گنجور

 
اقبال لاهوری

خوشتر ز هزار پارسائی

گامی به طریق آشنائی

در سینهٔ من دمی بیاسای

از محنت و کلفت خدائی

ما را ز مقام ما خبر کن

مائیم کجا و تو کجائی

آن چشمک محرمانه یاد آر

تا کی به تغافل آزمائی

دی ماه تمام گفت با من

در ساز به داغ نارسائی

خوش گفت ولی حرام کردند

در مذهب عاشقان جدائی

پیش تو نهاده ام دل خویش

شاید که تو این گره گشائی