سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴: ز بهر تاج وصال تو سیف فرغانی - (شب فراق نخواهد دواج دیبا را)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵: شب فراق نخواهم دَواج دیبا را - که شب، دراز بُوَد خوابگاه تنها را
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶: سعدی مگر چو من بود آنگه که این غزل گفت - «مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷: مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا - گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰: سیف فرغانی برو تصدیق سعدی کن که گفت - «من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲: من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را - وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳: ای رفته از بر ما ما گفته همچو سعدی - «خوش میروی به تنها تنها فدای جانت»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰: خوش میروی به تنها تنها فدای جانت - مدهوش میگذاری یاران مهربانت
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶: روی بنمای و مپندار که من چون سعدی - «دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت »
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵: دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت - تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹: سعدی از قدر تو غافل بود آن ساعت که گفت - (این تویی یا سرو بستانی برفتار آمدست)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹: آن تویی یا سرو بستانی به رفتار آمدهست - یا ملک در صورت مردم به گفتار آمدهست
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹: دوست سلطان و دل ولایت اوست - خرم آن دل که در حمایت اوست
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶: دل سراپردهٔ محبتِ اوست - دیده آیینه دارِ طلعت اوست
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵: گر من از عشق تو دیوانه شوم باکی نیست - که چو من شیفته در کوی تو بسیاری هست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱: نه منِ خام طمع عشق تو میورزم و بس - که چو منْ سوخته در خیلِ تو بسیاری هست
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵: گر بگویم که مرا یار تویی بشنو، لیک - «مشنو ای دوست که بعد از تو مرا یاری هست»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱: مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست - یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹: چون مدد از غیر نبود صبر کن تا حل شود - «ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷: ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست - گر امید وصل باشد همچنان دشوار نیست
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴: دور کن پرده ز رخسار و رقیب از پهلو - که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵: به جمال تو که دیدار ز من بازمگیر - که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷: گفتی از اهل زمان نیست وفایی کس را - بنده را هست ولیکن چو تو فرمایی نیست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰: گفته بودی همه زرقند و فریبند و فسوس - سعدی آن نیست ولیکن چو تو فرمایی هست
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵: بیبهره ز دولت غم تو - از محنت ما خبر ندارد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴: از ورطه ما خبر ندارد - آسوده که بر کنار دریاست
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸: چون دامن تو گیرد در پای تو چه ریزد - بیچارهای که جانش در آستین نباشد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴: عشقش حرام بادا بر یار سروبالا - تردامنی که جانش در آستین نباشد
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰: آمن از فتنهٔ حسن تو درین دوران نیست - مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳: کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست - مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۳: روز عمرم بزوال آمد وشب نیز رسید - شب هجران ترا خود سحری نیست پدید
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸: شام هجران تو را، خود سحری نیست پدید - صبح امید مرا، همنفس شامی هست
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶: چو سعدی سیف فرغانی مدام از شوق می گوید - (نه چندان آرزو مندم که وصفش در بیان آید)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷: نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید - و گر صد نامه بنویسم حکایت بیش از آن آید
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹: سیف فرغانی چو سعدی شاید ار گوید بدوست - (فتنه ام بر زلف وبالای تو ای بدر منیر)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸: فتنهام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر - قامت است آن یا قیامت عنبر است آن یا عبیر
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲: کآفرین میکنند بر سخنت - شکر از مصر و سعدی از شیراز
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۱: هر متاعی ز معدنی خیزد - شکر از مصر و سعدی از شیراز
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲: سیف اگر ز بهر تو مال فدا کند، مرا - «دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمش»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶: دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمش - بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳: وصل و هجر دوست میکوشند هر یک تا کنند - دست او در گردنم یا خون من در گردنش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷: تا چه خواهد کرد با من دور گیتی زین دو کار - دست او در گردنم یا خون من در گردنش
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵: کجا رسم زلب او ببوسه یی چو دمی - (رها نمی کند ایام درکنار منش)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸: رها نمیکند ایام در کنار منش - که داد خود بستانم به بوسه از دهنش
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳: بسان سعدی راضی است سیف فرغانی - گرش قبول کنی ور برانی از بر خویش
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۱: گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش - نگردم از تو و گر خود فدا کنم سر خویش
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲: سیف فرغانی هر روز چو سعدی گوید - این منم بی تو که پروای تماشا دارم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸: منم این بی تو که پروای تماشا دارم - کافرم گر دل باغ و سر صحرا دارم
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴: چون سعدی از روی وفا میگویم ای کان صفا - من دوست میدارم جفا کز دست جانان میبرم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲: من دوست میدارم جفا کز دست جانان میبرم - طاقت نمیدارم ولی افتان و خیزان میبرم
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۵: ور میسر نشود دیدن رویت چه کنم - «میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳: میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم - خبر از پای ندارم که زمین میسپرم
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۶: دل زنده به عشق تست غم نیست - گر من ز محبتت بمیرم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۵: گر من ز محبتت بمیرم - دامن به قیامتت بگیرم
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳: چنان افتادهٔ عشقت شدم جانا که چون سعدی - «ز دستم بر نمیآید که یک دم بی تو بنشینم»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳: ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم - بجز رویت نمیخواهم که روی هیچ کس بینم
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۱: ای عقل در غم او یکدم مراچو سعدی - (بگذار تا بگریم چون ابر نوبهاران)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰: بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران - کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵: ز افغان سیف ای جان شبها میان کویت - «خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵: خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان - کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۵: از آن ساعت که تیر غمزه خوردم - من از دست کمانداران ابرو،
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹: من از دست کمانداران ابرو - نمییارم گذر کردن به هر سو
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۸: در شگفتم تا چو سعدی عارفی چون گویدت - کای طراوت برده از فردوس اعلی روی تو
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵: ای طراوت برده از فردوس اعلی روی تو - نادر است اندر نگارستان دنیی روی تو
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۰: چون روا باشد که سعدی گویدت - «سرو بستانی تو یا مه یا پری»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳: سرو بستانی تو یا مه یا پری - یا ملک یا دفتر صورتگری
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۴: هر جا که سیف باشد بستان اوست رویش - «چون است حال بستان ای باد نوبهاری»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹: چون است حال بستان ای باد نوبهاری - کز بلبلان برآمد فریاد بیقراری
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۹: چو دوست گفت سخن، گفت سیف فرغانی - حدیث یا شکر است آن که در دهان داری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۹: حدیث یا شکرست آن که در دهان داری - دوم به لطف نگویم که در جهان داری
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۳: سعدی زنده دل از بهر تو حق بود که گفت - (هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴: هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی - نیکبخت آن که تو در هر دو جهانش باشی
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۶: گرم از در فراز آیی بیا ای جان که چون سعدی - «برآنم گر تو بازآیی که در پایت کشم جانی »
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹: بر آنم گر تو باز آیی که در پایت کنم جانی - و زین کمتر نشاید کرد در پای تو قربانی
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۰: چو جنت دایم اندر وی همه رحمت فراز آید - «تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱: تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی - دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۸: گر درم داری با خلق کرم کن زیرا - «شرف نفس به جودست و کرامت به سجود»
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶: شرف نفس به جودست و کرامت به سجود - هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۴: ما یوسف خود نمیفروشیم - تو جان عزیز خود نگهدار
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴: ما یوسف خود نمیفروشیم - تو سیم سیاه خود نگه دار
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۴: سوی گل زآن می روم کز وی مرا - «بوی یار مهربان آید همی »
رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - بوی جوی مولیان آید همی: بوی جوی مولیان آید همی - یاد یار مهربان آید همی
سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۴: خاک کوی او خوهم کز هر سوش - «باد جوی مولیان آید همی »
رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - بوی جوی مولیان آید همی: بوی جوی مولیان آید همی - یاد یار مهربان آید همی