در هر هوا که جز برق اندر طلب نباشد
گر خرمنی بسوزد چندان عجب نباشد
مرغی که با غم دل شد الفتیش حاصل
بر شاخسار عمرش برگ طرب نباشد
در کارخانهٔ عشق ازکفر ناگزیر است
آتش که را بسوزد گر بولهب نباشد
در کیش جانفروشان فضل و شرف به رندیست
اینجا نسب نگنجد آنجا حسب نباشد
در محفلی که خورشید اندر شمار ذرهست
خود را بزرگ دیدن شرط ادب نباشد
می خور که عمر سرمد گر درجهان توان یافت
جز بادهٔ بهشتی هیچش سبب نباشد
حافظ وصال جانان با چون تو تنگدستی
روزی شود که با آن پیوند شب نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساساتی عمیق و اندیشههایی در مورد عشق، زندگی و معنای وجود میپردازد. شاعر میگوید در هر شرایطی که عشق و زیبایی وجود نداشته باشد، حتی آتشسوزی هم عجیب نیست. او به بیان این موضوع میپردازد که عشق گاهی با درد و غم همراه است و در دنیای عشق، کفر و نادانی نیز وجود دارد. همچنین اشاره میکند که در جامعهای که جاه و مقام مهم است، انسانها نمیتوانند خود را بزرگ ببینند. شاعر تأکید میکند بر لزوم لذت بردن از زندگی و نوشیدن شراب عشق، زیرا در زندگی چیز دیگری نمیتواند خوشبختی واقعی را به ارمغان بیاورد. در نهایت، حافظ به امید وصالی با معشوقش اشاره میکند و آرزو میکند روزی برسد که جدایی و کمبود در عشق وجود نداشته باشد.
هوش مصنوعی: در هر زمانی که جز جستجوی روشنی و آگاهی نباشد، اگر به اندازهی زیادی از چیزهای بیارزش نابود شود، جای تعجبی ندارد.
هوش مصنوعی: پرندهای که به خاطر غم دلش به دوستی با آن دچار شده، در طول عمرش دیگر نمیتواند به شوق و شادی برگی بر روی شاخههایش داشته باشد.
هوش مصنوعی: در دنیای عشق، اگر آتش وجود نداشته باشد، همه چیز به وسوسه و کفر دچار میشود و در این وضعیت، عشق نمیتواند به درستی شکل بگیرد.
هوش مصنوعی: در جامعهای که افراد خود را بفروشند، دانش و فضیلت مهم است و جایگاه اجتماعی براساس رندی و تردید میشود. در این فضا، نسب و اعتبار خانوادگی معنایی ندارد و به هیج وجه نمیتواند نشانهای برای ارزش انسانی باشد.
هوش مصنوعی: در جمعی که خورشید در آنجا به تعداد ذرات کوچک دیده میشود، بزرگنمایی از خود نشانهی بیادبی است.
هوش مصنوعی: بنوش که اگر عمر جاودان هم پیدا کنی، تنها دلیل وجودیاش جز شراب بهشتی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: روزی میآید که عشق و وصال محبوبی چون تو به دست خواهد آمد، زمانی که مشکلات و سختیهای زندگی وجود نداشته باشد و دیگر شبهای تنهایی تمام شده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
سر مست آرزو را، رسم ادب نباشد
گر سر نهم به پایت، باری عجب نباشد
چون شانه روبهرویش دیدم، ولی ندیدم
یک تار مو که بر وی، دست طلب نباشد
نتوان چو گریه کردن، روز از حجاب مردم
[...]
گر تشنه بر سر خم میرم عجب نباشد
رحمی نمی نمایند تا جان به لب نباشد
با صد امید خواندند کز انتظار سوزند
چون در نمی گشایند کاش این طلب نباشد
صهبای راز دادند سرمست شوق کردند
[...]
صد غم دمی بزاید، کانرا سبب نباشد
ز ابنای آفرینش، غم را سبب نباشد
خوش عالمی که در وی، کس کام دوست نبود
در کام دوست نبود، پیک طلب نباشد
از عادت ظریفان، زنهار پر حذر باش
[...]
گر بی طلب رسد رزق ما را عجب نباشد
مهمان نخوانده آیدهرجاطلب نباشد
قصد گزند داری ماری که راست گردد
گرچرخ شد مساعد جای طرب نباشد
در پرده غیرت ما دندان به دل فشارد
[...]
زآن مبتلای هجرت عشرت طلب نباشد
کز پی شب غمت را روز طرب نباشد
سرگرم آتش عشق در هیچ شب نباشد
گو تا بروز چون شمع در تاب و تب نباشد
غیر از دیار عشق و جز کوی مهوشان نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.