گنجور

 
سنایی

باز دیدم که ظالمان بودند

در جهان هفته‌ای نیاسودند

زانکه او ظالم و مسلمان بود

خلق‌، عاجز، خدای، ناخشنود

چشم دل باز کن ز روی یقین

ظلم حجاج (‌و) عدل کسری بین

این یکی کافر و پسندیده

وین مسلمان ولی نکوهیده

ظلم از هر که هست نیک‌ْ بد است

وانکه ار ظالم است نیکْ بد است

هر کجا عدل روی بنموده‌ست

نعمت اندر جهان بیفزوده‌ست

هر کجا ظلم رخت افکنده‌ست

مملکت را ز بیخ بر کنده‌ست

عدل، بازوی شه قوی دارد

قامت ملک، مستوی دارد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]