گنجور

 
مولانا

قوم گفتندش که کسب از ضعف خلق

لقمهٔ تزویر دان بر قدر حلق

نیست کسبی از توکل خوب‌تر

چیست از تسلیم خود محبوب‌تر

بس گریزند از بلا سوی بلا

بس جهند از مار سوی اژدها

حیله کرد انسان و حیله‌ش دام بود

آنک جان پنداشت خون‌آشام بود

در ببست و دشمن اندر خانه بود

حیلهٔ فرعون زین افسانه بود

صد هزاران طفل کشت آن کینه‌کش

وانک او می‌جست اندر خانه‌اش

دیدهٔ ما چون بسی علت دروست

رو فنا کن دید خود در دید دوست

دید ما را دید او نعم العوض

یابی اندر دید او کل غرض

طفل تا گیرا و تا پویا نبود

مرکبش جز گردن بابا نبود

چون فضولی گشت و دست و پا نمود

در عنا افتاد و در کور و کبود

جان‌های خلق پیش از دست و پا

می‌پریدند از وفا اندر صفا

چون به امر اهبطوا بندی شدند

حبس خشم و حرص و خرسند‌ی شدند

ما عیال حضرتیم و شیر‌خواه

گفت الخلق عیال للاله

آنک او از آسمان باران دهد

هم تواند کاو ز رحمت نان دهد