یکی ریخت گندم به خاک زمین
بشدآبیارش به صبح و پسین
خویدی بشد سبز وپس خوشه کرد
خزان ناگهان آمد وگشت زرد
گرفتند داس از برای حصاد
بشدجمع و زوخرمنی اوفتاد
چوکوبنده خرمن آمد به کشت
نکوبیده یک خوشه بر جا نهشت
همی باد آمد به امر خدا
بشدکاه وگندم پس ازهم جدا
پس آن گندم افتاد در آسیا
شد از گردش سنگ چون توتیا
عجین گشت با آب وپس شد خمیر
شد ازمشت از بسکه بالا وزیر
از آن پس بشدجای او درتنور
بشد پخته ز آتش ز نزدیک ودور
برون از تنور آمد وگشت نان
غدای کسان گشت وگردید جان
عوالم که طی کرده گندم نگر
ز اسرار روی جهان شوخبر
بشد دانه گندم آخر چو جان
یقین برتر انسان بگردد از آن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.