گنجور

 
 
 
عنصری

ابلق ایام را تا بر نشیند میرود

سبز خنگ چرخ پیش قدر او پالادۀ

صائب تبریزی

کیستم من؟ مشت خار در محیط افتاده‌ای

دل به دریا کرده ای، کشتی به طوفان داده‌ای

نیست ممکن چون سپند آرام را بیند به خواب

موری از دست سلیمان بر زمین افتاده‌ای

جنت دربسته‌ای با خود به زیر خاک برد

[...]

ملک‌الشعرا بهار

مرکزیت رفت و هر سو والی و شهزاده‌ای

برده اقطاعی و مردم را به غارت داده‌ای

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه