گنجور

 
بلند اقبال

کریما غفورا تو دانی که ما

صد ابلیس هستیم در یک عبا

ز ابلیس تلبیس ما برتر است

ز بس نفس ما ملحد وکافر است

گر اوکرد اندر جهان یک خطا

خطا هست در روز وشب کار ما

تو بخشنده هرگناهی وبس

نباشد در این خانه غیر از توکس

کجا روکنم رانیم گر ز در

مگر جز درت هست جای دگر

چو شد عین عفو تو عاصی طلب

مرا کار عصیان بود روز وشب

توانی به من هر چه خواهی کنی

مرا روسفید از سیاهی کنی

مبین برگناهم ضعیفم نگر

به داد ضعیفان رس ای دادگر

چه کم گردد از رحمتت ای رحیم

اگر جا دهی مرمر را در نعیم

سزاوار نارم ولی نارواست

گنه چون ز عبد است وعفوازخداست

به هر جا که ما را دهی جا خوش است

اگر در گلستان وگر آتش است