کسی را نیست چون تو دلستانی
نکو روئی ظریفی خوش زبانی
هرآنکو را بود نزد تو آیی
کجا خرد همه عالم بنانی
همی گردم ز عشقت گرد عالم
که تا یابم مگر هم داستانی
به بستان جمالت زلف دارد
ز عنبر هر گلی راپاسبانی
ز خوزستان عشق آید لبت را
ز شکر هر زمانی کاروانی
مرا در پادشاهی جز دلی نیست
که از رنج تو ناساید زمانی
اگر فرمائی آرم پیش خدمت
دلی خود کی دریغ آید ز جانی
وصالت را اگر هجران نبودی
کجابودی ز هر عاشق فغانی
ولیک از اتفاق روزگار است
که باشد هر ظریفی را گرانی
قوامی بر زبان تا راند نامت
فتاد از عشق تو در هر دهانی
از آن بر بام عشقت پاسبان است
که در عالم ندارد ناودانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
ولیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
به جام اندر تو پنداری روان است
و لیکن گر روان دانی روانی
به ماهی ماند ، آبستن به مریخ
بزاید ، چون فراز لب رسانی
شکفته شد گل از باد خزانی
تو در باد خزانی بی زیانی
همه شمشاد و نرگس گشتی ای دل
چه چیزی مردمی یا بوستانی
ز بوی موی پیچان سنبلی تو
[...]
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
و لیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
مرا تا باشد این درد نهانی
تو را جویم که درمانم تو دانی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.