گنجور

 
اقبال لاهوری

کجا این روزگاری شیشه بازی

بهشت این گنبد گردان ندارد

ندیده درد زندان یوسف او

زلیخایش دل نالان ندارد

خلیل او حریف آتشی نیست

کلیمش یک شرر در جان ندارد

به صرصر در نیفتد زورق او

خطر از لطمهٔ طوفان ندارد

یقین را در کمین بوک و مگر نیست

وصال اندیشهٔ هجران ندارد

کجا آن لذت عقل غلط سیر

اگر منزل ره پیچان ندارد

مزی اندر جهانی کور ذوقی

که یزدان دارد و شیطان ندارد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عطار

دلی کز عشق جانان جان ندارد

توان گفتن که او ایمان ندارد

درین میدان که یارد گشت یکدم

که کس مردی یک جولان ندارد

شگرفی باید از گنج دو عالم

[...]

مشاهدهٔ ۱۳ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
سراج قمری

نباتی چو خط تو بستان ندارد

مذاق لبت شکرستان ندارد

همه«آنی»و ملک خوبی تو داری

تو این داری و جز تو، کس«آن»ندارد

چو گردون نیی، زانکه کین تو پیدا

[...]

عراقی

بیا، کاین دل سر هجران ندارد

بجز وصلت دگر درمان ندارد

به وصل خود دلم را شاد گردان

که خسته طاقت هجران ندارد

بیا، تا پیش روی تو بمیرم

[...]

مجد همگر

چنان لشکرکشی سلطان ندارد

چنان حوراوشی رضوان ندارد

بدان چستی و چالاکی سواری

به چین و کاشغر خاقان ندارد

فلک دارد مهی چون روی او لیک

[...]

همام تبریزی

مگر سنگین دل است و جان ندارد

هر آن کس کاو چو تو جانان ندارد

مبادا زنده در عالم دلی کاو

به زلف کافرت ایمان ندارد

مسلمانان مرا دردی‌ست در دل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه