سر ِ سودای تو اندر سر ما میگردد
تو ببین در سر شوریده چها میگردد
هر که دل در خم ِ چوگانِ سرِ زلفِ تو بست
لاجرم گوی صفت بی سر و پا میگردد
هرچه بیداد و جفا میکند آن دلبرِ ما
همچنان در پی او دل به وفا میگردد
از جفای فلک و غصه دوران صد بار
بر تنم پیرهن صبر قبا میگردد
از نحیفی و نزاری، تن ِ بیچاره ء من
چون هلالیست که انگشت نما میگردد
بلبلِ طبعِ من از فرقت ِ گلزارِ رخش
دیرگاهیست که بی برگ و نوا میگردد
بهوا داریِ آن سرو قدِ لاله عِذار
بسی آشفته و سرگشته چو ما میگردد
چند گویم مرو ای دل زِ پِی نفس و هوی
کاین هوا نیست که در عین ِ خطا میگردد
دلِ حافظ چو صبا بر سرِ کوی تو مقیم
درد مندیست باُمّیدِ دوا میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عقده چون وقت رسد عقدهگشا میگردد
غنچه ممنون عبث از باد صبا میگردد
زنگ روشنگر آیینه ما میگردد
در پریخانه ما جغد هما میگردد
درد صاف از دل خوشمشرب ما میگردد
[...]
دل پی لالهرخان همچو صبا میگردد
هیچ کس نیست بپرسد که کجا میگردد
جوهر آینه چون قبلهنما مضطرب است
هوس او نه همین در دل ما میگردد
خاک ما داده به باد ستم و میگوید
[...]
دل چو از پای فتد دست دعا می گردد
راهرو پیر شود راهنما می گردد
راستی را نبود هیچ زوالی به جهان
سرو اگر خشک شود باز عصا می گردد
آشنایی به جوانان نتوان کرد به زور
[...]
دل دیوانه ز زلفت چو رها میگردد
هست مرغی که ز کاشانه جدا میگردد
تا که مهر رخ تو شمع درونست مرا
مه چو پروانه به گرد سرما میگردد
لیک آن را که بود مهر تو با جان پیوند
[...]
سرِّ سودای تو اندر سرِما میگردد
تو ببین در سرِ شوریده چهها میگردد
هرکه دل در خَمِ چوگانِ سر زلف تو بست
لاجرم، گوی صفت بی سر و پا میگردد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.