بخش ۱ - سرآغاز: بشنو این نی چون شکایت میکند
بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او: بشنوید ای دوستان این داستان
بخش ۳ - ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجه کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب دیدن او ولیی را: شه چو عجز آن حکیمان را بدید
بخش ۴ - از خداوند ولیالتوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بیادبی: از خدا جوییم توفیق ادب
بخش ۵ - ملاقات پادشاه با آن ولی که در خوابش نمودند: دست بگشاد و کنارانش گرفت
بخش ۶ - بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند: قصه رنجور و رنجوری بخواند
بخش ۷ - خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک: گفت ای شه خلوتی کن خانه را
بخش ۸ - دریافتن آن ولی رنج را و عرض کردن رنج او را پیش پادشاه: بعد از آن برخاست و عزم شاه کرد
بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر: شه فرستاد آن طرف یک دو رسول
بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تامل فاسد: کشتن آن مرد بر دست حکیم
بخش ۱۱ - حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان: بود بقالی و وی را طوطیی
بخش ۱۲ - داستان آن پادشاه جهود کی نصرانیان را میکشت از بهر تعصب: بود شاهی در جهودان ظلمساز
بخش ۱۳ - آموختن وزیر مکر پادشاه را: او وزیری داشت گبر و عشوه ده
بخش ۱۴ - تلبیس وزیر بانصاری: پس بگویم من به سر نصرانیم
بخش ۱۵ - قبول کردن نصاری مکر وزیر را: صد هزاران مرد ترسا سوی او
بخش ۱۶ - متابعت نصاری وزیر را: دل بدو دادند ترسایان تمام
بخش ۱۷ - قصه دیدن خلیفه لیلی را: گفت لیلی را خلیفه، کان توی
بخش ۱۸ - بیان حسد وزیر: آن وزیرک از حسد بودش نژاد
بخش ۱۹ - فهم کردن حاذقان نصاری مکر وزیر را: هر که صاحبذوق بود، از گفت او
بخش ۲۰ - پیغام شاه پنهان با وزیر: در میان شاه و او پیغامها
بخش ۲۱ - بیان دوازده سبط از نصاری: قوم عیسی را بد اندر دار و گیر
بخش ۲۲ - تخلیط وزیر در احکام انجیل: ساخت طوماری به نام هر یکی
بخش ۲۳ - در بیان آنک این اختلافات در صورت روش است نی در حقیقت راه: او ز یک رنگی عیسی بو نداشت
بخش ۲۴ - بیان خسارت وزیر درین مکر: همچو شه نادان و غافل بد وزیر
بخش ۲۵ - مکر دیگر انگیختن وزیر در اضلال قوم: مکر دیگر آن وزیر از خود ببست
بخش ۲۶ - دفع گفتن وزیر مریدان را: گفت هان ای سخرگان گفت و گو
بخش ۲۷ - مکر کردن مریدان کی خلوت را بشکن: جمله گفتند ای حکیم رخنهجو
بخش ۲۸ - جواب گفتن وزیر کی خلوت را نمیشکنم: گفت حجتهای خود کوته کنید
بخش ۲۹ - اعتراض مریدان در خلوت وزیر: جمله گفتند ای وزیر انکار نیست
بخش ۳۰ - نومید کردن وزیر مریدان را از رفض خلوت: آن وزیر از اندرون آواز داد
بخش ۳۱ - ولی عهد ساختن وزیر هر یک امیر را جداجدا: وانگهانی آن امیران را بخواند
بخش ۳۲ - کشتن وزیر خویشتن را در خلوت: بعد از آن چل روز دیگر در ببست
بخش ۳۳ - طلب کردن امت عیسی علیهالسلام از امرا کی ولی عهد از شما کدامست: بعد ماهی خلق گفتند ای مهان
بخش ۳۴ - منازعت امرا در ولی عهدی: یک امیری زان امیران پیش رفت
بخش ۳۵ - تعظیم نعت مصطفی صلی الله علیه و سلم کی مذکور بود در انجیل: بود در انجیل نام مصطفی
بخش ۳۶ - حکایت پادشاه جهود دیگر کی در هلاک دین عیسی سعی نمود: یک شه دیگر ز نسل آن جهود
بخش ۳۷ - آتش کردن پادشاه جهود و بت نهادن پهلوی آتش کی هر که این بت را سجود کند از آتش برست: آن جهود سگ ببین چه رای کرد
بخش ۳۸ - به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردن خلق را در افتادن بآتش: یک زنی با طفل آورد آن جهود
بخش ۳۹ - کژ ماندن دهان آن مرد کی نام محمد را صلیالله علیه و سلم بتسخر خواند: آن دهان کژ کرد و از تسخر بخواند
بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود: رو به آتش کرد شه «کای تندخو
بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش: این عجایب دید آن شاه جهود
بخش ۴۲ - بیان توکل و ترک جهد گفتن نخچیران به شیر: طایفه نخچیر در وادی خوش
بخش ۴۳ - جواب گفتن شیر نخچیران را و فایده جهد گفتن: گفت آری گر وفا بینم نه مکر
بخش ۴۴ - ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر جهد و اکتساب: جمله گفتند ای حکیم با خبر
بخش ۴۵ - ترجیح نهادن شیر جهد و اکتساب را بر توکل و تسلیم: گفت آری گر توکل رهبرست
بخش ۴۶ - ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر اجتهاد: قوم گفتندش که کسب از ضعف خلق
بخش ۴۷ - ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل: گفت شیر آری ولی رب العباد
بخش ۴۸ - باز ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر جهد: جمله با وی بانگها بر داشتند
بخش ۴۹ - نگریستن عزراییل بر مردی و گریختن آن مرد در سرای سلیمان و تقریر ترجیح توکل بر جهد و قلت فایده جهد: زادمردی چاشتگاهی دررسید
بخش ۵۰ - باز ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل و فواید جهد را بیان کردن: شیر گفت آری ولیکن هم ببین
بخش ۵۱ - مقرر شدن ترجیح جهد بر توکل: زین نمط بسیار برهان گفت شیر
بخش ۵۲ - انکار کردن نخچیران بر خرگوش در تاخیر رفتن بر شیر: قوم گفتندش که چندین گاه ما
بخش ۵۳ - جواب گفتن خرگوش ایشان را: گفت ای یاران مرا مهلت دهید
بخش ۵۴ - اعتراض نخچیران بر سخن خرگوش: قوم گفتندش که ای خر گوشدار
بخش ۵۵ - جواب خرگوش نخچیران را: گفت ای یاران حقم الهام داد
بخش ۵۶ - ذکر دانش خرگوش و بیان فضیلت و منافع دانستن: این سخن پایان ندارد هوشدار
بخش ۵۷ - باز طلبیدن نخچیران از خرگوش سر اندیشه او را: بعد از آن گفتند کای خرگوش چست
بخش ۵۸ - منع کردن خرگوش از راز ایشان را: گفت هر رازی نشاید باز گفت
بخش ۵۹ - قصه مکر خرگوش: ساعتی تاخیر کرد اندر شدن
بخش ۶۰ - زیافت تاویل رکیک مگس: آن مگس بر برگ کاه و بول خر
بخش ۶۱ - تولیدن شیر از دیر آمدن خرگوش: همچو آن خرگوش کو بر شیر زد
بخش ۶۲ - هم در بیان مکر خرگوش: در شدن خرگوش بس تاخیر کرد
بخش ۶۳ - رسیدن خرگوش به شیر: شیر اندر آتش و در خشم و شور
بخش ۶۴ - عذر گفتن خرگوش: گفت خرگوش الامان عذریم هست
بخش ۶۵ - جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او: گفت بسم الله بیا تا او کجاست
بخش ۶۶ - قصه هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود: چون سلیمان را سراپرده زدند
بخش ۶۷ - طعنه زاغ در دعوی هدهد: زاغ چون بشنود آمد از حسد
بخش ۶۸ - جواب گفتن هدهد طعنه زاغ را: گفت ای شه بر من عور گدای
بخش ۶۹ - قصه آدم علیهالسلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح نهی و ترک تاویل: بوالبشر کو علم الاسما بگست
بخش ۷۰ - پا واپس کشیدن خرگوش از شیر چون نزدیک چاه رسید: چونک نزد چاه آمد شیر دید
بخش ۷۱ - پرسیدن شیر از سبب پای واپس کشیدن خرگوش: شیر گفتش تو ز اسباب مرض
بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را: چونک شیر اندر بر خویشش کشید
بخش ۷۳ - مژده بردن خرگوش سوی نخچیران کی شیر در چاه فتاد: چونک خرگوش از رهایی شاد گشت
بخش ۷۴ - جمع شدن نخچیران گرد خرگوش و ثنا گفتن او را: جمع گشتند آن زمان جمله وحوش
بخش ۷۵ - پند دادن خرگوش نخچیران را کی بدین شاد مشوید: هین به ملک نوبتی شادی مکن
بخش ۷۶ - تفسیر رجعنا من الجهاد الاصغر الیالجهاد الاکبر: ای شهان کشتیم ما خصم برون
بخش ۷۷ - آمدن رسول روم تا امیرالمؤمنین عمر رضیالله عنه و دیدن او کرامات عمر را رضیالله عنه: تا عمر آمد ز قیصر یک رسول
بخش ۷۸ - یافتن رسول روم امیرالمؤمنین عمر را رضیالله عنه خفته به زیر درخت: آمد او آنجا و از دور ایستاد
بخش ۷۹ - سوال کردن رسول روم از امیرالمؤمنین عمر رضیالله عنه: مرد گفتش کای امیرالمؤمنین
بخش ۸۰ - اضافت کردن آدم علیهالسلام آن زلت را به خویشتن کی ربنا ظلمنا و اضافت کردن ابلیس گناه خود را به خدای تعالی کی بما اغویتنی: کرد حق و کرد ما هر دو ببین
بخش ۸۱ - تفسیر و هو معکم اینما کنتم: بار دیگر ما به قصه آمدیم
بخش ۸۲ - سؤال کردن رسول روم از عمر رضیالله عنه از سبب ابتلای ارواح با این آب و گل جسم: گفت یا عمر چه حکمت بود و سر
بخش ۸۳ - در معنی آنک من اراد ان یجلس مع الله فلیجلس مع اهل التصوف: آن رسول از خود بشد زین یک دو جام
بخش ۸۴ - قصه بازرگان کی طوطی محبوس او، او را پیغام داد به طوطیان هندوستان هنگام رفتن به تجارت: بود بازرگان و او را طوطیی
بخش ۸۵ - صفت اجنحه طیور عقول الهی: قصه طوطی جان زین سان بود
بخش ۸۶ - دیدن خواجه طوطیان هندوستان را در دشت و پیغام رسانیدن از آن طوطی: چونک تا اقصای هندستان رسید
بخش ۸۷ - تفسیر قول فریدالدین عطار قدس الله روحه تو صاحب نفسی ای غافل میان خاک خون میخور که صاحبدل اگر زهری خورد آن انگبین باشد: صاحب دل را ندارد آن زیان
بخش ۸۸ - تعظیم ساحران مر موسی را علیهالسلام کی چه میفرمایی اول تو اندازی عصا: ساحران در عهد فرعون لعین
بخش ۸۹ - باز گفتن بازرگان با طوطی آنچ دید از طوطیان هندوستان: کرد بازرگان تجارت را تمام
بخش ۹۰ - شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحه خواجه بر وی: چون شنید آن مرغ کان طوطی چه کرد
بخش ۹۱ - تفسیر قول حکیم: به هرچ از راه وا مانی، چه کفر آن حرف و چه ایمان، به هرچ از دوست دور افتی، چه زشت آن نقش و چه زیبا، در معنی قوله علیهالسلام ان سعدا لغیور و انا اغیر من سعد و الله اغیر منی و من غیر ته حرم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن: جمله عالم زان غیور آمد که حق
بخش ۹۲ - رجوع به حکایت خواجه تاجر: بس دراز است این حدیث خواجه گو
بخش ۹۳ - برون انداختن مرد تاجر طوطی را از قفس و پریدن طوطی مرده: بعد از آنش از قفس بیرون فکند
بخش ۹۴ - وداع کردن طوطی خواجه را و پریدن: یک دو پندش داد طوطی بینفاق
بخش ۹۵ - مضرت تعظیم خلق و انگشتنمای شدن: تن قفسشکل است، تن شد خار جان
بخش ۹۶ - تفسیر ما شاء الله کان: این همه گفتیم لیک اندر بسیچ
بخش ۹۷ - داستان پیر چنگی کی در عهد عمر رضی الله عنه از بهر خدا روز بینوایی چنگ زد میان گورستان: آن شنیدستی که در عهد عمر
بخش ۹۸ - در بیان این حدیث کی ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعر ضوا لها: گفت پیغامبر که نفحتهای حق
بخش ۹۹ - قصه سوال کردن عایشه رضی الله عنها از مصطفی صلیالله علیه و سلم کی امروز باران بارید چون تو سوی گورستان رفتی جامههای تو چون تر نیست: مصطفی روزی به گورستان برفت
بخش ۱۰۰ - تفسیر بیت حکیم سنائی رضی الله عنه «آسمانهاست در ولایت جان، کارفرمای آسمان جهان» «در ره روح پست و بالاهاست، کوههای بلند و دریاهاست»: غیب را ابری و آبی دیگرست
بخش ۱۰۱ - در معنی این حدیث کی اغتنموا برد الربیع الی آخره: گفت پیغامبر ز سرمای بهار
بخش ۱۰۲ - پرسیدن صدیقه رضیالله عنها از مصطفی صلیالله علیه و سلم کی سر باران امروزینه چه بود: گفت صدیقه که ای زبده وجود
بخش ۱۰۳ - بقیه قصه پیر چنگی و بیان مخلص آن: مطربی کز وی جهان شد پر طرب
بخش ۱۰۴ - در خواب گفتن هاتف مر عمر را رضی الله عنه کی چندین زر از بیت المال به آن مرد ده کی در گورستان خفته است: آن زمان حق بر عمر خوابی گماشت
بخش ۱۰۶ - اظهار معجزه پیغمبر صلی الله علیه و سلم به سخن آمدن سنگریزه در دست ابوجهل علیه اللعنه و گواهی دادن سنگریزه بر حقیت محمد صلی الله علیه و سلم به رسالت او: سنگها اندر کف بوجهل بود
بخش ۱۰۷ - بقیه قصه مطرب و پیغام رسانیدن امیرالمؤمنین عمر -رضی الله عنه- به او آنچه هاتف آواز داد: باز گرد و حال مطرب گوشدار
بخش ۱۰۸ - گردانیدن عمر رضی الله عنه نظر او را از مقام گریه کی هستیست به مقام استغراق: پس عمر گفتش که این زاری تو
بخش ۱۰۹ - تفسیر دعای آن دو فرشته کی هر روز بر سر هر بازاری منادی میکنند کی اللهم اعط کل منفق خلفا اللهم اعط کل ممسک تلفا و بیان کردن کی آن منفق مجاهد راه حقست نی مسرف راه هوا: گفت پیغامبر که دایم بهر پند
بخش ۱۱۰ - قصه خلیفه کی در کرم در زمان خود از حاتم طائی گذشته بود و نظیر خود نداشت: یک خلیفه بود در ایام پیش
بخش ۱۱۱ - قصه اعرابی درویش و ماجرای زن با او به سبب قلت و درویشی: یک شب اعرابی زنی مر شوی را
بخش ۱۱۲ - مغرور شدن مریدان محتاج به مدعیان مزور و ایشان را شیخ و محتشم و واصل پنداشتن و نقل را از نقد فرق نادانستن و بر بسته را از بر رسته: بهر این گفتند دانایان بفن
بخش ۱۱۳ - در بیان آنک نادر افتد کی مریدی در مدعی مزور اعتقاد بصدق ببندد کی او کسی است و بدین اعتقاد به مقامی برسد کی شیخش در خواب ندیده باشد و آب و آتش او را گزند نکند و شیخش را گزند کند ولیکن بنادر نادر: لیک نادر طالب آید کز فروغ
بخش ۱۱۴ - صبر فرمودن اعرابی زن خود را و فضیلت صبر و فقر بیان کردن با زن: شوی گفتش چند جویی دخل و کشت
بخش ۱۱۵ - نصحیت کردن زن مر شوی را کی سخن افزون از قدم و از مقام خود مگو لم تقولون ما لا تفعلون کی این سخنها اگرچه راستست این مقام توکل ترا نیست و این سخن گفتن فوق مقام و معامله خود زیان دارد و کبر مقتا عند الله باشد: زن برو زد بانگ کای ناموسکیش
بخش ۱۱۶ - نصیحت کردن مرد مر زن را کی در فقیران به خواری منگر و در کار حق به گمان کمال نگر و طعنه مزن در فقر و فقیران به خیال و گمان بینوایی خویشتن: گفت ای زن تو زنی یا بوالحزن
بخش ۱۱۷ - در بیان آنک جنبیدن هر کسی از آنجا کی ویست هر کس را از چنبره وجود خود بیند تابه کبود آفتاب را کبود نماید و سرخ سرخ نماید چون تابهها از رنگها بیرون آید سپید شود از همه تابههای دیگر او راستگوتر باشد و امام باشد: دید احمد را ابوجهل و بگفت
بخش ۱۱۸ - مراعات کردن زن شوهر را و استغفار کردن از گفته خویش: زن چو دید او را که تند و توسنست
بخش ۱۱۹ - در بیان این خبر کی انهن یغلبن العاقل و یغلبهن الجاهل: گفت پیغامبر که زن بر عاقلان
بخش ۱۲۰ - تسلیم کردن مرد خود را به آنچ التماس زن بود از طلب معیشت و آن اعتراض زن را اشارات حق دانستن. به نزد عقل هر داننده ای هست، که با گردنده گرداننده ای هست: مرد زان گفتن پیشمان شد چنان
بخش ۱۲۱ - در بیان آنک موسی و فرعون هر دو مسخر مشیتاند چنانک زهر و پازهر و ظلمات و نور و مناجات کردن فرعون بخلوت تا ناموس نشکند: موسی و فرعون معنی را رهی
بخش ۱۲۲ - سبب حرمان اشقیا از دو جهان کی خسر الدنیا و الآخرة: چون حکیمک اعتقادی کرده است
بخش ۱۲۳ - حقیر و بیخصم دیدن دیدههای حس صالح و ناقه صالح علیهالسلام را چون خواهد کی حق لشکری را هلاک کند در نظر ایشان حقیر نماید خصمان را و اندک اگرچه غالب باشد آن خصم و یقللکم فی اعینهم لیقضی الله امرا کان مفعولا: ناقه صالح بصورت بد شتر
بخش ۱۲۴ - در معنی آنک مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لا یبغیان: اهل نار و خلد را بین هم دکان
بخش ۱۲۵ - در معنی آنک آنچ ولی کند مرید را نشاید گستاخی کردن و همان فعل کردن کی حلوا طبیب را زیان ندارد اما بیماران را زیان دارد و سرما و برف انگور را زیان ندارد اما غوره را زیان دارد کی در راهست کی لیغفرلک الله ما تقدم من ذنبک و ما تاخر: گر ولی زهری خورد نوشی شود
بخش ۱۲۶ - مخلص ماجرای عرب و جفت او: ماجرای مرد و زن را مخلصی
بخش ۱۲۷ - دل نهادن عرب بر التماس دلبر خویش و سوگند خوردن کی درین تسلیم مرا حیلتی و امتحانی نیست: مرد گفت اکنون گذشتم از خلاف
بخش ۱۲۸ - تعیین کردن زن طریق طلب روزی کدخدای خود را و قبول کردن او: گفت زن یک آفتابی تافتست
بخش ۱۲۹ - هدیه بردن عرب سبوی آب باران از میان بادیه سوی بغداد به امیرالمؤمنین بر پنداشت آنک آنجا هم قحط آبست: گفت زن صدق آن بود کز بود خویش
بخش ۱۳۰ - در نمد دوختن زن عرب سبوی آب باران را و مهر نهادن بر وی از غایت اعتقاد عرب: مرد گفت آری سبو را سر ببند
بخش ۱۳۱ - در بیان آنک چنانک گدا عاشق کرمست و عاشق کریم، کرم کریم هم عاشق گداست اگر گدا را صبر بیش بود کریم بر در او آید و اگر کریم را صبر بیش بود گدا بر در او آید اما صبر گدا کمال گداست و صبر کریم نقصان اوست: بانگ میآمد که ای طالب بیا
بخش ۱۳۲ - فرق میان آنک درویش است به خدا و تشنه خدا و میان آنک درویش است از خدا و تشنه غیرست: نقش درویشست او نه اهل نان
بخش ۱۳۳ - پیش آمدن نقیبان و دربانان خلیفه از بهر اکرام اعرابی و پذیرفتن هدیه او را: آن عرابی از بیابان بعید
بخش ۱۳۵ - مثل عرب اذا زنیت فازن بالحرة و اذا سرقت فاسرق الدرة: فازن بالحرة پی این شد مثل
بخش ۱۳۶ - سپردن عرب هدیه را یعنی سبو را به غلامان خلیفه: آن سبوی آب را در پیش داشت
بخش ۱۳۷ - حکایت ماجرای نحوی و کشتیبان: آن یکی نحوی به کشتی در نشست
بخش ۱۳۸ - قبول کردن خلیفه هدیه را و عطا فرمودن با کمال بینیازی از آن هدیه و از آن سبو: چون خلیفه دید و احوالش شنید
بخش ۱۳۹ - در صفت پیر و مطاوعت وی: ای ضیاء الحق حسام الدین بگیر
بخش ۱۴۰ - وصیت کردن رسول صلی الله علیه و سلم مر علی را کرم الله وجهه کی چون هر کسی به نوع طاعتی تقرب جوید به حق، تو تقرب جوی به صحبت عاقل و بنده خاص تا ازیشان همه پیشقدمتر باشی: گفت پیغامبر علی را کای علی
بخش ۱۴۱ - کبودی زدن قزوینی بر شانهگاه صورت شیر و پشیمان شدن او به سبب زخم سوزن: این حکایت بشنو از صاحب بیان
بخش ۱۴۲ - رفتن گرگ و روباه در خدمت شیر به شکار: شیر و گرگ و روبهی بهر شکار
بخش ۱۴۳ - امتحان کردن شیر گرگ را و گفتن کی پیش آی ای گرگ بخش کن صیدها را میان ما: گفت شیر ای گرگ این را بخش کن
بخش ۱۴۴ - قصه آنکس کی در یاری بکوفت از درون گفت کیست آن گفت منم گفت چون تو توی در نمیگشایم هیچ کس را از یاران نمیشناسم کی او من باشد برو: آن یکی آمد در یاری بزد
بخش ۱۴۵ - ادب کردن شیر گرگ را کی در قسمت بیادبی کرده بود: گرگ را بر کند سر، آن سرفراز
بخش ۱۴۶ - تهدید کردن نوح علیهالسلام مر قوم را کی با من مپیچید کی من روپوشم با خدای میپیچید در میان این بحقیقت ای مخذولان: گفت نوح ای سرکشان من، من نیم
بخش ۱۴۷ - نشاندن پادشاه، صوفیان عارف را پیش روی خویش تا چشمشان بدیشان روشن شود: پادشاهان را چنان عادت بود
بخش ۱۴۸ - آمدن مهمان پیش یوسف علیهالسلام و تقاضا کردن یوسف علیهالسلام ازو تحفه و ارمغان: آمد از آفاق یار مهربان
بخش ۱۴۹ - گفتن مهمان یوسف علیهالسلام کی آینهای آوردمت کی تا هر باری کی در وی نگری روی خوب خویش را بینی مرا یاد کنی: گفت یوسف هین بیاور ارمغان
بخش ۱۵۰ - مرتد شدن کاتب وحی به سبب آنک پرتو وحی برو زد آن آیت را پیش از پیغامبر صلی الله علیه و سلم بخواند گفت پس من هم محل وحیم: پیش از عثمان یکی نساخ بود
بخش ۱۵۱ - دعا کردن بلعم با عور کی موسی و قومش را از این شهر کی حصار دادهاند بی مراد باز گردان و مستجاب شدن دعای او: بلعم با عور را خلق جهان
بخش ۱۵۲ - اعتماد کردن هاروت و ماروت بر عصمت خویش و امیری اهل دنیا خواستن و در فتنه افتادن: همچو هاروت و چو ماروت شهیر
بخش ۱۵۳ - باقی قصه هاروت و ماروت و نکال و عقوبت ایشان هم در دنیا بچاه بابل: چون گناه و فسق خلقان جهان
بخش ۱۵۴ - به عیادت رفتن کر بر همسایه رنجور خویش: آن کری را گفت افزون مایهای
بخش ۱۵۵ - اول کسی کی در مقابله نص قیاس آورد ابلیس بود: اول آن کس کین قیاسکها نمود
بخش ۱۵۶ - در بیان آنک حال خود و مستی خود پنهان باید داشت از جاهلان: بشنو الفاظ حکیم پردهای
بخش ۱۵۷ - قصه مری کردن رومیان و چینیان در علم نقاشی و صورتگری: چینیان گفتند ما نقاشتر
بخش ۱۵۸ - پرسیدن پیغمبر صلی الله علیه و سلم مر زید را که امروز چونی و چون برخاستی و جواب گفتن او که اصبحت ممنا یا رسول الله: گفت پیغامبر صباحی زید را
بخش ۱۵۹ - متهم کردن غلامان و خواجهتاشان مر لقمان را کی آن میوههای ترونده را که میآوردیم او خورده است: بود لقمان پیش خواجه خویشتن
بخش ۱۶۰ - بقیه قصه زید در جواب رسول صلی الله علیه و سلم: این سخن پایان ندارد خیز زید
بخش ۱۶۱ - گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم مر زید را کی این سر را فاشتر ازین مگو و متابعت نگهدار: گفت پیغامبر که اصحابی نجوم
بخش ۱۶۲ - رجوع به حکایت زید: زید را اکنون نیابی کو گریخت
بخش ۱۶۳ - آتش افتادن در شهر به ایام عمر رضی الله عنه: آتشی افتاد در عهد عمر
بخش ۱۶۴ - خدو انداختن خصم در روی امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست: از علی آموز اخلاص عمل
بخش ۱۶۵ - سؤال کردن آن کافر از علی کرم الله وجهه کی بر چون منی مظفر شدی شمشیر از دست چون انداختی: پس بگفت آن نو مسلمان ولی
بخش ۱۶۶ - جواب گفتن امیر المؤمنین کی سبب افکندن شمشیر از دست چه بوده است در آن حالت: گفت من تیغ از پی حق میزنم
بخش ۱۶۷ - گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم به گوش رکابدار امیرالمؤمنین علی کرم الله وجهه کی کشتن علی بر دست تو خواهد بودن خبرت کردم: من چنان مردم که بر خونی خویش
بخش ۱۶۸ - تعجب کردن آدم علیهالسلام از ضلالت ابلیس لعین و عجب آوردن: چشم آدم بر بلیسی کو شقیست
بخش ۱۶۹ - بازگشتن به حکایت علی کرم الله وجهه و مسامحت کردن او با خونی خویش: باز رو سوی علی و خونیش
بخش ۱۷۰ - افتادن رکابدار هر باری پیش امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه کی ای امیر المؤمنین مرا بکش و ازین قضا برهان: باز آمد کای علی زودم بکش
بخش ۱۷۱ - بیان آنک فتح طلبیدن مصطفی صلی الله علیه و سلم مکه را و غیر مکه را جهت دوستی ملک دنیا نبود چون فرموده است الدنیا جیفة بلک بامر بود: جهد پیغامبر بفتح مکه هم
بخش ۱۷۲ - گفتن امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه با قرین خود کی چون خدو انداختی در روی من نفس من جنبید و اخلاص عمل نماند مانع کشتن تو آن شد: گفت امیر المؤمنین با آن جوان