در جهان هرکه بینی از که و مه
همه دربند آنکه فردا به
همه را بر امید بوک و مگر
عمر بگذشت و روز روز بتر
کار بر خاص و عام شد مشکل
غصه دارند این و آن حاصل
رفت کار جهانیان ز نسق
گشت یکباره مُلک بیرونق
کرد بنیاد ملک، ظلم، خراب
رفت خورشید عدل زبر سحاب
چرخ منسوخ کرد آیت عدل
سرنگون گشت باز رایت عدل
معدلت اندرین زمانهٔ شوم
شد چو سیمرغ و کیمیا معدوم
نیست انصاف در ولایت ما
دل ما خون شد از حکایت ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شرایط نامناسب و نابسامان جامعه اشاره میکند. او میگوید که همه انسانها تحت تأثیر امید به آیندهای بهتر هستند، اما عمر آنها به تندی میگذرد و وضعیت زندگی روز به روز بدتر میشود. مشکلات برای همه، چه خاص و چه عام، افزایش یافته و غم و اندوه در همه جا حاکم است. عدالت و انصاف از بین رفته و به نوعی کشور به ویرانی رسیده است. شاعر حسرت بر گذشته و آرزوی عدالت را به تصویر میکشد و ابراز ناامیدی میکند که انصاف و فضیلت در این زمانه وجود ندارد. دل او از مشاهده این اوضاع به شدت غمگین است.
هر که را میبینی در جهان از خرد و کلان همه در بند آن هستند که فردای بهتری داشته باشند.
همه بر «باشد که» و «شاید که» امید بستهاند اما عمرشان میگذرد و روز به روز بدتر میشود.
کار و زندگی بر همه از خواص تا عام مردم سخت شده است و حاصل هرچه یافتهاند جز غم نیست.
کار مردم جهان از نسق و نظم خارج شده و همهجا بیرونق است.
بنیاد و پایه حکومت را ظلم و ستم خراب کرده و خورشید عدالت در زیر ابر پنهان است.
روزگار، نشانهای از عدل بجای نگذاشته و پرچم عدالت سرنگون شده است.
محل داد و عدل و قضاوت در این روزگار شوم ویران شده و همچون کیمیا و سیمرغ افسانهای از دسترس دور است.
در سرزمین و ولایت ما چیزی به نام انصاف وجود ندارد و دلها از شنیدن قصه ما پرخون و پردرد شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.