به فر دولت گیتی فروز شاه شجاع
که با کسم نبود بهر مال و جاه نزاع
بیار می که چه خورشید مشغل افروزد
رسد به کلبه درویش نیز فیض شعاع
صراحتی و حریفی خوشم زدنیا بس
که غیر از این همه اسباب تفرقست و صداع
برو ادیب به جامی بدل کن این شفقت
که من غلام مطیعم نه پادشاه مطاع
ز مسجدم به خرابات میفرستد عشق
حریف باده رسید ای رفیق توبه وداع
هنر نمی خرد ایام غیر از اینم نیست
کجا روم به تجارت بدین کساد متاع
ز زهد حافظ و طامات او ملول شدم
بساز رود و غزل خوان که می روم به سماع
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به شاه شجاع تقدیم شده و شاعر از او میخواهد که به جای نزاع بر سر مال و مقام، زندگی را با محبت و دوستی بگذراند. او دعوت میکند که مینوشند و از زیباییهای زندگی لذت ببرند، زیرا همه چیز غیر از این باعث تفرقه و دردسر است. شاعر به ادیب میگوید که به جای چیزهای زودگذر، به محبت و شفقت بپردازد و خود را غلام محبت میداند نه پادشاه. او عشق را به عنوان نیرویی میبیند که او را از مسجد به خرابات میبرد. در نهایت، او از زهد و حرفهای خالی دلزده شده و قصد دارد به سمت شادی و خواندن غزل برود.
هوش مصنوعی: در این بیت به شاه شجاع اشاره شده که در سایهی قدرت و حکمرانیاش، در دنیا درخشان است. او به خاطر مال و مقام با کسی درگیر نمیشود و درستی و صداقت را بر بهتر شدن اوضاع ترجیح میدهد.
هوش مصنوعی: میخواهم می بیاوری که روشنایی خورشید چگونه شعله میافروزد و حتی به کلبه درویش هم نور و فیض خود را میرساند.
هوش مصنوعی: من از دنیا و جهالت آن خوشم نمیآید، زیرا جز این که باعث جدایی و پریشانی بین افراد میشود، چیز دیگری ندارد.
هوش مصنوعی: به یک انسان فرهیخته بگو که این محبت و مهربانی را به نوعی دیگر درآورد، چون من خدمتگزار و بندهام و نه مانند یک پادشاه که از دیگران اطاعت میشود.
هوش مصنوعی: عشق مرا از مسجد به میخانه فرستاد، دوست. نوشیدن شراب در حال حاضر رسیده است و ای رفیق، زمان توبه و خداحافظی است.
هوش مصنوعی: هنر را نمیتوان خرید و زمانه غیر از این نیست؛ کجا میتوانم بروم که در این بازار کساد، کالای خود را بفروشم؟
هوش مصنوعی: از زهد و پیچیدگیهای حافظ خسته شدم، بیا تا با هم به شادی و شادابی بپردازیم و غزل بخوانیم، چون من در حال رفتن به یک حال و هوای جدید هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
سر ملوک جهان فخر دین تو آن شاهی
که ماه و مهر ز رای تو می برند شعاع
تویی که همت تو سر بدان فرو نارد
که با فلک بودش ملک کاینات مشاع
خدایگانا دانی که در ممالک تو
[...]
بسوز سینه رسند اهل دل بذوق سماع
که شمع سوخته دل را از آتشست شعاع
حدیث سوز درون از زبان نی بشنو
ولی چو شمع نباشد چه آگهی ز سماع
بچشم آهوی لیلی نظر کن مجنون
[...]
قسم به حشمت و جاه و جلالِ شاه شجاع
که نیست با کَسَم از بهرِ مال و جاه نزاع
شرابِ خانگیم بس مِیِ مُغانِه بیار
حریفِ باده رسید ای رفیقِ توبه وِداع
خدای را به مِیام شست و شویِ خِرقه کنید
[...]
سحر که صوفی صبح از نشیمن ابداع
فکند بر کتف کوه طیلسان شعاع
صفای کاسه می برفروخت بزم طرب
نوای نغمه نی برگرفت راه سماع
درآمد از درم آن مه گشاده و بسته
[...]
هنوز عارف و عامی نداشتند نزاع
که لای باده مقررر شد از برای صداع
مرید و مرشد و خادم تمام می دانند
که رند صومعه می می خورد به چنگ و سماع
غریب و عاشق و مستم خدا نگهدارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.