گنجور

 
حافظ

اگر به لطف بخوانی مَزید الطاف است

وگر به قهر برانی درون ما صاف است

بیان وصف تو گفتن نه حد امکان است

چرا که وصف تو بیرون ز حد اوصاف است

ز چشم عشق توان دید روی شاهد غیب

که نور دیدهٔ عاشق ز قاف تا قاف است

چو سرو سرکشی ای یار سنگدل با ما

چه چشم‌هاست که از روی تو بر اطراف است

تو را که مایهٔ خلد است نیاز همتا نیست

از این مثال گزینم روان در اطراف است

ز مُصحَف رخ دلدار آیتی بر خوان

که آن بیان مقامات کشف کشّاف است

عدو که منطق حافظ طمع کند در شعر

همان حدیث هُما و طریق خطّاف است

 
 
 
شمارهٔ ۳ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حافظ

کُنون که بر کفِ گُل جامِ بادهٔ صاف است

به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است

بخواه دفتر اشعار و راهِ صحرا گیر

چه وقتِ مدرسه و بحثِ کشفِ کَشّاف است؟

فقیهِ مدرسه دی مست بود و فَتوی داد

[...]

صائب تبریزی

ز ابر اگر چه هوای بهار ناصاف است

غمین مشو که سراپرده های الطاف است

صفای روی زمین در صفای دل بسته است

که آب جوی بود صاف، چشمه تا صاف است

نمی توان ز گرانان به گوشه گیری رست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه