گنجور

 
سنایی

برخی از محققین این مثنوی را به احمد بن حسن محمد نخجوانی (نخچوانی) نسبت داده‌اند، اما مشهورتر آن است که این مثنوی از آن سنایی غزنوی است.


بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم: ابتدای سخن به نام خداست

بخش ۲ - هو الاول والآخروالظاهر والباطن وهو بکل شی‌ء علیم: حی و قیوم و قادر و قاهر

بخش ۳ - لیس‌کمثله شی‌ء و هو السمیع البصیر: وتر و قدوس و واحد است و صمد

بخش ۴ - ‌فی وحدانیة الله تعالی‌: به یقین واجب الوجود یکیست

بخش ۵ - والذین جاهدوافینا لنهدینهم سبلنا، صدق الله‌: راه جستن زتو هدایت از او

بخش ۶ - مناجات در تنزیه و تقدیس حضرت باری سبحانه تعالی: ای صفات مقدس تو صمد

بخش ۷ - یفعل الله مایشاء‌، و یحکم مایرید: ما ضعیفان که در مجاهده‌ایم

بخش ۸ - مدح سید کائنات و خاتم المرسلین: سید کائنات شمع رسل

بخش ۹ - و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین: بلبل گلستان «‌ما اوحی‌»

بخش ۱۰ - اول ما خلق الله تعالی نوری: تو چه دانی چه در معنی سفت

بخش ۱۱ - مدح امیرالمومنین ابوبکر: دین حق را ز ابتدا ز رسول

بخش ۱۲ - مدح امیرالمومنین عمر: قوت دین حق ز عمر بود

بخش ۱۳ - مدح امیرالمومنین عثمان: دین شرف یافته و دنیا زین

بخش ۱۴ - مدح امیرالمومنین علی‌(‌ع‌): بود حیدر در مدینه علم

بخش ۱۵ - فی قدوم الخضر: دوش چون شاهد جهان افروز

بخش ۱۶ - در جواب حضرت خضر علیه السلام گوید: گفتم ای مرهم دل ریشم

بخش ۱۷ - در سؤال از عقل کل و جواب او: خردم دوش اندرین معنی

بخش ۱۸ - در جواب عقل «‌و سقیهم ربهم شرابا طهورا»: گفتم ای سایه الهی تو

بخش ۱۹ - در شکایت احوال: نیستم اندرین سرای مجاز

بخش ۲۰ - فی الشکایه: چه‌کنم باکه‌گویم این سخنم

بخش ۲۱ - فی تخلص الممدوح و تلخیص الروح‌: بود روزی مبارک و فرخ

بخش ۲۲ - مفتاح ابواب الاسرار مصباح ارواح الابرار: خالق خلق وایزد بی چون

بخش ۲۳ - و لقد کرمنا بنی آدم: در نگر تا که آفرید ترا ؟

بخش ۲۴ - افحسبتم انما خلقناکم عبثا: تو چه پنداشتی که ایزد فرد

بخش ۲۵ - اعدا عدوک نفسک التی بین جنبیک: گر کنی قهر ازو نفیس شوی

بخش ۲۶ - کما تعیشون تموتون وکما تموتون تحشرون: تو اگر نیک نیکی اربدبد

بخش ۲۷ - حکایت: اندر آن دم که مبدع اشیا

بخش ۲۸ - قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها ویسفک الدماء: همه افتاده‌اند در تک و تاز

بخش ۲۹ - قائد نفوس السالکین و نزهه قلوب المحققین: ای شده پای بست و زندانی

بخش ۳۰ - دع نفسک و تعال: بگذر از نقش عالم گل تو

بخش ۳۱ - من عرف نفسه فقد عرف ربه: بگذر از وهم و این سخن بگذار

بخش ۳۲ - حکایت: دوش ناگه نهفته از اغیار

بخش ۳۳ - ما رأیت شیئا إلا و رأیت الله فیه: در جهانی که عالم ثانی است

بخش ۳۴ - صفت اصحاب الطریقه: رهروانی که وصل اوجویند

بخش ۳۵ - فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر: ساکنانی که جمله چون روحند

بخش ۳۶ - انما اموالکم واولادکم فتنه: چه کنی عیش با زن و فرزند؟

بخش ۳۷ - منهاج العارفین و معراج العاشقین: ای همه ساله پای بست غرور

بخش ۳۸ - خطوتان وقد وصل: خود تو کاهل نشینی ای غافل

بخش ۳۹ - کل نفس ذائقة الموت ثم الیناترجعون: هر که آمد در این سرای غرور

بخش ۴۰ - حکایت: ای شنیده فسانه بسیاری

بخش ۴۱ - **‌*: تا جهان است؛ کار او این است

بخش ۴۲ - فصل در صفت عشق و محبت: گر حیات ابد همی‌خواهی

بخش ۴۳ - اولیاء الله لایموتون ولکن ینتقلون من دار الی دار: هر که در راه عشق گردد مات

بخش ۴۴ - فصل در اثبات رؤیت الله تعالی: مرکب جهد زیر ران آرد

بخش ۴۵ - لا تدرکه الابصار وهو یدرک الابصار، طلب الهدایة والتوفیق بالعمل الصالح: ای به خود راه خویش گم کرده

بخش ۴۶ - در صفت کبر و عجب: خوبرویی تو زشتخوی مباش

بخش ۴۷ - و ان علیک لعنتی الی یوم الدین‌: تا توانی به گرد کبر مگرد

بخش ۴۸ - فصل در مذمت مرائی و ریائی: صفت آنکه داردش حق دوست

بخش ۴۹ - الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم‌: باش پیوسته با خضوع و بکا

بخش ۵۰ - شرف المؤمن استغناؤه عن الناس: جهد آن کن که سرفراز شوی

بخش ۵۱ - فصل فی ترک الدنیا والاعراض عنه: ای سنایی‌ زجسم و جان بگسل!

بخش ۵۲ - فصل فی ذکر القلب والتخلص فی العقل: اندرین ملک پادشاه‌، دلست

بخش ۵۳ - انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون: کاف و‌نون چون به یکدگرپیوست

بخش ۵۴ - فصل فی التسلیم: لطف او هر که را دلالت داد

بخش ۵۵ - کل یوم هو فی شأن: این مثل در زمانه معروف است

بخش ۵۶ - فصل فی البلا: عاشقان را غذا بلا باشد

بخش ۵۷ - اذا اراد الله بقوم خیرا ابتلاهم‌، فصل فی الضحی والبکاء: تا توانی به خنده لب بگشای

بخش ۵۸ - کثرة الضحک تمیت القلب: بر تو بادا که خیره کم خندی

بخش ۵۹ - فصل فی الصبر والشکر: هر که را داد ایزدش توفیق

بخش ۶۰ - الایمان نصفان‌، نصفه صبر ونصفه شکر: وقت ضر و عنا دل صابر

بخش ۶۱ - فصل فی العافیه: در جهان هر چه هست عاریت است

بخش ۶۲ - فاستقم کما ا‌مرت‌، و من تاب معک: راستی شغل نیک بختانست

بخش ۶۳ - در تنبیه غافل و مذمت جاهل: طلب صحبت خسان نکنی

بخش ۶۴ - الوحدة خیر من جلیس السوء‌، والجلیس الصالح خیر من الوحده: دوستیت مباد با نادان

بخش ۶۵ - اولئک کالانعام بل هم اضل وا‌ولئک هم الغافلون: رنگ و بویی که در جان بینی

بخش ۶۶ - خسر الدنیا و الآخرة ذلک هو الخسران المبین: آن شنیدی که از سر سوزی

بخش ۶۷ - و إن منکم إلا واردها کان علی ربک حتما مقضیا: روزی از روزها به راهگذر

بخش ۶۸ - فصل در اکل و شرب: ازپی لقمه‌ای چه ترش و چه شور

بخش ۶۹ - فصل فی الرزق: آنکه جان آفرید روزی داد

بخش ۷۰ - یسئلونک عن الروح قل الروح من‌امرربی: در کلام مجید ایزد فرد

بخش ۷۱ - خطاب به خورشید: ای خطاب تو نیر اعظم

بخش ۷۲ - والشمس وضحیها والقمراذا تلیها: ای مسلم‌ترا سحر خیزی

بخش ۷۳ - فصل فی ذم الظلم: در جهان هرکه بینی ازکه و مه

بخش ۷۴ - حکایت: بود در عهد ما شهی کافر

بخش ۷۵ - الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم: باز دیدم که ظالمان بودند

بخش ۷۶ - در فضیلت عدالت: عدل شمعی بود جهان افروز

بخش ۷۷ - فصل فی ختم الکتاب: ای دریغا که در زمانه ما

sunny dark_mode