آنکه جان آفرید روزی داد
شور بختی و نیک روزی داد
روزی از وی طلب نه از مکسب
از فلک جوی مه نه از نخشب
غم روزی مخورکه خود برسد
به خردمند و بیخرد برسد
روزی خود به پر چرخکبود
نتواند کسی به جهد افزود
پیش هر ناکس و خسیس و بخیل
از پی نان مباش خوار و ذلیل
خویش را زآفتاب سایه نمای
همچو کیوان بلند پایه نمای
تن مپرور که جای او گورست
خورش کرم و روزی مور است
روح پرور اگر خرد داری
هان و هان ضایعش بنگذاری
چون که آن دم به وقتکار آید
روح باشد که در شمار آید
روح نوریست زان ولایت پاک
که تعلق گرفت با این خاک
پرتو نور فیض ربانی است
گرچه محبوس جسم ظلمانی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.