کجا این روزگاری شیشه بازی
بهشت این گنبد گردان ندارد
ندیده درد زندان یوسف او
زلیخایش دل نالان ندارد
خلیل او حریف آتشی نیست
کلیمش یک شرر در جان ندارد
به صرصر در نیفتد زورق او
خطر از لطمهٔ طوفان ندارد
یقین را در کمین بوک و مگر نیست
وصال اندیشهٔ هجران ندارد
کجا آن لذت عقل غلط سیر
اگر منزل ره پیچان ندارد
مزی اندر جهانی کور ذوقی
که یزدان دارد و شیطان ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد وضعیت کنونی انسانها و دنیای مدرن میپردازد. شاعر از فقدان زیباییهای واقعی و عمیق صحبت میکند و اشاره میکند که در جایی که شیشه بازی میشود (نماد تلخی و فریب انسانها)، بهشت یا آرامش وجود ندارد. او به درد و رنجها، عشق ناکام و دوری از حقایق اشاره کرده و میگوید که در دنیای امروز، لذت و حقیقت به زوال رفتهاند. در نهایت، شاعر به تضاد بین خوبی (یزدان) و بدی (شیطان) اشاره میکند و میگوید که در این دنیا، ذوق و عقل واقعی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: کجا میتوان اینگونه روزها را پیدا کرد که بازی با شیشه در بهشت، همچون این گنبد آسمان، وجود نداشته باشد؟
هوش مصنوعی: کسی که درد و رنج زندان یوسف را ندیده، مانند زلیخا از دل ناله و افسردگی ندارد.
هوش مصنوعی: خلیل رفیق آتش نیست و شمشیرش آتش خشم در دل ندارد.
هوش مصنوعی: کشتی او در طوفان به راحتی آسیب نمیبیند و تحت تاثیر بادهای سهمگین قرار نمیگیرد.
هوش مصنوعی: یقین در انتظار است و شاید در پی آن نباشد که وصال، فکر جدایی را ندارد.
هوش مصنوعی: کجا میتوان لذت عقل را یافت، اگر مسیر سفر دچار پیچ و خم و دشواری باشد؟
هوش مصنوعی: در دنیایی پر از نادانی و بیسلیقگی، کسی که به خدا اعتقاد دارد، برکت و درک الهی را دارد، در حالی که شیطان از این نعمت بیبهره است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلی کز عشق جانان جان ندارد
توان گفتن که او ایمان ندارد
درین میدان که یارد گشت یکدم
که کس مردی یک جولان ندارد
شگرفی باید از گنج دو عالم
[...]
نباتی چو خط تو بستان ندارد
مذاق لبت شکرستان ندارد
همه«آنی»و ملک خوبی تو داری
تو این داری و جز تو، کس«آن»ندارد
چو گردون نیی، زانکه کین تو پیدا
[...]
بیا، کاین دل سر هجران ندارد
بجز وصلت دگر درمان ندارد
به وصل خود دلم را شاد گردان
که خسته طاقت هجران ندارد
بیا، تا پیش روی تو بمیرم
[...]
چنان لشکرکشی سلطان ندارد
چنان حوراوشی رضوان ندارد
بدان چستی و چالاکی سواری
به چین و کاشغر خاقان ندارد
فلک دارد مهی چون روی او لیک
[...]
مگر سنگین دل است و جان ندارد
هر آن کس کاو چو تو جانان ندارد
مبادا زنده در عالم دلی کاو
به زلف کافرت ایمان ندارد
مسلمانان مرا دردیست در دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.