گنجور

 
سنایی

بگذر از وهم و این سخن بگذار

کی بود وهم مدرک اسرار

دل تواند یکی مطالعه کرد

لوح اسرار قرب مبدع فرد

هر چه عین کمال معرفت است

خاص دل‌راست‌کاین‌بهین‌صفت‌است

دل چو در عالم بشر باشد

زان معانیش کی خبر باشد

تا مکاشف نگشت نتواند

که از آن نقطه‌ای فرو خواند

تا مجرد نشد زفعل ذمیم

حق خطابش نکرد «قلب سلیم»

بشریت چو از تو دور شود

آنچه عین دل است نور شود

چون شود کشف سر عالم غیب

زود معنی نهندت اندرجیب

چون بیابی حقیقت اخلاص

ره کنی قطع تا سرادق خاص

بر بساط جلال بنشینی

آنچه بینی به چشم دل بینی

گر تو خود را در آن جهان فکنی

فرش عزت برآسمان فکنی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]