روز عید است و من امروز در آن تدبیرم
که دهم حاصل سیروزه و ساغر گیرم
چند روزیست که دورم ز رخ ساقی و جام
بس خجالت که به روی آمد ازین تقصیرم
من به خلوت ننشینم پس از این، ور به مثل
زاهد صومعه بر پای نهد زنجیرم
پند پیرانه دهد واعظ شهرم لیکن
من نه آنم که دگر پند کسی بپذیرم
آن که بر خاک در میکده جان داد کجاست
تا نهم در قدم او سر و پیشش میرم
می به زیر کش و سجادهٔ تقوی بر دوش
آه اگر خلق شوند آگه از این تزویرم
خلق گویند که حافظ سخن پیر نیوش
سالخورده میی امروز به از صد پیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر در روز عید به تأمل در شرایط خود میپردازد. او تصمیم دارد که نتیجه تلاشهای یک ماههاش را با نوشیدن شراب جشن بگیرد. احساس دوری از ساقی و جام او را خجالتزده کرده، و از این رو، دیگر نمیخواهد در خلوت بنشیند. توصیههای موعظهکننده شهر برای او بیفایده است و او مخالفت خود را با پذیرش پند دیگران اعلام میکند. شاعر به دنبال کسی است که جانش را در میکده فدای عشق کرده و آرزو دارد در پای او سر تسلیم فرود آورد. او میخواهد می بنوشد و تقوی را نادیده بگیرد، و در نهایت میگوید که بر خلاف توصیهها، او امروز از هر سالخوردگی در می و محبت بهتر است.
هوش مصنوعی: امروز روز عید است و من تصمیم دارم که نتیجهی سی روز تلاش و عبادت خود را به دست بیاورم و از خوشیها بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: مدتی است که از چهرهی ساقی و جام دور هستم و از این که به خاطر اشتباهاتم خجالت زدهام، دلم نمیآید به او نگاه کنم.
هوش مصنوعی: من دیگر در تنهایی نمینشینم، حتی اگر مثل یک زاهد در صومعه زنجیر به پا کنم.
هوش مصنوعی: واعظ شهرم نصیحتهای بزرگان را میکند، اما من کسی نیستم که حرفهای دیگران را بپذیرم.
هوش مصنوعی: کسی که جانش را در میکده و در برابر عشق فدای میکند، کجاست تا من سرم را در برابر او بگذارم و به او احترام کنم؟
هوش مصنوعی: شراب را بنوش و در عین حال ظاهر تقوا و دیانت را حفظ کن. ای کاش مردم از این ظاهرسازی من باخبر شوند!
هوش مصنوعی: مردم میگویند که حافظ از بزرگترها سخن میگوید، اما من امروز میفهمم که یک جرعه از می بهتر از صد سال نصیحت از سالخوردگان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۱
روز عید است و من امروز در آن تدبیرم
که دهم حاصل سیروزه و ساغر گیرم
روز عید است و من امروز بر آن در میرم
که دهم حاصل سیروزه و ساغر گیرم
گر چه در پای هوی و هوست میمیرم
دسترس نیست که روزی سر زلفت گیرم
گر تو پای دل دیوانهٔ ما خواهی بست
هم به زلف تو، که دیوانهٔ آن زنجیرم
کشتن ما چو به تیغ هوسی خواهد بود
[...]
روز عید است و من امروز بر آن در میرم
که دهم حاصل سیروزه و ساغر گیرم
دو سه ماه است که دورم ز رخ ساقی و جام
بس خجالت که به رو آمد از این تقصیرم
من به خلوت ننشینم پس از این گر به مثل
[...]
روز کی چند پی زهد و سلامت گیرم
ور ملامت کندم عشق از او نپذیرم
جام صافی ببر و جامه ی سالوس بیار
صدق بگذار که من در گرو تزویرم
بر سر کوی بت سلسله گیسو زین پس
[...]
خاک شیراز اگرچه شده دامن گیرم
نتوانم دل از این نوسفران برگیرم
گرچه خم شد چو کمان قامتم از پیری و ضعف
میدواند سوی او شوق بسر چون تیرم
از چه یکشب بمه خرگهی ما نرسد
[...]
عشق بگسست چنان سلسله تدبیرم
که سر زلف زره ساز تو شد زنجیرم
خنده زد لعل تو بر گریهٔ شورانگیزم
طعنه زد جزع تو بر نالهٔ بیتاثیرم
روزگاری است که پیوسته بدان ابرویم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.