هنگامه را که بست درین دیر دیر پای
زناریان او همه نالنده همچو نای
در ’بنگه فقیر و به کاشانهٔ امیر
غمها که پشت را به جوانی کند دو تای
درمان کجا که درد بدرمان فزون شود
دانش تمام حیله و نیرنگ و سیمیای
بی زور سیل کشتی آدم نمی رود
هر دل هزار عربده دارد به ناخدای
از من حکایت سفر زندگی مپرس
در ساختم بدرد و گذشتم غزل سرای
آمیختم نفس به نسیم سحر گهی
گشتم درین چمن به گلان نانهاده پای
از کاخ و کو جدا و پریشان بکاخ و کوی
کردم بچشم ماه تماشای این سرای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف زندگی و چالشهایی که در آن تجربه کرده، میپردازد. او از بند و سختیهای دنیای مادی سخن میگوید که افراد را به گله و ناله وامیدارد. به نظر میرسد که غمها و مشکلات زندگی جوانی را تحت فشار قرار دادهاند و درمانی برای این دردها وجود ندارد. او به نقد زندگی که با فریب و تقلب آمیخته شده میپردازد و میگوید بدون قدرت و اراده، انسان نمیتواند در برابر مشکلات پیش رود. شاعر همچنین از سفر زندگیاش و تجربیات تلخ و شیرینی که با آن روبهرو شده، میگوید و به زندگی پر از درد و سرشار از زیباییها اشاره میکند. در آخر، او حفظ اصالت و ارتباط با طبیعت را مهم میشمارد و به تماشای زیباییهای جهان میپردازد.
هوش مصنوعی: وقتی که زمان به پایان میرسد و در این مکان، افراد نابکار و ناپسند جمع میشوند، همه آنها مانند نای (ساز) به زاری و ناله مشغول هستند.
هوش مصنوعی: در خانهٔ فقیر و در خانهٔ ثروتمند، غمها به گونهای هستند که جوانی را به سمت پژمردگی سوق میدهند.
هوش مصنوعی: اگر درد و بیماری زیادتر شود، درمانی نخواهد بود. دانایی و مهارت در انجام حیلهها و نیرنگها هم نمیتواند کمکی کند.
هوش مصنوعی: بدون قدرت و تسلط، انسان نمیتواند در چالشها پیش برود. هر فرد هزاران شور و هیجان در دل خود دارد که نیاز به هدایت و رهبری دارد.
هوش مصنوعی: از من درباره سفر زندگیام نپرس، زیرا من در این راه درد و رنج زیادی متحمل شدهام و از آن گذشتهام.
هوش مصنوعی: در صبحگاهان، هوای ملایم را با نفس خود در میآمیختم و گاهی در این باغ گلها، قدم میزدم، اما پا در گلها نمیگذاشتم.
هوش مصنوعی: من از قصر و مکانهای باشکوه دور شدم و با چشم خود به تماشای این خانه، که پر از زیباییهای طبیعی است، پرداختم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جزوی و کلی از دو برون نیست آنچ هست
جز وی همه تو بخشی و کلی همه خدای
من از خدای و از تو همی خواهم این دو چیز
تا او ترا بقا دهد و تو مرا قبای
باغیست دلفروز و سراییست دلگشای
فرخنده بادبر ملک این باغ و این سرای
زین گونه باغ هیچ ندیدم به هیچ شهر
زین گونه جای هیچ ندیدم به هیچ جای
باغی چنان که بر در او بگذری اگر
[...]
نالم ز دل چو نای من اندر حصار نای
پستی گرفت همت من زین بلند جای
آرد هوای نای مرا ناله های زار
جز ناله های زار چه آرد هوای نای
گردون به درد و رنج مرا کشته بود اگر
[...]
ماه رجب که هست همایونترین همای
از آشیان فضل خدایست برگشای
پروازش از لوازم پیروزی و ظفر
گسترده سایه بر علم سایه خدای
خورشید خسروان که جهانراست عدل او
[...]
ای زلف بند کرده ز ابرو گره گشای
با دوستان بخند و سخن گوی و خوش درآی
میدان مهر جوی و درو اسب وصل تاز
چوگان عشق گیر و درو گوی دل ربای
انده فزای شد دل شادی پرست من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.