میزنم هر نفس از دست فراقت فریاد
آه اگر نالهٔ زارم نرساند به تو باد
چه کنم گر نکنم ناله و فریاد و فغان
در فراق تو چنانم که بداندیش مباد
روز و شب غصه و خون میخورم و چون نخورم
چون ز دیدار تو دورم به چه باشم دلشاد
تا تو از چشم من سوخته دل دور شدی
ای بسا چشمهٔ خونین که دل از دیده گشاد
حافظ دلشده مستغرق یادت شب و روز
تو از این بندهٔ دل رفته به کلی آزاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد فراق معشوق به شدت ناله میکند و هر لحظه از دوری او فریاد میزند. او میگوید که اگر نتواند ناله کند، چطور میتواند با این غم زندگی کند. دوری معشوق باعث شده است که او همواره در غم و اندوه باشد و حتی نمیتواند خوشحال باشد. شاعر به شدت دلشکسته است و تصویر میکند که چقدر اشک و خونریزی در دل او وجود دارد. در نهایت، او میگوید که معشوقش به طور کامل از او رفته و او را به حال خود رها کرده است.
هوش مصنوعی: هر لحظه از غم جداییات فریاد میزنم و آه میکشم، اما اگر ناله و زاری من به تو نرسد، باد به گوش تو برساند.
هوش مصنوعی: چه کار کنم اگر در غم دوری تو، ناله و فریاد نزنم؟ حالت من بهگونهای است که هیچکس به جز تو نباید از آن باخبر باشد.
هوش مصنوعی: روز و شب در غم و اندوه به سر میبرم و نمیتوانم شاد باشم، چرا که از دیدار تو دورم.
هوش مصنوعی: زمانی که تو از دیده من دور شدی، چه بسیار چشمههای خونینی که از دل به چشم ریخته شد.
هوش مصنوعی: حافظ تمام روز و شب در یاد تو غرق شده است و از این بندهای که به او دل داده، به طور کامل رها شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میزنم هر نفس از دست فراقت فریاد
آه اگر نالهٔ زارم نرساند به تو باد
همین شعر » بیت ۱
میزنم هر نفس از دست فراقت فریاد
آه اگر نالهٔ زارم نرساند به تو باد
شاعر این شعر طبق این مستند سلمان ساوجی است.
ای همه ساله زخوی تو دل سلطان شاد
دل سلطان همه سال از خوی تو شادان باد
با علی خیزد هر کز تو بیاموزد علم
با عمر خیزد هر کز تو بیاموزد داد
زانکه استاد تو اندر همه کاری پدرست
[...]
نوزتان مادر شش روز نباشد که بزاد
نوزتان ناف نبریده و از زه نگشاد
نوزتان سینه و پستان به دهن بر ننهاد
نوزتان روی نشست و نوزتان شیر نداد
این چه بند است که بر من غم آن ماه نهاد
دل من بر دوره خون زد و دیده بگشاد
دل من برد بگفتار دل آزار بتی
که همه فعلش بند است و همه قولش داد
بجفا کردن راد است و بدل دادن زفت
[...]
قاضی آن بد نسب خر روش ترک نژاد
که چو دید او کله کیسه زرش آمد یاد
آنکه بی سیم کسی نبد از ارش نگشاد
سیم وی دادی و از مهتری این دارد یاد
جاودان بادا آن جای طهارت آباد
[...]
یاد میدار که از مات نمی آید یاد
ای امید من و عهد تو سراسر همه باد
نکنی یک طرف از قصه ی من هرگز گوش
نه زِیم یک نفس از غصه تو هرگز شاد
یاوری نیست، که با خصم تو بردارم تیغ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.