گنجور

 
اقبال لاهوری عطار

در این بخش شعرهایی را فهرست کرده‌ایم که در آنها اقبال لاهوری مصرع یا بیتی از عطار را عیناً نقل قول کرده است:


  1. اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۲ - حرفی چند با امت عربیه :: عطار » پندنامه » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

    اقبال لاهوری (بیت ۱۷): «حمد بیحد مر رسول پاک را - آنکه ایمان داد مشت خاک را»

    عطار (بیت ۱): حمد بی حد آن خدای پاک را - آنکه ایمان داد مشتی خاک را



در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروه‌های مجزا فهرست کرده‌ایم:


  1. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۷ - نه هر کس از محبت مایه دار است:نه هر کس از محبت مایه دار است - نه با هر کس محبت سازگار است

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۶۸ - مرا روزی گل افسرده ئی گفت:مرا روزی گل افسرده ئی گفت - نمود ما چو پرواز شرار است

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۷۴ - دماغم کافر زنار دار است:دماغم کافر زنار دار است - بتان را بنده و پروردگار است

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۸۷ - چه گویم نکتهٔ زشت و نکو چیست:چه گویم نکتهٔ زشت و نکو چیست - زبان لرزد که معنی پیچدار است

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۴۹ - مگو کار جهان نااستوار است:مگو کار جهان نااستوار است - هر آن ما ابد را پرده دار است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۸۰ - تن مرد مسلمان پایدار است:تن مرد مسلمان پایدار است - بنای پیکر او استوار است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۱۸ - سر منبر کلامش نیشدار است:سر منبر کلامش نیشدار است - که او را صد کتاب اندر کنار است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۷۸ - به آن ملت اناالحق سازگار است:به آن ملت اناالحق سازگار است - که از خونش نم هر شاخسار است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۳۷ - محبت از نگاهش پایدار است:محبت از نگاهش پایدار است - سلوکش عشق و مستی را عیار است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۸۶ - گله از سختی ایام بگذار:گله از سختی ایام بگذار - که سختی ناکشیده کم عیار است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۳۷ - فساد عصر حاضر شکار است:فساد عصر حاضر آشکار است - سپهر از زشتی او شرمسار است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۴۲ - مشو نخچیر ابلیسان این عصر:مشو نخچیر ابلیسان این عصر - خسان را غمزهٔ شان سازگار است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۷۳ - نهان اندر دو حرفی سر کار است:نهان اندر دو حرفی سر کار است - مقام عشق منبر نیست ، دار است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۷۴ - نهان اندر دو حرفی سر کار است:نهان اندر دو حرفی سر کار است - مقام عشق منبر نیست ، دار است


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:ره عشاق راهی بی‌کنار است - ازین ره دور اگر جانت به کار است


  2. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۵ - تنی پیدا کن از مشت غباری:تنی پیدا کن از مشت غباری - تنی محکم تر از سنگین حصاری

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۳۶ - اگر در مشت خاک تو نهادند:اگر در مشت خاک تو نهادند - دل صد پارهٔ خونابه باری

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۵۵ - مشو نومید ازین مشت غباری:مشو نومید ازین مشت غباری - پریشان جلوهٔ ناپایداری

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۴۴ - که گفت او را که آید بوی یاری؟:که گفت او را که آید بوی یاری؟ - که داد او را امید نوبهاری؟

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۹۰ - مریدی خود شناسی پخته کاری:مریدی خود شناسی پخته کاری - به پیری گفت حرف نیش داری

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۱۱ - تو هم بگذارن صورت نگاری:تو هم بگذارن صورت نگاری - مجو غیر از ضمیر خویش یاری

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۲۶ - پریشانم چو گرد ره گذاری:پریشانم چو گرد ره گذاری - که بر دوش هوا گیرد قراری

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۲۷ - خوشآن قومی پریشان روزگاری:خوشن قومی پریشان روزگاری - که زاید از ضمیرش پخته کاری

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۶۷ - ترا با خرقه و عمامه کاری:ترا با خرقه و عمامه کاری - من از خود یافتم بوی نگاری

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۷۶ - به ساحل گفت موج بیقراری:به ساحل گفت موج بیقراری - به فرعونی کنم خود را عیاری


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۴:تورا گر نیست با من هیچ کاری - مرا با تو بسی کار است باری

    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۸:درآمد دوش دلدارم به یاری - مرا گفتا بگو تا در چه کاری


  3. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۰ - ترا ای تازه پرواز آفریدند:ترا ای تازه پرواز آفریدند - سراپا لذت بال آزمائی

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵ - رهی در سینهٔ انجم گشائی:رهی در سینهٔ انجم گشائی - ولی از خویشتن ناآشنائی

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۰۳ - چسان ای آفتاب آسمان گرد:چسان ای آفتاب آسمان گرد - باین دوری به چشم من در آئی؟

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۰ - عطا کن شور رومی، سوز خسرو:عطا کن شورِ رومی، سوزِ خسرو - عطا کن صدق و اخلاصِ سنایی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۹۵ - سراپا درد و سوز شنائی:سراپا درد و سوز آشنائی - وصال او زبان دان جدائی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۹۹ - خودی تا گشت مهجور خدائی:خودی تا گشت مهجور خدائی - به فقرموختداب گدائی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۸۸ - فتادی از مقام کبریائی:فتادی از مقام کبریائی - حضور دون نهادان چهره سائی


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۸:دلا در راه حق گیر آشنایی - اگر خواهی که یابی روشنایی


  4. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶ - سحر در شاخسار بوستانی:سحر در شاخسار بوستانی - چه خوش میگفت مرغ نغمه خوانی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۶۳ - درین وادی زمانی جاودانی:درین وادی زمانی جاودانی - زخاکش بی صور روید معانی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۰۵ - رخم از درد پنهان زعفرانی:رخم از درد پنهان زعفرانی - تراود خون ز چشم ارغوانی


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۷:هزاران جان سزد در هر زمانی - نثار روی چون تو دلستانی

    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۷:به هر کویی مرا تا کی دوانی - ز هر زهری مرا تا کی چشانی


  5. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۵۳ - مرا فرمود پیر نکته دانی:مرا فرمود پیر نکته دانی - هر امروز تو از فردا پیام است

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۹۹ - تو گوئی طایر ما زیر دام است:تو گوئی طایر ما زیر دام است - پریدن بر پر و بالش حرام است

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۰۲ - جهان ما که جز انگاره ئی نیست:جهان ما که جز انگاره ئی نیست - اسیر انقلاب صبح و شام است

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۱۸ - دوام ما ز سوز ناتمام است:دوام ما ز سوز ناتمام است - چو ماهی جز تپش بر ما حرام است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۶۹ - هنوز این چرخ نیلی کج خرام است:هنوز این چرخ نیلی کج خرام است - هنوز این کاروان دور از مقام است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۵۸ - ترا اندر بیابانی مقام است:ترا اندر بیابانی مقام است - که شامش چون سحر آئینه فام است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۶۷ - مسلمان از خودی مرد تمام است:مسلمان از خودی مرد تمام است - بخاکش تا خودی میرد غلام است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۷۹ - میان امتان والا مقام است:میان امتان والا مقام است - که آن امت دو گیتی را امام است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۳۶ - هنوز اندر جهان دم غلام است:هنوز اندر جهاندم غلام است - نظامش خام و کارش ناتمام است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۴۳ - حریف ضرب او مرد تمام است:حریف ضرب او مرد تمام است - کهنتش نسب والامقام است


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:ره میخانه و مسجد کدام است - که هر دو بر من مسکین حرام است


  6. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۵۵ - من از بود و نبود خود خموشم:من از بود و نبود خود خموشم - اگر گویم که هستم خود پرستم

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۲۲ - هزاران سال با فطرت نشستم:هزاران سال با فطرت نشستم - به او پیوستم و از خود گسستم

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۳۱ - تراشیدم صنم بر صورت خویش:تراشیدم صنم بر صورت خویش - به شکل خود خدا را نقش بستم

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۲۸ - طلسم علم حاضر را شکستم:طلسم علم حاضر را شکستم - ربودم دانه و دامش گسستم

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۳۶ - درین بتخانه دل با کس نبستم:درین بتخانه دل با کس نبستم - ولیکن از مقام خود گسستم

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۵۴ - در دل را بروی کس نبستم:در دل را بروی کس نبستم - نه از خویشان نه از یاران گسستم


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۸:درآمد دوش ترک نیم مستم - به ترکی برد دین و دل ز دستم

    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱:مرا قلاش می‌خوانند، هستم - من از دردی کشان نیم مستم


  7. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۵۹ - چو تاب از خود بگیرد قطرهٔ آب:چو تاب از خود بگیرد قطرهٔ آب - میان صد گهر یک دانه گردد

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۲۴ - چمن‌ها زان جنون ویرانه گردد:چمن‌ها زان جنون ویرانه گردد - که از هنگامه‌ها بیگانه گردد


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴:دلی کز عشق او دیوانه گردد - وجودش با عدم همخانه گردد


  8. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۶۴ - اگر کردی نگه بر پارهٔ سنگ:اگر کردی نگه بر پارهٔ سنگ - ز فیض آرزوی تو گهر شد


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰:چو خورشید جمالت جلوه‌گر شد - چو ذره هر دو عالم مختصر شد


  9. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۶۷ - مشو ای غنچهٔ نورسته دلگیر:مشو ای غنچهٔ نورسته دلگیر - ازین بستان سرا دیگر چه خواهی

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۱۲ - جهان کز خود ندارد دستگاهی:جهان کز خود ندارد دستگاهی - به کوی آرزو می جست راهی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۶۴ - مسلمان آن فقیر کج کلاهی:مسلمان آن فقیر کج کلاهی - رمید از سینه او سوز آهی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۷۰ - جوانی خوش گلی رنگین کلاهی:جوانی خوش گلی رنگین کلاهی - نگاه او چو شیران بی پناهی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۰۹ - بباد صبحدم شبنم بنالید:بباد صبحدم شبنم بنالید - که دارم از تو امید نگاهی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۵۵ - درین گلشن ندارم ب و جاهی:درین گلشن ندارم آب و جاهی - نصیبم نی قبائی نی کلاهی


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۶:نگاری مست لایعقل چو ماهی - درآمد از در مسجد پگاهی


  10. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۷۰ - به مرغان چمن همداستانم:به مرغان چمن همداستانم - زبان غنچه های بی زبانم

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۵۸ - گهی شعر عراقی را بخوانم:گهی شعر عراقی را بخوانم - گهی جامی زند آتش به جانم

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۵۸ - نپنداری که مرغ صبح خوانم:نپنداری که مرغ صبح خوانم - بجزه و فغان چیزی ندانم

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۶۱ - کهن پروردهء این خاکدانم:کهن پروردهء این خاکدانم - دلی از منزل خود دل گرانم


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱:ز تو گر یک نظر آید به جانم - نباید این جهان و آن جهانم

    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲:ازین دریا که غرق اوست جانم - برون جستم ولیکن در میانم


  11. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۷۸ - دل من در طلسم خود اسیر است:دل من در طلسم خود اسیر است - جهان از پرتو او تاب گیر است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۴۹ - سحر با ناقه گفتم نرم تر رو:سحر با ناقه گفتم نرم تر رو - که راکب خسته و بیمار و پیر است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۵۰ - مهار ای ساربان او را نشاید:مهار ای ساربان او را نشاید - که جان او چو جان ما بصیر است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۹۷ - نگهبان حرم معمار دیر است:نگهبان حرم معمار دیر است - یقینش مرده و چشمش به غیر است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۰۲ - خلافت فقر با تاج و سریر است:خلافت فقر با تاج و سریر است - زهی دولت که پایان ناپذیر است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۳۸ - به ملک خویش عثمانی امیر است:به ملک خویش عثمانی امیر است - دلشگاه و چشم او بصیر است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۷۰ - اگر دانا دل و صافی ضمیر است:اگر دانا دل و صافی ضمیر است - فقیری با تهی دستی امیر است


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:چه رخساره که از بدر منیر است - لبش شکر فروش جوی شیر است


  12. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۷۹ - نوا در ساز جان از زخمهٔ تو:نوا در ساز جان از زخمهٔ تو - چسان در جانی و از جان برونی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۴۵ - مرا داد این خرد پرور جنونی:مرا داد این خرد پرور جنونی - نگاه مادر پاک اندرونی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۳۹ - چه شیطانی خرامش واژگونی:چه شیطانی خرامش واژگونی - کند چشم ترا کور از فسونی


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۷:نگر تا ای دل بیچاره چونی - چگونه می‌روی سر در نگونی


  13. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۸۲ - کرا جوئی چرا در پیچ و تابی:کرا جوئی چرا در پیچ و تابی - که او پیداست تو زیر نقابی

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۹۰ - به چندین جلوه در زیر نقابی:به چندین جلوه در زیر نقابی - نگاه شوق ما را بر نتابی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۱۴ - بده با خاک اون سوز و تابی:بده با خاک اون سوز و تابی - که زاید از شب اوفتابی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۹۰ - تو هم مثل من از خود در حجابی:تو هم مثل من از خود در حجابی - خنک روزی که خود را بازیابی


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۰:درآمد از در دل چون خرابی - ز می بر آتش جانم زد آبی


  14. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۰۴ - تراش از تیشهٔ خود جادهٔ خویش:تراش از تیشهٔ خود جادهٔ خویش - براه دیگران رفتن عذاب است

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۰۹ - دلا رمز حیات از غنچه دریاب:دلا رمز حیات از غنچه دریاب - حقیقت در مجازش بی حجاب است

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۵۸ - بساطم خالی از مرغ کباب است:بساطم خالی از مرغ کباب است - نه در جامم می آئینه تاب است

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۸۴ - حقیقت:عقاب دوربین جوئینه را گفت - نگاهم آنچه می بیند سراب است


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:تو را در ره خراباتی خراب است - گر آنجا خانه‌ای گیری صواب است


  15. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۱۱ - ز خاک نرگسستان غنچه ئی رست:ز خاک نرگسستان غنچه ئی رست - که خواب از چشم او شبنم فرو شست

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۶۸ - کسی کو «لا اله» را در گره بست:کسی کو «لا اله» را در گره بست - ز بند مکتب و ملا برون جست

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۰۴ - جوانمردی که دل با خویشتن بست:جوانمردی که دل با خویشتن بست - رود در بحر و دریا ایمن از شست

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۵۲ - بگو از من به پرویزان این عصر:بگو از من به پرویزان این عصر - نه فرهادم که گیرم تیشه در دست


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸:وشاقی اعجمی با دشنه در دست - به خون آلوده دست و زلف چون شست

    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶:خراباتی است پر رندان سرمست - ز سر مستی همه نه نیست و نه هست

    عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » المقالة الثانی عشر:پسر گفتش اگر جاهم حرامست - بگو تا جامِ جم باری کدامست


  16. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۱۳ - دل من رازدان جسم و جان است:دل من رازدان جسم و جان است - نپنداری اجل بر من گران است

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۴۲ - عجم از نغمه ام آتش بجان است:عجم از نغمه ام آتش بجان است - صدای من درای کاروان است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۶ - دگرگون کشور هندوستان است:دگرگون کشور هندوستان است - دگرگون آن زمین و آسمان است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۵۶ - غم پنهاں که بی گفتن عیان است:غم پنهاں که بی گفتن عیان است - چو آید بر زبان یک داستان است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۸۲ - مپرس از من که احوالش چسان است:مپرس از من که احوالش چسان است - زمینش بدگهر چون آسمان است


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵:جهانی جان چو پروانه از آن است - که آن ترسا بچه شمع جهان است

    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶:همه عالم خروش و جوش از آن است - که معشوقی چنین پیدا، نهان است

    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:رهی کان ره نهان اندر نهان است - چو پیدا شد عیان اندر عیان است


  17. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۳۲ - به شبنم غنچهٔ نورسته می گفت:به شبنم غنچهٔ نورسته می گفت - نگاه ما چمن زادان رسا نیست

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۵۷ - تو می گوئی که من هستم خدا نیست:تو می گوئی که من هستم خدا نیست - جهان آب و گل را انتها نیست

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۷۷ - اناالحق جز مقام کبریا نیست:اناالحق جز مقام کبریا نیست - سزای او چلیپا هست یا نیست

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۶۴ - ترا نومیدی از طفلان روا نیست:ترا نومیدی از طفلان روا نیست - چه پروا گر دماغ شان رسا نیست


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴:طریق عشق جانا بی بلا نیست - زمانی بی بلا بودن روا نیست


  18. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۴۱ - عجم از نغمه های من جوان شد:عجم از نغمه های من جوان شد - ز سودایم متاع او گران شد


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸:جهان از باد نوروزی جوان شد - زهی زیبا که این ساعت جهان شد


  19. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۸۰ - کبر و ناز:یخ ، جوی کوه را ز ره کبر و ناز گفت - ما را ز مویهٔ تو شود تلخ روزگار


    عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸:ای در غرور نفس به سر برده روزگار - برخیز و کارکن که کنون است وقت کار


  20. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۰۳ - بهشت:کجا این روزگاری شیشه بازی - بهشت این گنبد گردان ندارد


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸:دلی کز عشق جانان جان ندارد - توان گفتن که او ایمان ندارد

    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:اگر درمان کنم امکان ندارد - که درد عشق تو درمان ندارد


  21. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۰۴ - کشمیر:رخت به کاشمر گشا کوه و تل و دمن نگر - سبزه جهان جهان ببین لاله چمن چمن نگر


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۱:باد شمال می‌وزد، طرهٔ یاسمن نگر - وقت سحر ز عشق گل، بلبلِ نعره‌زن نگر


  22. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۰۸ - چیستان شمشیر:آن سخت‌کوش چیست که گیرد ز سنگ آب - محتاج خضر مثل سکندر نمی‌شود


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۲:یک حاجتم ز وصل میسر نمی‌شود - یک حجتم ز عشق مقرر نمی‌شود


  23. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۱۵ - تهذیب:انسان که رخ ز غازهٔ تهذیب بر فروخت - خاک سیاه خویش چو آئینه وانمود


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵:رُهبان دَیْر را سببِ عاشقی چه بود؟ - کاو روی راز دیر به خَلقان نمی‌نمود


  24. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۴۱ - این گنبد مینائی این پستی و بالائی:این گنبد مینائی این پستی و بالائی - در شد بدل عاشق با این همه پهنائی


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۵:دوش از سر بیهوشی و ز غایت خودرایی - رفتم گذری کردم بر یار ز شیدایی

    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۷:ترسا بچه‌ای دیشب در غایت ترسایی - دیدم به در دیری چون بت که بیارایی

    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۹:ترسا بچه‌ایم افکند از زهد به ترسایی - اکنون من و زناری در دیر به تنهایی


  25. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۷۰ - جلال و هگل:می گشودم شبی به ناخن فکر - عقده های حکیم المانی


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۸:زلف را تاب داد چندانی - که نه عقلی گذاشت نه جانی

    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۸:خاک کوی توام تو می‌دانی - خاک در روی من چه افشانی


  26. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۷۶ - میخانهٔ فرنگ:یاد ایامی که بودم در خمستان فرنگ - جام او روشنتر از آئینهٔ اسکندر است


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:ذره‌ای اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است - هر که گوید نیست دانی کیست آن کس کافر است

    عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰:چرخ مردم خوار اگر روزی دو مردم‌پرور است - نیست از شفقت مگر پرواری او لاغر است


  27. اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۳۱ - نه در اندیشهٔ من کار زار کفر و ایمانی:نه در اندیشهٔ من کار زار کفر و ایمانی - نه در جان غم اندوزم هوای باغ رضوانی


    عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹:الا ای یوسف قدسی برآی از چاه ظلمانی - به مصر عالم جان شو که مرد عالم جانی


  28. اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۳۳ - خوشتر ز هزار پارسائی:خوشتر ز هزار پارسائی - گامی به طریق آشنائی


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۱:ای راه تو را دراز نایی - نه راه تو را سری نه پایی


  29. اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۹۱ - انقلاب! ای انقلاب!:خواجه از خون رگ مزدور سازد لعل ناب - از جفای دهخدایان کشت دهقانان خراب


    عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷:وقت کوچ است الرحیل ای دل ازین جای خراب - تا ز حضرت سوی جانت ارجعی آید خطاب


  30. اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۳۲ - هنگامه را که بست درین دیر دیر پای:هنگامه را که بست درین دیر دیر پای - زناریان او همه نالنده همچو نای


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۸:ای صد هزار عاشقت از فرق تا به پای - پنهان ز عاشقانت رویی به من نمای


  31. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳ - دل من، در گشاد چون و چند است:دلِ من، در گُشادِ چون و چند است - نگاهش، از مه و پروین بلند است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۵۳ - چه خوش صحرا که شامش صبح خند است:چه خوش صحرا که شامش صبح خند است - شبش کوتاه و روز او بلند است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۰۵ - ازن غم ها دل ما دردمند است:ازن غم ها دل ما دردمند است - که اصل او ازین خاک نژند است


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳:دلی کز عشق جانان دردمند است - همو داند که قدر عشق چند است


  32. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۴۲ - الا یا خیمگی خیمه فروهل:«الا یا خیمگی خیمه فروهل - که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل»


    عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » جواب پدر:پدر بگشاد مُهر از حقّهٔ لعل - دُر افشان گشت و کرد این قصّه را نقل


  33. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۷۷ - به چشم او نه نور و نی سرور است:به چشم او نه نور و نی سرور است - نه دل در سینهٔ او ناصبور است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۴۴ - ز فهم دون نهادان گرچه دور است:ز فهم دون نهادان گرچه دور است - ولی این نکته را گفتن ضرور است


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:اگر تو عاشقی معشوق دور است - وگر تو زاهدی مطلوب حور است


  34. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۹۲ - سبوی خانقاهان خالی از می:سبوی خانقاهان خالی از می - کند مکتب ره طی کرده را طی


    عطار » الهی نامه » بخش هفتم » جواب پدر:پدر گفتش که چیزی بایدت خواست - که آن در حضرت عزت بود راست


  35. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۶۰ - ز افرنگی صنم بیگانه تر شو:ز افرنگی صنم بیگانه تر شو - که پیمانش نمی‌ارزد به یک جو

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۶۲ - به منزل کوش مانند مه نو:به منزل کوش مانند مه نو - درین نیلی فضا هر دم فزون شو


    عطار » الهی نامه » بخش بیستم » جواب پدر:پدر گفتش که چون زر سایه افکند - ترا از گوهر و از پایه افکند


  36. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۶۵ - بیا ساقی نقاب از رخ برافکن:بیا ساقی نقاب از رخ برافکن - چکید از چشم من خون دل من


    عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۱۰) حکایت آن مجنون که تب داشت:یکی پرسید ازان مجنون که تب داشت - که تب می‌گیردت مجنون عجب داشت


  37. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۱۰ - دلن بحر است کو ساحل نورزد:دلن بحر است کو ساحل نورزد - نهنگ از هیبت موجش بلرزد


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:چو قفل لعل بر درج گهر زد - جهانی خلق را بر یکدگر زد


  38. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۷۹ - من و تو از دل و دین نا امیدیم:من و تو از دل و دین نا امیدیم - چوبوی گل ز اصل خود رمیدیم


    عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۶:چه مقصود ار چه بسیاری دویدیم - که از مقصود خود بویی ندیدیم