گذارند داغی به ران ستور
که بشناسدش صاحب از راه دور
چرا داغ زاهدنهد بر جبین
جبین را ندانسته از ران یقین
پی صیدخلق است در صبح وشام
گرفته است تسبیح بر کف چودام
ز طول نمازش مخور هیچ گول
که در رهزنی هست بدتر ز غول
چوخواند قنوت اوخر ونره خر
بهگاه رکوعش دهد سیم وزر
به وقت سجود آید اوخر سوار
که تا پس دهد نیست گر راهوار
نماز ار کند کس به عمر دراز
بدین سان چه حاصل برد از نماز
گنه را چه فرق از عبادات ماست
عبادات ما کی پسندخداست
کسانی که بر دل نهادند داغ
از ایشان مگر شخص یابد فراغ
وگرنه در این زاهدان هیچ نیست
به گفتارشان غیر سر گیج نیست
به زاهدبگوبدمکن دل زمن
خود انصاف ده گفتم از حق سخن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.