ساقی از آن باده گلرنگ ده
بر سر من دانش و فرهنگ ده
در بر من از در یاری درا
مست کن از باده گلگون مرا
باده هی از ساغر خود ده به من
میدهی ار باده ده اما به من
چیست من ازمی به من اریم دهی
کم دهی وکم دهی وکم دهی
خوش بودانده گرم از دل بری
خیز و کن از غم دل ما را بری
از دل ما ریشه غم را بکن
در دل ما عشرتی از سر فکن
می ده وهی ده که دل افسرده ام
زنده ام اما به مثل مرده ای
می بده ای ساقی فرخنده پی
نور کن این ظلمت ما را زمی
تا همی از طبع در افشان شوم
مادح آن خواجه ذیشان شوم
اول وآخر علی آمد علی
باطن وظاهر علی آمد علی
غایب وحاضر علی آمد علی
قادر وقاهر علی آمدعلی
لحمک لحمی شده با مصطفوی
جسمک جسمی شده او را صفا
قدرت او قدرت یزدان بود
هر چه از اونیست به او آن بود
شد اگر اوقاتل هر شیرزن
توشه کش آمد بر هر پیرزن
طرح نه افلاک کی اوبرکشید
حکم از او آمد وقنبر کشید
ذات وی آئینه یزدان نماست
نی گنه ار گفت کس او راخداست
ای علی اقبال من آمد بلند
طالع من آمد از اوارجمند
مختصر او در بر یکتا آله
آمده مختار که روحی فداه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.