عشقت نه سرسریست که از دل به در شود
مهرت نه عارضیست که جای دگر شود
عشق تو در درونم و مهر تو در دلم
با شیر اندر آمد و با جان به در شود
دردیست درد عشق که اندر علاج آن
هرچند سعی بیش نمایی بَتَر شود
اینک یکی منم که در این شهر هر شبی
فریاد من ز ذَروهٔ افلاک بر شود
با آنکه گر سرشک فشانم به زندهرود
کشت عراق جمله به یک روز تر شود
روزی به خرج غم نکند اشک من وفا
گر دستگیر دیده نه خون جگر شود
تلخ است پاسخ تو ولیکن مرا چه غم
با دست، بگذرد به لبانت شکر شود
مِنَّت خدایْ را که دل من نه زلف توست
تا هر نفس به بادی زیر و زبر شود
نتوان شناخت موی میانت ز موی زلف
گاهی که همچو حلقه به گردت کمر شود
یاد لب تو گر برود بر زبان کلک
گردد مدام شهد و قلم نیشکر شود
گل مشک ریز باشد اگر بوی زلف تو
یک شب به لطف همره باد سحر شود
دی در میان زلف بدیدم رخ نگار
بر هیئتی که عقده محیط قمر شود
گفتم که ابتدا کنم از بوسه؟ گفت نه
بگذار تا که ماه ز عقرب به در شود
گفتم که چند گونه به پیشت بیان کنم
گر میل خاطر تو به فضل و هنر شود
گفت این چه عادت است که هرروز تا به شب
از هرزه گفتن تو مرا درد سر شود
فضل و هنر به تحفهٔ معشوق میبری
خود مرد کی بود که بدین گونه خر شود
زر باشد آنکه کار تو چون زر کند ولی
این هم به طالع تو همانا اگر شود
احوال بینوایی بنده بر این نسق
چندان بود که صدر جهان را خبر شود
جان جهان جهانِ کرم میر عزّ دین
کز بندگیش کار فلک معتبر شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر درباره عمیق بودن عشق و وابستگی آن به دل و جان سخن میگوید. شاعر احساسات عمیقش را به تصویر میکشد و درمییابد که عشق دردناک است و هرچه بیشتر تلاش کند تا آن را حل کند، شدت آن بیشتر میشود. او در تنهایی شبها فریاد میزند و به سختی غم و درد را تحمل میکند. شاعر بلافاصله از تلخی پاسخ معشوقش سخن میگوید اما در عین حال به زیبایی لبهای او اشاره میکند. او به شکرانه اینکه دلش به زلف معشوق وابسته نیست، مباهات میکند و در نهایت، روح و جانش را به معشوق و عشقش تقدیم میکند و از آثار وجود او در زندگیاش میگوید. شعر ترکیبی از احساسات عاشقانه و رنج و زیبایی است که در کنار یکدیگر قرار دارند.
هوش مصنوعی: عشق تو به گونهای نیست که به راحتی فراموش شود و احساس تو در دل من جایی دیگر نخواهد رفت.
هوش مصنوعی: عشق تو در قلب من است و محبت تو در دل من برقرار است، همانطور که شیر در درون میآید و جانم را از خود جدا میکند.
هوش مصنوعی: درد عشق به قدری عمیق و سخت است که هرچه بیشتر تلاش کنی تا آن را درمان کنی، اوضاع بدتر و دردناکتر میشود.
هوش مصنوعی: من در این شهر، هر شب فریاد میزنم که صدایم از بلندای آسمان به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: اگرچه اگر اشکهایم را بر بستر زندهرود بریزم، تمام کشتزارهای عراق در یک روز سرسبز و تازه خواهند شد.
هوش مصنوعی: روزی اشکهای من به خاطر غم دیگر خرج نمیشود، اگر چشمم را درک کند، خون جگر من هم به حال خود باقی میماند.
هوش مصنوعی: پاسخ تو برایم تلخ است، اما من نگران نیستم؛ با لبانت که شکرین باشد، همه چیز فراموش خواهد شد.
هوش مصنوعی: خداوند را شکر که دل من به زلف تو وابسته نیست، زیرا هرلحظه ممکن است زندگیم دچار تغییر و بیثباتی شود.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، تشخیص موی وسط تو از موی زلفت سخت است، زمانی که همچون حلقهای دور کمرت بیفتد.
هوش مصنوعی: اگر یاد لب تو بر زبان جاری شود، نوشیندۀ دلپذیری از آن برخواهد خاست و قلم مثل نیشکر شیرین خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر بوی زلف تو یک شب به لطافت با نسیم سحر همرا باشد، گل مشک هم کوچک و ناچیز خواهد بود.
هوش مصنوعی: دیروز در میان زلفهایش، چهرهای از محبوب را دیدم که به گونهای بود که میتوانست زیباییهای ماه را تحت الشعاع قرار دهد.
هوش مصنوعی: گفتم که با بوسهای آغاز کنم؟ گفت نه، صبر کن تا که ماه از زیر سایهی عقرب بیرون بیاید.
هوش مصنوعی: گفتم چند راه را برای ابراز احساساتم به تو امتحان کنم، اگر تو به لطف و هنر من علاقهمند شوی.
هوش مصنوعی: این چه عادت بدی است که هر روز تا شب از حرفهای بیفایده تو مجبور به تحمل دردسر میشوم؟
هوش مصنوعی: تو هنر و فضیلت خودت را به محبوب هدیه میکنی، اما این چه مردی است که به این شکل خوار و ذلیل شود؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که به خوبی و مهارت کار میکند، ارزشمند و گرانبهاست، مانند طلا. اما در عین حال، نتیجه و سرنوشت نهایی کار او بستگی به تقدیر و شانسش دارد.
هوش مصنوعی: حال و روز بیپناهی من به اندازهای است که حتی بزرگترین و محترمترین افراد جهان از آن مطلع شوند.
هوش مصنوعی: روح عالم، جهان مهربانی است، که میر عزّ دین با بندگی او، کارهای آسمان را معتبر و با اعتبار میسازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عشقت نه سرسریست که از دل بدر شود
مهرت نه عارضیست که جای دگر شود
همین شعر » بیت ۱
عشقت نه سرسریست که از دل به در شود
مهرت نه عارضیست که جای دگر شود
نقل قول وبلاگ راویان:
این قصیده چنانچه در کتاب تاریخ ادبیات ایران آمده و در انتها نقطه چین گذاشته شده یقیناً ادامه داشته و بعلت طولانی بودن آن مؤلف از نشر کامل آن استنکاف نموده است. همچنین مرجع اصلی اشعار خواجه سعیدالدین هروی دو کتاب مونس الاحرار و خلاصة الاشعار قید گردیده که من نیز به آنها دسترسی ندارم. ضمناً این شعر در فضای مجازی با نُه مصرع گلچین شده به اشتباه به حافظ منسوب شده و حتی بیت تخلص برای آن ساخته شده است! البته در دیوان حافظ اثری از این شعر نیست.
کی بر کنم دل از رخ جانان که مهر او
با شیر در دل آمد و با جان به در شود
همین شعر » بیت ۲
عشق تو در درونم و مهر تو در دلم
با شیر اندر آمد و با جان به در شود
همین شعر » بیت ۱
عشقت نه سرسریست که از دل به در شود
مهرت نه عارضیست که جای دگر شود
«عشقت نه سرسری است که از سر به در شود»
«مهرت نه عارضیست که جای دگر کنم »
هر ساعتی ز عشق تو حالم دگر شود
وز دیدگان کنارم همچون شمر شود
از چشم خون فشانم نشگفت اگر مرا
از خون سر مژه چو سر نیشتر شود
راز من و تو اشگ دو چشم آشکار کرد
[...]
ایخسروی که هر که کند بندگی تو
هم تاج بخش گردد و هم تاجور شود
هر دم ببندگی تو این خیمه کبود
چون خر گه ایستاده و بسته کمر شود
جان خرد ز خلق تو مشگ تبت برد
[...]
گر هیمه عود گردد و گر سنگ در شود
مشنو که چشم آدمی تنگ پر شود
ما را نه ممکن است که از تو به سر شود
گر حکمِ آفرینشِ عالم دگر شود
آرام نیست یک نفسم در فراقِ تو
صبرم میسّر از تو دریغا اگر شود
گر جرمِ آفتاب بپوشد شگفت نیست
[...]
ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود
آن بیوفای عهد شکن را سفر شود
کردند آگهم که فلان رفت و دور رفت
نزدیک بود کز تن من، جان به در شود
او می رود چو جان و مرا هست بیم آن
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.