همه افتادهاند در تک و تاز
کرده بر تو زبان طعن دراز
چون زفطرت تو بودهای مقصود
همگنان چون برادران حسود،
کارها ساختند بر سر راه
تا ترا در فکندهاند به چاه
ساکن قعر چاه ماری چند!
در بن چاه حرص داری چند
اینک آمد نظر کن ای مسکین
بر سر چاه ژرف بشری هین!
در چه انداخت بهر دعوت را
حبل قرآن و دلو عصمت را
بیش از این در میان چاه مپای
دست بر حبل زن، زچاه برآی
خویشتن را زچاه بالاکش
علم عشق بر ثریا کش
چست با کاروان صدق و یقین
سفری کن به مصر علیین
تا ز ناچیز و هیچ، چیز شوی
واندر آن مملکت عزیز شوی
حاسدان تو چون تو را بینند
آن همه بهجت و بها بینند،
همه از گفت خود خجل گردند
اندر آن وقت تنگدل گردند
منشین غافل ار خرد داری
پیشه گیر و بکن نکوکاری
آنچنان زی، درین جهان زنهار
تانگردی خجل به روزشمار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.