گنجور

 
قوامی رازی سنایی

در این بخش شعرهایی را فهرست کرده‌ایم که در آنها قوامی رازی مصرع یا بیتی از سنایی را عیناً نقل قول کرده است:


  1. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۲۰ - در توحید و مناجات گوید :: سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۱ - در توحید باری تعالی

    قوامی رازی (بیت ۱۱): خواجه شاعران از اینجا گفت - «ای درون پرور برون آرای »

    سنایی (بیت ۱): ای درون پرور برون آرای - وی خردبخش بی‌خرد بخشای



در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروه‌های مجزا فهرست کرده‌ایم:


  1. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱ - از قصیده‌ایست که در نصیحت و موعظت گفته و موجود از آن این است:ساکن شو و تو طاعت ایزد کن اختیار - کز مرد بختیار جزین اختیار نیست


    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در مدح قاضی عبدالودود غزنوی:آن طبع را که علم و سخاوت شعار نیست - از عالمیش فخر و ز زفتیش عار نیست


  2. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۶ - در مدح امیری امین الملک لقب:ای شده صدر ملک در خور تو - گشته سلطان وقت غمخور تو


    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۴ - در مدح جمال المعاشرین قوال:ای جمال معاشران چونست - آن دو حمال گام گستر تو


  3. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۸ - این ابیات را وقتی که از نردبان افتاده و پایش شکسته برای بعضی از دوستان خود فرستاده و شکایت از درد پا و اظهار ملال از فراق آن دوست کرده:دور از جمال جاه تو ای صدر ارجمند - افتاد پای بنده به دست شکسته بند


    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۶ - در مذمت دشمنان و جاهلان:این ابلهان که بی‌ سببی دشمن منند - بس بُلفضول و یافه‌درای و زَنَخ زنند


  4. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۲۰ - شکایت از عمید نامی بشخصی مختص الدوله لقب و طلب عطا از وی تا زنی بگیرد:مختص الدوله مختصر بشنو - که قوامیت را چه کار افتاد


    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۳:بی‌طمع باش اگر همی خواهی - تا نیفتی ز پایهٔ امجاد

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۵:گرچه شمشیر حیدر کرار - کافران کشت و قلعه‌ها بگشاد


  5. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۲۴ - در مدح شخصی محمد نام و تقاضای صلتی از او:خواجه شغل بنده را تیمار دار - تا کمر پیشت ببندم بنده وار


    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱:زینهار ای یار ِگلرخ زینهار - بی‌گنه بر من مکن تیزی چو خار


  6. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۲۵ - در مدح امیری و شکایت باو از عدم وصول حوالتی و درخواست ابطال آن:ایا نایب شهریار جهان - که یزدانت از آفرین آفرید


    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۷:اگر رای رحمت شود با دلم - دمی بو که بی‌زای زحمت زید


  7. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۴۰ - در مدح سید اجل نقیب النقباء شرف الدین محمدبن علی مرتضی گوید:ای دست برده از همه خوبان به دلبری - وز دست برد تو شده مردان ز دل بری


    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۵:عشق و شراب و یار و خرابات و کافری - هر کس که یافت شد ز همه اندهان بری


  8. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۴۱ - در حسن صورت و سؤ سیرت غلامی و کیفیت خرید و فروش او گوید:خریدم از در عشرت غلامکی چو نگار - که گاه بیع مرا دست و دل برفت از کار

    قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۰۹ - در عدل خدای تعالی و امامت ائمه اثنی عشر علیهم السلام و موعظت و نصیحت و مدح نقیب النقباء ری شرف الدین مرتضی گوید:چهار دار امام ای پسر ولی سه چهار - کزین دوازده یابی بهشت جنت بار


    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۹:ز جمله نعمت دنیا چو تندرستی نیست - درست گرددت این چون بپرسی از بیمار


  9. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۴۳ - در تغزل است:ای دل تو را است عشرت و عیش همه جهان - دیگر مگرد گرد در عشق هان و هان

    قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۹۷ - در موعظت و نصیحت و دعوت به اعراض از دنیا و اقبال به آخرت گوید:ای آز و ناز کرده تو را سغبه جهان - آزت و بال تن شد و نازت هلاک جان


    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۰:خواهد که شاعران جهان بی صله همی - باشند پیش خوانش دایم مدیح خوان


  10. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۵۰ - در غزل است:دلبر رنگرز نکو پسرست - وز همه نیکوان ظریفتر است


    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۴:آمد آن حور و دست من بربست - زده استادوار نیش به دست


  11. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۵۱ - در غزل است:ای مهر تو در میان جانم - و ای نام تو بر سر زبانم


    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵:ای ناگزران عقل و جانم - وی غارت کرده این و آنم

    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶:ای دیدن تو حیات جانم - نادیدنت آفت روانم

    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷:آمد بر من جهان و جانم - انس دل و راحت روانم


  12. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۵۴ - در غزل است:ای صلح بتان غلام چنگت - گل بنده روی لاله رنگت


    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱:ای پر دُر گوش من ز چنگت - وی پر گل چشم من ز رنگت


  13. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۶۴ - در غزل است:آن خط دمیده بر بناگوش - ماه است ز شب شده زره پوش


    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۲:در عشق تو ای نگار خاموش - بفزود مرا غمان و شد هوش

    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸:ای زلف تو تکیه کرده بر گوش - ای جعد تو حلقه گشته بر دوش


  14. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۶۸ - در غزل است:کسی را نیست چون تو دلستانی - نکو روئی ظریفی خوش زبانی


    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۸:هم اکنون از هم اکنون داد بستان - که اکنونست بی شک زندگانی


  15. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۸۹ - در غزل است:هر کو چو تو دلستان ندارد - خورشید شکر فشان ندارد


    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - در صفت معشوق روحانی و تجلیات نورانی:دل بی لطف تو جان ندارد - جان بی تو سر جهان ندارد


  16. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۹۶ - در مدح عمادالدین ابومحمد حسن بن محمد بن احمداسترآبادی قاضی ری گوید:ای که در دنیا همه جدی و در دین سرسری - چون شود دنیا میسر دین نباشد بر سری


    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۱ - در مدح تاج‌الدین ابوالفتح اصفهانی:ای پدیدار آمده همچون پری با دلبری - هر که دید او مر ترا با طبع شد از دل بری

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۴:ای دل ار خواهی که یابی رستگاری آن سری - چون نسازی فقر را نعل از کلاه سروری

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۵ - این قصیدهٔ غرا از زادهٔ سرخس است:ای سنایی بی کله شو گرت باید سروری - زانک نزد بخردان تا با کلاهی بی سری

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸۲:چون به ملک اندر بر آرد گردی از مردان مرد - داد او را تاج و تخت و ملک عالم بر سری


  17. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۰۰ - در تأسف بر ایام جوانی و شکایت از عوارض پیری و درنصیحت و مناجات:نماند است در چشم من روشنائی - که افتاد با پیریم آشنائی


    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۹:ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی - از محنت تو نیست مرا روی رهایی

    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۰:از ماه رخی نوش لبی شوخ بلایی - هر روز همی بینم رنجی و عنایی

    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۱:ای لعل ترا هر دم دعوی خدایی - برخاسته از راه تو چونی و چرایی

    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۳:ای یوسف ایام ز عشق تو سنایی - مانندهٔ یعقوب شد از درد جدایی

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۲ - در مدح خواجه ابو یعقوب یوسف‌بن احمد:ای بنده به درگاه من آنگاه بر آیی - کز جان قدمی سازی و در راه درآیی

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۴:ای خواجه ترا در دل اگر هست صفایی - بر هستی آن چون که ترا نیست گوایی


  18. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۰۱ - در اثبات صانع و توحید او و بیوفائی دنیا و یادآوری مرگ و موعظت و نصیحت گوید:روزی دهی که بر دو جهان است پادشا - نظاره گاه او است دل مرد پارسا


    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - در شکایت روزگار و بی‌وفایی مردم:منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا - زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا


  19. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۰۲ - در موعظت و نصیحت و دعوت به زهد در دنیا و رغبت به آخرت گوید:ای شده عمر تو ضایع در تمنای محال - تا نگردانی نیت بر تو نگردانند حال


    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۱ - شکایت از دگرگونی حال روزگار:بس کنید آخر محال ای جملگی اصحاب مال - در مکان آتش زنید ای طایفهٔ ارباب حال

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۲ - در نکوهش دنیاداران:ای گرفتار نیاز و آز و حرص و حقد و مال - ز امتحان نفس حسی چند باشی در وبال


  20. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۰۳ - در موعظت و نصیحت گوید:مکن دین در سر دنیا ز خودرائی و نادانی - که این اقطاع شیطانی است و آن املاک یزدانی


    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۰ - دریغا کو مسلمانی:مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی - ازین آیین بی‌دینان پشیمانی پشیمانی

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۳ - توصیف روح در بدن:شگفت آید مرا بر دل ازین زندان سلطانی - که در زندان سلطانی منم سلطان زندانی


  21. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۰۴ - در توحید و زهد و موعظت گوید:پس از توحید جان افزای تا جانم به جا باشد - به زهد و موعظت گفتن خدا بر من گواباشد


    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶:دگر گردی روا باشد دلم غمگین چرا باشد - جهان پر خوبرویانند آن کن کت روا باشد


  22. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۰۵ - قسمت اولی است از قصیده ای ؛ و موجود از آن در بیان توحید است:پروردگار عالمیان است کردگار - هژده هزار عالم را آفریدگار


    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶:ای من غلام عشق که روزی هزار بار - بر من نهد ز عشقِ بتی صد هزار بار

    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸:ما را مدار خوار که ما عاشقیم و زار - بیمار و دل‌فگار و جدا‌مانده از نگار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۸ - در مدح خواجه ابو نصر منصور سعید:تا چرخ برگشاد گریبان نوبهار - از لاله بست دامن کهپایه‌ها ازار


  23. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۰۷ - در موعظت و نصیحت و تحذیر از دنیا و تذکیر مرگ و تصدیق حشر و نشر گوید:عزیزا چند رنگارنگ این دور جهان بینی - ز دور چرخ در گیتی بهاران و خزان بینی


    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۸:دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینی - یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی


  24. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۰۸ - در موعظت و نصیحت و ترغیب به اختیار آخرت بردنیا گوید:عمرها کوتاه گشتست ای عزیزان زینهار - حسبة لله که پیش از مرگ دریابید کار


    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰:ای سنایی خیز و در ده آن شراب بی‌خمار - تا زمانی می خوریم از دست ساقی بی‌شمار

    سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲:ای نهاده بر گل از مشک سیه پیچان دو مار - هین که از عالم برآورد آن دو مار تو دمار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۱ - موعظه در اجتناب از غرور و کبر و حرص:ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار - ای خداخوانان قال الاعتذار الاعتذار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۲ - در مدح ابوالمعالی یوسف بن احمد:آبرویی کان شود بی علم و بی عقل آشکار - آتش دوزخ بود آن آبرو از هر شمار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۳ - مناقشهٔ مرد دهری با بوحنیفه:ای خردمند موحد پاک دین هوشیار - ا زامام دین حق یک حجت از من گوش دار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۷ - در مدح یوسف‌بن حدادی:نیست عشق لایزالی را در آن دل هیچ کار - کو هنوز اندر صفات خویش ماندست استوار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹ - در تعزیت خواجه مسعود و تهنیت فرزند او خواجه احمد:کر ناگه گنبد بسیار سال عمر خوار - فخر آل گنبدی را بی‌جمال عمر خوار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۰ - در ترغیب مردان به احتراز از زنان دلفریب:زیبد ار بی مایه عطاری کند پیوسته یار - زان که هر تاری ز زلفش نافه دارد صد هزار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱:ای دل از عقبات باید دست از دنیا بدار - پاکبازی پیشه گیر و راه دین کن اختیار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۲:زیر مهر پادشاه زری در آرد روزگار - گر نفاق اندرونی پاک آید در عیار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۰:مردمان یک چند از تقوا و دین راندند کار - زین پس اندر عهد ما نه پود ماندست و نه تار

    سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۱:زن مخواه و ترک زن کن کاندرین ایام بار - زن نخواهد هیچ مردی تا بمیرد هوشیار


  25. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۲ - در موعظت و نصیحت و حقانیت مذهب اثنا عشری گوید:تا کی از هزل و هوس دنبال شیطان داشتن - اعتقاد اهرمن در حق یزدان داشتن


    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۴:شرط مردان نیست در دل عشق جانان داشتن - پس دل اندر بند وصل و بند هجران داشتن


  26. قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۳ - در تفکر در آثار قدرت خدای تعالی و در موعظت و نصیحت گوید:خداوندی است عالم را جهان آرای و گیتی بان - که عالم را همی دارد نگاری چون نگارستان


    سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۶ - در مدح امین الدین رازی:بنه چوگان ز دست ای دل که گمشد گوی در میدان - چه خیزد گوی تنهایی زدن در پیش نامردان



sunny dark_mode