باز - کجاست بلبل خوشگوی؟ گو برآر آواز!
شمارهٔ ۱۴: جانا تو را که گفت که احوال ما مپرس - بیگانه گرد و قصهٔ هیچ آشنا مپرس
شمارهٔ ۱۵: به جد و جهد چو کاری نمی رود از پیش - به کردگار رها کرده به مصالح خویش
شمارهٔ ۱۶: رهروان را عشق بس باشد دلیل - آب چشم اندر رهش کردم سبیل
شمارهٔ ۱۷: روز عید است و من امروز در آن تدبیرم - که دهم حاصل سیروزه و ساغر گیرم
شمارهٔ ۱۸: ای در چمن خوبی رویت چو گل خودرو - چین شکن زلفت چون نافهٔ چین خوش بو
شمارهٔ ۱۹: ای از فروغ رویت روشن چراغ دیده - خوشتر ز چشم مستت چشم جهان ندیده
شمارهٔ ۲۰: من دوش پنهان میشدم تا قصر جانان سنگنک - نرمک نهادم پای را رفتم به ایوان سنگنک
شمارهٔ ۲۱: مطرب خوشنوا بگو تازه به تازه نو به نو - باده دلگشا بجو تازه به تازه نو به نو
شمارهٔ ۲۲: گر زلف پریشانت در دست صبا افتد - هرجا که دلی باشد در دام بلا افتد
شمارهٔ ۲۳: ببین هلالِ محرّم بخواه ساغر راح - که ماه اَمن و اَمان است و سال صلح و صلاح
شمارهٔ ۲۴ - ساقینامهٔ ۹: من ار زآن که گردم به مستی هلاک - به آیین مستان بریدم به خاک
شمارهٔ ۲۵: ای ز شرم عارضت گل کرده خوی - بر عرق پیش عقیقت جام می
شمارهٔ ۲۶: به فر دولت گیتی فروز شاه شجاع - که با کسم نبود بهر مال و جاه نزاع
شمارهٔ ۲۷: نور خدا نمایدت آینهٔ مجردی - از در ما در آ اگر طالب عشق سرمدی
شمارهٔ ۲۸: دریغا خلعت حسن جوانی - گرش بودی طراز جاودانی
شمارهٔ ۲۹: بلبل اندر ناله و، گُل خندهٔ خوش میزند - چون نسوزد دل که دلبر در وِی آتش میزند؟
شمارهٔ ۳۰: برو ای زاهد و دعوت مکنم سوی بهشت - که خدا در ازل از اهل بهشتم بسرشت
شمارهٔ ۳۱: میزنم هر نفس از دست فراقت فریاد - آه اگر نالهٔ زارم نرساند به تو باد
شمارهٔ ۳۲: عشقت نه سرسریست که از دل بدر شود - مهرت نه عارضیست که جای دگر شود
شمارهٔ ۳۳: ساقیا ساغر شراب بیار - یک دو جام شراب ناب بیار
شمارهٔ ۳۴: مباد کس چو من خسته مبتلای فراق - که عمر من همه بگذشت در بلای فراق
شمارهٔ ۳۵: پدید آمد رسوم بی وفایی - نماند از کس نشان آشنایی
شمارهٔ ۳۶: بیار باده و بازم رهان ز مخموری - که هم به باده توان کرد دفع رنجوری
شمارهٔ ۳۷: ای باد نسیم یار داری - زآن نفحهٔ مشکبار داری
شمارهٔ ۳۸: برو زاهد به امیدی که داری - که دارم همچو تو امیدواری
شمارهٔ ۳۹: جای حضور و گلشن امن است این سرای - زین در به شادمانی و عیش وطرب در آی
شمارهٔ ۴۰: شب از مطرب که دل خوش باد وی را - شنیدم نالهٔ جانسوز نى را
شمارهٔ ۴۱: لطف باشد گر نپوشى از گداها، روت را - تا به کام دل ببیند دیدهٔ ما، روت را
شمارهٔ ۴۲: تا جمالت عاشقان را زد بوصل خود صلا - جان و دل افتادهاند از زلف و خالت در بلا
شمارهٔ ۴۳: خوشتر از کوی خرابات نباشد جایی - که به پیرانه سرم دست دهد ماوایی
شمارهٔ ۴۴: چون در بهار خوبی امروز کامکاری - شاید که عاشقان را کامی ز لب بر آری
شمارهٔ ۴۵: ساقی اگرت هوای ماهی - جز باده مباد نزد ماهی
شمارهٔ ۴۶: برو ای طبیبم از سر که خبر زسر ندارم - به خدا رها کنم جان که زجان خبر ندارم
شمارهٔ ۴۷: دلبر و جانان من برد دل و جان من - برد دل و جان من دلبر و جانان من
شمارهٔ ۴۸: عید است و موسم گل، ساقی بیار باده - هنگام گل که دیده بی می قدح نهاده
شمارهٔ ۴۹ - رباعی: روزی که فلک از تو بریدهست مرا - کس با لب پر خنده ندیدهست مرا
شمارهٔ ۵۰: اکنون که چمن گشت ز گلزار بهشتی - ساقی می گلگون بطلب بر لب کشتی
شمارهٔ ۵۱ - رباعی: زآن بادهٔ دیرینهٔ دهقان پرورد - در ده که تراز عمر نو خواهم کرد
شمارهٔ ۵۲ - رباعی: شب رفت به پایان و حکایت باقیست - شکر تو نگفتیم و شکایت باقیست
شمارهٔ ۵۳ - رباعی: یا کار به کام دل مجروح شود - یا ملک دلم بی ملک روح شود
شمارهٔ ۵۴ - رباعی: راه طلب تو خار غمها دارد - کو راهروى که این قدمها دارد