گنجور

 
بلند اقبال

بخش ۱ - لک الحمد یا ذالعلا والکرم: لک الحمد یا ذالعلا والکرم - لک الشکر یا ذالعطا والنعم

بخش ۲ - در نعت نبی اکرم صلوات الله علیه: هزارن درودوهزاران سلام - ز ما بر رسول ذوی الاحترام

بخش ۳ - درمدح مولای متقیان علی علیه السلام: صفات خدائی همه باعلی است - به جز کبریائی همه با علی است

بخش ۴ - مناجات: کریما غفورا تو دانی که ما - صد ابلیس هستیم در یک عبا

بخش ۵ - مرحبا ای ساقی فرخنده پی: مرحبا ای ساقی فرخنده پی - خیز واز مینا به ساغر ریز می

بخش ۶ - توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع): اگر که هیچ به دوران نه طاعت است مرا - ولیک از توا مید شفاعت است مرا

بخش ۷ - مناجات: الهی سزاوار ناریم ما - ولی از تو امیدواریم ما

بخش ۸ - درشرح حال خودگوید: اسیر دل کسی چون من مبادا - به کس این دل چنین دشمن مبادا

بخش ۹ - غزل مثنوی: یا خجسته قاصد ای باد صبا - ای توپیک عاشقان با وفا

بخش ۱۰ - مناجات: الهی بزرگی بزرگی نما - همی رحم و رأفت بفرما به ما

بخش ۱۱ - در مرثیه حضرت شاهزاده علی اکبر: روایت است که چون ماند سیدالشهدا - میان قوم ستم پیشه بی کس وتنها

بخش ۱۲ - دلبر من با رخ چون آفتاب: دلبر من با رخ چون آفتاب - نیمشب آمد بر من بی نقاب

بخش ۱۳ - در صفت عشق: عشق دانی چیست ترک آرزوست - بلکه ترک دل که منزلگاه اوست

بخش ۱۴ - مناجات: الهی گناهانم از حد گذشت - چوکوه گران گشت وچون ریگ دشت

بخش ۱۵ - حکایت: یکی چاکر خویش را زد به سر - که فرمان نبردی چرا زودتر

بخش ۱۶ - تذکر: شبی یاد دارم که جمعی به دشت - نشستیم تا نیمی از شب گذشت

بخش ۱۷ - درشرح حال خود گوید: چوعمرم نه وه شد از هفت وهشت - به لهو ولعب روز وشب صرف گشت

بخش ۱۸ - فی التنبیه: برون رفت از شهر موشی به دشت - برای تفرج پی سیر و گشت

بخش ۱۹ - در شرح حال خود گوید: به فردوس استاد منشاد باد - ز ابجد الی ضظغم داد یار

بخش ۲۰ - حکایت: خواست موری تا ز وحدت دم زند - دم به وصف خالق عالم زند

بخش ۲۱ - فی التنبیه: ببین صنع صانع دراعضای خود - به حیرت شواز فرق تا پای خود

بخش ۲۲ - نکته: گر رمد چشمت ندارد در عدد - عشق را با دوست بینی متحد

بخش ۲۳ - حکایت: شنیدم که شیخی به بغداد بود - زمستان به راهی گذر مینمود

بخش ۲۴ - مناجات: اگر مست هستم وگر هوشیار - به یاد توام دائم ای کردگار

بخش ۲۵ - حکایت: چنان قحط سالی به شیراز شد - که روح از بدن ها به پرواز شد

بخش ۲۶ - در شکایت از یکی از شاهزادگان: ز شهزاده دارم دلی پر ز درد - ندانی که بامن ز همت چه کرد

بخش ۲۷ - فی التنبیه: نه هر تاجداری بود شهریار - خروسان بسی دیده ام تاجدار

بخش ۲۸ - حکایت: خری باخری گفت در زیر بار - که آسودگی نیست در روزگار

بخش ۲۹ - در پریشان دلی خود گوید: دلی دارم به تنگی چون دل مور - غمین وخسته خوار و زار ورنجور

بخش ۳۰ - در اسرار: هر آن نعمتی را که بینی به دهر - چه تلخ وچه شیرین چه شکر چه زهر

بخش ۳۱ - در سر حروف واسماء: سرها اندر حروف است ای پسر - گردی آگه چون شوی صاحب نظر

بخش ۳۲ - در تنگدلی خودگوید: دلی تنگ تر دارم از چشم مور - ولی تا بخواهی در اوخفته شور

بخش ۳۳ - در زراعت وشرح حال خود: به دهقانی افتدتو را کار اگر - وگر خواهی از کشته خودثمر

بخش ۳۴ - درباره ریاکاران زاهدنما: گذارند داغی به ران ستور - که بشناسدش صاحب از راه دور

بخش ۳۵ - مناجات: خدایا توئی خالق کارساز - دری بررخ ما کن از لطف باز

بخش ۳۶ - فی التنبیه: گرت سیم وزر هست هستی عزیز - توئی صاحب فهم وفضل وتمیز

بخش ۳۷ - در اسرار حکایت شمع و پروانه: شمع این نوری که بر سر باشدش - پرتوی از روی دلبر باشدش

بخش ۳۸ - فی التنبیه: به پیری مجوچون جوانی نشاط - شب آمد دکان بند وبرچین بساط

بخش ۳۹ - خطاب به ریاکاران زاهد نما: مده زاهدا بیش ازاینم صداع - برومختصر کن سخن گووداع

بخش ۴۰ - فی التنبیه: رفیقان که هستند پیش توجمع - چو پروانه هائی که بر دور شمع

بخش ۴۱ - شکایت از دوستانی ریائی: رفیقی ندیدم که باشد شفیق - ز اکسیر نایاب تر شد رفیق

بخش ۴۲ - رقعه وعده گیری: ای به خویب یگانه ی آفاق - نبود برملازمان گر شاق

بخش ۴۳ - در عزای شهیدکرببلا شاه لب تشنه سیدالشهدا: زنگ عصیان ز گریه بزدائید - قهوه تلخ صرف فرمائید

بخش ۴۴ - حکایت: یکی روز و شب مست بود از مدام - چنین بود تا عمر او شد تمام

بخش ۴۵ - یا علی ای محرم یزدان پاک: یا علی ای محرم یزدان پاک - ازغم هجران توگشتم هلاک

بخش ۴۶ - ای بت مه طلعت پیمان گسل: ای بت مه طلعت پیمان گسل - ای مه تابان بررویت خجل

بخش ۴۷ - در فرق کمال ومال: مرا با کمالی بگفت ازملال - بود حرف تشبیه کاف کمال

بخش ۴۸ - درجفر: بکن هرچه داری ز یزدان سؤال - بتاریخ روز وشب وماه وسال

بخش ۴۹ - درشکایت: فلک راچه کین باشداز من به دل - که جوروجفا میکند متصل

بخش ۵۰ - علامت مردخدا: هر کس که نهاده داغ بر دل - آسان کند او زخلق مشکل

بخش ۵۱ - مناجات: الهی ترحم به عبدالذلیل - ذلیلم ما ای خدای جلیل

بخش ۵۲ - حکایت: همان طایری را که خوانند بوم - برآنندجمعی که مرغی است شوم

بخش ۵۳ - مناجات: الهی تو آگاهی از حال من - به باطل تلف شد مه وسال من

بخش ۵۴ - در اشکال رمل: یکی فرد وسه زوج لحیان بخوان - چوشد عکس شد عتبه الداخل آن

بخش ۵۵ - نکته: یکی ریخت گندم به خاک زمین - بشدآبیارش به صبح و پسین

بخش ۵۶ - حکایت بر سبیل تمثیل: مرد دهقان ریخت تخمی بر زمین - آب رویش هشت در صبح و پسین

بخش ۵۷ - فی التنبیه: شبی یاددارم که شمع و لگن - بگفتندبا بی زبانی سخن

بخش ۵۸ - باده عارفانه: ساقی از آن باده گلرنگ ده - بر سر من دانش و فرهنگ ده

بخش ۵۹ - مناجات: خدایا چو بر لب رسد جان من - شو آندم نگهدار ایمان من

بخش ۶۰ - حکایت: یکی را که گفتند دارد گناه - گرفتندناگه غلامان شاه

بخش ۶۱ - حکایت: شبی رفت دزدی سوی خانه ای - که چون مرغ پیدا کند دانه ای

بخش ۶۲ - تذکر: من از زهدان گشته ام گر بری - مبادا که ظن بد از من بری