گنجور

 
مولانا

زین نمط بسیار برهان گفت شیر

کز جواب آن جبریان گشتند سیر

روبه و آهو و خرگوش و شغال

جبر را بگذاشتند و قیل و قال

عهدها کردند با شیر ژیان

کاندرین بیعت نیفتد در زیان

قسم هر روزش بیاید بی‌جگر

حاجتش نبود تقاضایی دگر

قرعه بر هر که فتادی روز روز

سوی آن شیر او دویدی همچو یوز

چون به خرگوش آمد این ساغر بدور

بانگ زد خرگوش کاخر چند جور