گنجور

 
سعدی

حکمت شماره ۱: مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد کردن ...

حکمت شماره ۲: موسی، علیه السلام‌، قارون را نصیحت کرد که: ...

حکمت شماره ۳: دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی‌فایده کردند: یکی آن که اندوخت و نخورد و دیگر آن که آموخت و نکرد.

حکمت شماره ۴: علم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن.

حکمت شماره ۵: عالم ناپرهیزگار کور مشعله‌دار است.

حکمت شماره ۶: ملک از خردمندان جمال گیرد و دین از پرهیزگاران ...

حکمت شماره ۷: سه چیز پایدار نماند: مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سیاست.

حکمت شماره ۸: رحم آوردن بر بدان ستم است بر نیکان، عفو کردن از ظالمان جور است بر درویشان.

حکمت شماره ۹: به دوستی پادشاهان اعتماد نتوان کرد و بر آواز خوش ...

حکمت شماره ۱۰: هر آن سری که در سر داری با دوست در میان منه چه ...

حکمت شماره ۱۱: دشمنی ضعیف که در طاعت آید و دوستی نماید، مقصود وی ...

حکمت شماره ۱۲: سخن میان دو دشمن چنان گوی که گر دوست گردند شرم زده نشوی.

حکمت شماره ۱۳: هر که با دشمنان صلح می‌کند سر آزار دوستان دارد.

حکمت شماره ۱۴: چون در امضای کاری متردد باشی آن طرف اختیار کن که بی آزارتر بر آید.

حکمت شماره ۱۵: بر عجز دشمن رحمت مکن که اگر قادر شود بر تو نبخشاید.

حکمت شماره ۱۶: هر که بدی را بکشد خلق را از بلای او برهاند و او را از عذاب خدای عز و جل.

حکمت شماره ۱۷: نصیحت از دشمن پذیرفتن خطاست ولیکن شنیدن رواست تا به خلاف آن کار کنی که آن عین صواب است.

حکمت شماره ۱۸: خشم بیش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بی وقت هیبت ...

حکمت شماره ۱۹: دو کس دشمن ملک و دینند: پادشاه بی حلم و زاهد بی علم.

حکمت شماره ۲۰: پادشه باید که تا به حدی خشم بر دشمنان نراند که ...

حکمت شماره ۲۱: بدخوی در دست دشمنی گرفتار است که هر کجا رود از چنگ عقوبت او خلاص نیابد.

حکمت شماره ۲۲: چو بینی که در سپاه دشمن تفرقه افتاده است، تو جمع باش. و گر جمع شوند، از پریشانی اندیشه کن.

حکمت شماره ۲۳: دشمن چو از همه حیلتی فرو ماند، سلسله دوستی ...

حکمت شماره ۲۴: سر مار به دست دشمن بکوب که از احدی ...

حکمت شماره ۲۵: خبری که دانی که دلی بیازارد، تو خاموش تا دیگری بیارد.

حکمت شماره ۲۶: پادشه را بر خیانت کسی واقف مگردان، مگر آنگه که ...

حکمت شماره ۲۷: هر که نصیحت خودرای می‌کند، او خود به نصیحتگری محتاج است.

حکمت شماره ۲۸: فریب دشمن مخور و غرور مداح مخر، که این دام زرق ...

حکمت شماره ۲۹: متکلم را تا کسی عیب نگیرد، سخنش صلاح نپذیرد.

حکمت شماره ۳۰: همه کس را عقل خود بکمال نماید و فرزند خود بجمال.

حکمت شماره ۳۱: ده آدمی بر سفره‌ای بخورند و دو سگ بر مرداری با هم ...

حکمت شماره ۳۲: هر که در حال توانایی نکویی نکند، در وقت ناتوانی سختی بیند.

حکمت شماره ۳۳: هر چه زود بر آید، دیر نپاید.

حکمت شماره ۳۴: کارها به صبر بر آید و مستعجل به سر در آید.

حکمت شماره ۳۵: نادان را به از خاموشی نیست وگر این مصلحت بدانستی، نادان نبودی.

حکمت شماره ۳۶: هر که با داناتر از خود بحث کند تا بدانند که داناست، بدانند که نادان است.

حکمت شماره ۳۷: هر که با بدان نشیند، نیکی نبیند.

حکمت شماره ۳۸: مردمان را عیب نهانی پیدا مکن که مر ایشان را رسوا کنی و خود را بی اعتماد.

حکمت شماره ۳۹: از تن بی‌دل طاعت نیاید و پوست بی‌مغز را بضاعت نشاید.

حکمت شماره ۴۰: نه هر که در مجادله چست، در معامله درست.

حکمت شماره ۴۱: اگر شبها همه قدر بودی، شب قدر بی قدر بودی.

حکمت شماره ۴۲: نه هر که به صورت نکوست سیرت زیبا در اوست. کار اندرون دارد نه پوست.

حکمت شماره ۴۳: هرکه با بزرگان ستیزد، خون خود ریزد.

حکمت شماره ۴۴: پنجه با شیر زدن و مشت با شمشیر، کار خردمندان نیست.

حکمت شماره ۴۵: ضعیفی که با قوی دلاوری کند، یار دشمن است در هلاک خویش.

حکمت شماره ۴۶: بی هنران، هنرمند را نتوانند که بینند همچنان که ...

حکمت شماره ۴۷: گر جور شکم نیستی، هیچ مرغ در دام صیاد نیوفتادی بلکه صیاد خود دام ننهادی.

حکمت شماره ۴۸: مشورت با زنان تباه است و سخاوت با مفسدان گناه.

حکمت شماره ۴۹: هر که را دشمن پیش است، اگر نکشد دشمن خویش است.

حکمت شماره ۵۰: کشتن بندیان تأمل اولی تر است، به حکم آن که اختیار ...

حکمت شماره ۵۱: حکیمی که با جهال درافتد توقع عزت ندارد وگر ...

حکمت شماره ۵۲: خردمندی را که در زمره اجلاف سخن ببندد شگفت مدار ...

حکمت شماره ۵۳: جوهر اگر در خلاب افتد، همچنان نفیس است و غبار اگر ...

حکمت شماره ۵۴: مشک آن است که ببوید نه آن که عطار بگوید.

حکمت شماره ۵۵: دوستی را که به عمری فرا چنگ آرند، نشاید که به یک دم بیازارند.

حکمت شماره ۵۶: عقل در دست نفس چنان گرفتار است که مرد عاجز با زن ...

حکمت شماره ۵۷: جوانمرد که بخورد و بدهد، به از عابدی که روزه دارد ...

حکمت شماره ۵۸: اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی گردد. یعنی ...

حکمت شماره ۵۹: عالم را نشاید که سفاهت از عامی به حلم درگذراند ...

حکمت شماره ۶۰: معصیت از هر که صادر شود ناپسندیده است و از علما ...

حکمت شماره ۶۱: جان در حمایت یک دم است و دنیا وجودی میان دو عدم.

حکمت شماره ۶۲: شیطان با مخلصان برنمی‌آید و سلطان با مفلسان.

حکمت شماره ۶۳: هر که در زندگانی نانش نخورند، چون بمیرد نامش نبرند.

حکمت شماره ۶۴: درویش ضعیف‌حال را در خشکی تنگ‌سال مپرس که «چونی؟»، الا به شرط آن که مرهم ریشش بنهی و معلومی پیشش.

حکمت شماره ۶۵: دو چیز محال عقل است: خوردن بیش از رزق مقسوم و مردن پیش از وقت معلوم.

حکمت شماره ۶۶: ای طالب روزی بنشین که بخوری و ای مطلوب اجل مرو که جان نبری.

حکمت شماره ۶۷: به نانهاده دست نرسد و نهاده هر کجا هست برسد.

حکمت شماره ۶۸: صیاد بی روزی ماهی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل در خشک نمیرد.

حکمت شماره ۶۹: توانگر فاسق کلوخ زراندود است و درویش صالح شاهد خاک آلود. این دلق موسی است مرقع و آن ریش فرعون مرصع.

حکمت شماره ۷۰: شدت نیکان روی در فرج دارد و دولت بدان سر در نشیب.

حکمت شماره ۷۱: حسود از نعمت حق بخیل است و بنده بی گناه را دشمن می‌دارد.

حکمت شماره ۷۲: تلمیذ بی ارادت عاشق بی زر است و رونده بی معرفت ...

حکمت شماره ۷۳: مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت خوب است نه ترتیل سورت مکتوب.

حکمت شماره ۷۴: یکی را گفتند: عالم بی عمل به چه ماند؟

حکمت شماره ۷۵: مرد بی مروت زن است و عابد با طمع رهزن.

حکمت شماره ۷۶: دو کس را حسرت از دل نرود و پای تغابن از گل بر نیاید: تاجر کشتی شکسته و وارث با قلندران نشسته.

حکمت شماره ۷۷: خلعت سلطان اگر چه عزیز است، جامه خلقان خود به ...

حکمت شماره ۷۸: خلاف راه صواب است و عکس رای اولوالالباب، دارو به گمان خوردن و راه نادیده بی کاروان رفتن.

حکمت شماره ۷۹: هر آنچه دانی که هر آینه معلوم تو گردد، به پرسیدن آن تعجیل مکن که هیبت سلطنت را زیان دارد.

حکمت شماره ۸۰: یکی از لوازم صحبت آن است که خانه بپردازی یا با خانه خدای در سازی.

حکمت شماره ۸۱: هر که با بدان نشیند اگر نیز طبیعت ایشان در او اثر ...

حکمت شماره ۸۲: حلم شتر چنان که معلوم است اگر طفلی مهارش گیرد و ...

حکمت شماره ۸۳: هر که در پیش سخن دیگران افتد تا مایه فضلش بدانند، پایه جهلش معلوم کند.

حکمت شماره ۸۴: ریشی درون جامه داشتم و شیخ از آن هر روز بپرسیدی ...

حکمت شماره ۸۵: دروغ گفتن به ضربت لازم ماند که اگر نیز جراحت درست ...

حکمت شماره ۸۶: اجل کائنات از روی ظاهر آدمیست و اذل موجودات ...

حکمت شماره ۸۷: از نفس پرور هنروری نیاید و بی هنر سروری را نشاید.

حکمت شماره ۸۸: در انجیل آمده است که ای فرزند آدم! گر توانگری ...

حکمت شماره ۸۹: ارادت بیچون یکی را از تخت شاهی فرو آرد و دیگری را در شکم ماهی نکو دارد.

حکمت شماره ۹۰: گر تیغ قهر بر کشد، نبی و ولی سر در کشد وگر غمزه لطف بجنباند، بدان به نیکان در رساند.

حکمت شماره ۹۱: هر که به تأدیب دنیا راه صواب نگیرد، به تعذیب عقبی ...

حکمت شماره ۹۲: نیکبختان به حکایت و امثال پیشینیان پند گیرند، زآن پیشتر که پسینیان به واقعه او مثل زنند.

حکمت شماره ۹۳: آن را که گوش ارادت گران آفریده‌اند، چون کند که ...

حکمت شماره ۹۴: گدای نیک انجام به از پادشای بد فرجام.

حکمت شماره ۹۵: زمین را ز آسمان نثار است و آسمان را از زمین غبار. کل اناء یترشح بما فیه.

حکمت شماره ۹۶: حق جل و علا می‌بیند و می‌پوشد و همسایه نمی‌بیند و می‌خروشد.

حکمت شماره ۹۷: زر از معدن به کان کندن به در آید وز دست بخیل به جان کندن.

حکمت شماره ۹۸: هر که بر زیردستان نبخشاید، به جور زبردستان گرفتار آید.

حکمت شماره ۹۹: عاقل چون خلاف اندر میان آمد بجهد و چو صلح بیند ...

حکمت شماره ۱۰۰: درویشی به مناجات در می‌گفت: یا رب بر بدان رحمت كن ...

حکمت شماره ۱۰۱: اول كسی كه علم بر جامه كرد و انگشتری در دست، جمشید بود.

حکمت شماره ۱۰۲: بزرگی را پرسیدند: با چندین فضیلت که دست راست را هست خاتم در انگشت چپ چرا می‌کنند؟

حکمت شماره ۱۰۳: نصیحت پادشاهان کردن کسی را مسلم بود که بیم سر ندارد یا امید زر.

حکمت شماره ۱۰۴: شاه از بهر دفع ستمکاران است و شحنه برای خونخواران ...

حکمت شماره ۱۰۵: همه‌ کس را دندان به ترشی کند شود مگر قاضیان را که به شیرینی.

حکمت شماره ۱۰۶: قحبه پیر از نابکاری چه کند که توبه نکند و شحنه معزول از مردم آزاری.

حکمت شماره ۱۰۷: حکیمی را پرسیدند: چندین درخت نامور که خدای عز و ...

حکمت شماره ۱۰۸: دو کس مردند و حسرت بردند: یکی آن که داشت و نخورد و دیگر آن که دانست و نکرد.

خاتمه گلستان: تمام شد کتاب گلستان والله المستعان به توفیق باری ...