گنجور

 
مولانا

یک زنی با طفل آورد آن جهود

پیش آن بُت، آتش اندر شعله بود

طفل ازو بستَد در آتش در فکند

زن بترسید و دل از ایمان بکَند

خواست تا او سجده آرد پیش بُت

بانگ زد آن طفل "إنّي لم أمُت"

اندر آ ای مادر اینجا من خوشم

گرچه در صورت میانِ آتشم

چشم‌بندست آتش از بهرِ حجِاب

رحمتست این سر برآورده ز جیب

اندر آ مادر ببین برهانِ حق

تا ببینی عشرتِ خاصانِ حق

اندر آ و آب بین آتش‌مثال

از جهانی کآتش است آبش مثال

اندر آ اسرارِ ابراهیم بین

کو در آتش یافت سرو و یاسمین

مرگ می‌دیدم گَهِ زادن ز تو

سخت خوفم بود افتادن ز تو

چون بزادم رَستم از زندان تنگ

در جهانِ خوش‌هوای خوب‌رنگ

من جهان را چون رَحِم دیدم کنون

چون درین آتش بدیدم این سکون

اندرین آتش بدیدم عالمی

ذرّه ذرّه اندرو عیسِی‌دمی

نک جهانِ نیست‌شکلِ هست‌ْذات

و آن جهان هست شکلِ بی‌ثبات

اندر آ مادر بحقّ مادری

بین که این آذر ندارد آذری

اندر آ مادر که اقبال آمدست

اندر آ مادر مَدِه دولت زِ دست

قدرتِ آن سگ بدیدی اندر آ

تا ببینی قدرت و لطفِ خدا

من ز رحمت می‌کشانم پای تو

کز طرب خود نیستم پروای تو

اندر آ و دیگران را هم بخوان

کاندر آتش شاه بِنهادست خوان

اندر آیید ای مسلمانان همه

غیر عَذب، دین عَذابست آن همه

اندر آیید ای همه پروانه‌وار

اندرین بهره که دارد صد بهار

بانگ می‌زد درمیان آن گروه

پُر همی شد جان خلقان از شکوه

خلقْ خود را بعد از آن بی‌خویشتن

می‌فکندند اندر آتش مرد و زن

بی‌موکّل بی‌کشش از عشقِ دوست

زانک شیرین کردنِ هر تلخ ازوست

تا چنان شد کان عوانان خلق را

منع می‌کردند کآتش در مَیا

آن یهودی شد سیه‌رو و خجل

شد پشیمان زین سبب بیماردل

کاندر ایمان خلق عاشق‌تر شدند

در فنای جسم صادق‌تر شدند

مکرِ شیطان هم درو پیچید شُکر

دیو هم خود را سیه‌رو دید شکر

آنچ می‌مالید دَر روی کَسان

جمع شد در چهرهٔ آن ناکس آن

آنک می‌درّید جامهٔ خلق چُست

شد دریده آنِ او ایشان درست

 
 
 
جدول قرآن کریم
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم