قوامی رازی
»
دیوان اشعار
»
شمارهٔ ۲۵ - در مدح امیری و شکایت باو از عدم وصول حوالتی و درخواست ابطال آن
ایا نایب شهریار جهان
که یزدانت از آفرین آفرید
توآن آفتابی که بر آسمان
ز رای تو صبح سیاست دمید
جمال جهان خواجه مملکت
که دست تو ناموس عالم درید
خدایت معین است و یزدان پناه
که از پیش تو باز یارد چخید
خدایا نگه دار این صدر باش
که باغ کرم زاب دین پرورید
بزرگا نگوئی قوامیت را
منقص چرا گشت عیش لذیذ
بدان گه که قرقو مرا خط نبشت
برین کرکح زن بغی پلید
چنو شد بقای خداوند باد
مرا زرد و پژمرده شد تازه خوید
چتو صدر در شهر و ما بینوا
از آن سیم اومید نتوان برید
بفرمای تا سیم بدهد مرا
که قواد قفل است و من بی کلید
وگرنه به جانت که گویم ورا
هجائی که از فحش نتوان شنید
جز از تو ز بعد خدای جهان
رهی را که فریاد خواهد رسید
ز تقصیر او این خداوند را
سر و ریش این بنده بایست دید
علی الجمله گر زر نفرمائیم
تو را این غرامت بباید کشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به تمجید از نایب شهریار جهان میپردازد و او را به عنوان کسی میداند که نوعی نور و روشنایی برای سلطنت دارد. او درخواستهایی از خداوند دارد تا از وی حمایت کند و به او قدرت و ثروت بیشتری عطا کند. شاعر همچنین از وضعیت نابهسامان خود و وابستگی به نایب میگوید و میخواهد که او توجهی به او معطوف کند تا بتواند در زندگیش تغییراتی مثبت ایجاد کند. در نهایت، شاعر با اشاره به نداشتن ثروت و نیاز به مساعدت، خطاب به نایب از وعدههای خداوند یاد میکند و درخواست کمک میکند.
هوش مصنوعی: ای نماینده و جانشین پادشاهی که دنیا را با آفرینش خود زیبا ساختی.
هوش مصنوعی: تو آن خورشیدی هستی که با وجود تو صبح سیاست آغاز میشود.
هوش مصنوعی: زیبایی دنیا همانند توست، ای آقایی که مقام و قدرت تو، حرمت و حیات عالم را به خطر انداخته است.
هوش مصنوعی: خدای تو همیشه یار و کمککار توست و در مشکلات به تو پناه میدهد، به طوری که قبل از اینکه به مشکل برسی، او به یاریات میآید.
هوش مصنوعی: خدایا این فرد را حفظ کن که به واسطه فضائلش، باغی از کرم و محبت در دین پرورانده است.
هوش مصنوعی: چرا به بزرگی تو ایرادی وارد کردهاند، وقتی حال خوش و لذتبخش کاهش یافته است؟
هوش مصنوعی: در آن زمان، پرندهای به من گفت که خطی به من نوشته است و این پیام از زنی ناپاک و بدکار است.
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که وجود خداوند باعث شده که حال من به این حالت زرد و پژمرده تغییر کند، در حالی که روزی تازه و شاداب بودهام؟
هوش مصنوعی: تو در شهر در مقامی والا قرار داری و ما که در فقر و تنگدستی هستیم، امیدمان را نمیتوانیم از آن نعمت و ثروت تو جدا کنیم.
هوش مصنوعی: لطفاً اجازه بده تا به من پول بدهد، چون من مانند کسی هستم که در قفل ماندهام و کلیدی برای خروج ندارم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به جانت بگویم، او را به قدری بد و زشت توصیف میکنم که حتی نمیتوانی الفاظ زشتش را تحمل کنی.
هوش مصنوعی: جز تو کسی نمیتواند در این دنیا فریاد رس باشد و تنها از تو کمک و نجات خواسته میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر اشتباهات او، این بنده باید چهره و حالاتش را به خاطر خداوند مشاهده کند.
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، اگر ما مانند طلا ارزشمند نباشیم، پس باید هزینه این بیارزشی را پرداخت کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا توانایی آرد پدید
سحر گه به نزدیک ایشان رسید
به کام دل خویشتن شان بدید
که بُد بر در دین یزدان کلید
جهان یکسر از بهر او شد پدید
چو باد خزان بر درختان وزید
همه کس بموی خز اندر خزید
هوا گشت تاری و روشن شد آب
جوان گشت پیرو جهان شد شدید
بباغ اندر است آبی و نار و سیب
[...]
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا توانایی آمد پدید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.