گنجور

 
حافظ

من خرابم زغم یار خراباتی خویش

می زند غمزه او ناوک غم بر دل ریش

با تو پیوستم و از غیر تو دل بگسستم

آشنای تو ندارد سر بیگانه و خویش

به عنایت نظری کن که من دل شده را

نرود بی مدد لطف تو کاری از پیش

آخرای پادشه ملک و ملاحت چه شود

که لب لعل تو ریزد نمکی بر دل ریش

خرمن صبر من سوخته دل داد به باد

چشم مست تو که بگشاد کمین از پس و پیش

گر چلیپای سر زلف زهم بگشاید

بس مسلمان که شود کشته آن کافر کیش

پس زانو منشین و غم بیهوده مخور

که زغم خوردن تو رزق نگردد کم و بیش

پرسش حافظ دل سوخته کن بهر خدا

نیست از شاه عجب، گر بنوازد درویش

حافظ از نوش لب لعل تو کامی کی یافت

که نزد بر دل ریشش دو هزاران سر نیش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کسایی

تا تو آن خیش ببستی به سر اندر، پسرا

بر دلم گشت فزون از عدد ریشه‌ش ریش

ماهرویا، به سر خویش، تو آن خیش مبند

نشنیدی که کند ماه تبه جامهٔ خیش ؟

منوچهری

رزبان تاختنی کرد به شهر از رز خویش

در رز بست به زنجیر و به قفل از پس و پیش

بود یک هفته به نزدیکی بیگانه و خویش

ز آرزوی بچهٔ رز، دل او خسته و ریش

امیر معزی

این منم یافته مقصود و مراد دل خویش

با حوادث شده بیگانه و با دولت خویش

وین منم دیده و دل کرده پس از چندین سال

روشن و شاد به دیدار ولی‌نعمت خویش

صدر اسلام عمادالدین‌ْ بوبکر که هست

[...]

سعدی

گردن افراشته‌ام بر فلک از طالع خویش

کاین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش

عمرها بوده‌ام اندر طلبت چاره کنان

سال‌ها گشته‌ام از دست تو دستان اندیش

پایم امروز فرورفت به گنجینه کام

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
همام تبریزی

اشتیاقی به مرادی نفروشد درویش

ور بود تشنه جگر چشمهٔ حیوان در پیش

لذت آب ز سیراب نباید پرسید

این سخن خوش بود از تشنه جیحون اندیش

ذوق آن حال کسی راست که از نوش وصال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از همام تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه