گنجور

 
الهامی کرمانشاهی

بخش ۱ - در توحید حضرت باری تعالی – عز اسمه و عظم سلطانه –گوید: به نام خداوند بینش طراز

بخش ۲ - در نیایش به درگاه پروردگار خویش عزوجل گوید: سپهر آفرینا زمین داورا

بخش ۳ - در ستایش حضرت رسالت پناهی صلی الله علیه واله گوید: بهین نقش کلک جهان آفرین

بخش ۴ - در منقبت شاه ولایت امیرالمومنین علی (ع): مرا داد یزدان از آن رو شرف

بخش ۵ - در ستایش حضرت صدیقه ی کبری فاطمه ی زهرا و ائمه هدی علیهم السلام: کنون مدحت آرم به دستور اوی

بخش ۶ - در شرح خواب دیدن مرحوم ناظم و سبب نظم این کتاب مستطاب: یکی راز گویم بری از دروغ

بخش ۷ - خواب دیدن ناظم دفعه ی دیگر و مامور شدنش به نظم این کتاب: چو یک چند از این ماجرا درگذشت

بخش ۸ - در ستایش سخن و مدح استاد سخن گستران حکیم ابوالقاسم فردوسی علیه الرحمه: الا ای خردمن بیدار هوش

بخش ۹ - در خطاب به ساقی حقیقی و استدعای باده ی حقیقت گوید: بده ساقی آن جام یاقوت نام

بخش ۱۰ - در شرح حال خویش و ستایش امام عصر اروا حنا فداه: به ماهی سیه بردم شب و روز رنج

بخش ۱۱ - وصیت کردن معاویه به بزرگان و سفارش یزید در هنگام مرگ خود: زهجرت به شصت اندر آمد چو سال

بخش ۱۲ - اندرز نامه نوشتن معاویه از برای یزید و مردن او: چو این گفت یاران زجا خاستند

بخش ۱۳ - خبردار شدن یزید از مرگ معاویه وآمدنش به شام و به تخت نشستن آن ملعون ابتر بعد از پدر: چو آگاه شد زود بسپرد راه

بخش ۱۴ - رسیدن نامه ی یزید به ولید: درآن بد نوشته که ای نامدار

بخش ۱۵ - گفتگوی امام علیه السلام با آن سه تن: بفرمود کای مهتران سترگ

بخش ۱۶ - برانگیختن مروان حکم ولید را در بیعت از امام و رفتن آنحضرت ازآنجا به خشم: بدو گفت کاین کرده نبود پسند

بخش ۱۷ - برآشفتن مروان به ولید به علت دست برداشتن از امام علیه السلام: چو شه سوی آرامگه شد چمان

بخش ۱۸ - در نکوهش روزگار و مویه گری برسبط احمد مختار علیه صلوات الملک الجبار: چه بد رسم بی مهری ای روزگار

بخش ۱۹ - درخطاب به ارواح مقدسه ی بزرگان دین: بنال ای مدینه بزار ای حرم

بخش ۲۰ - درمصمم شدن امام علیه السلام به مهاجرت از مدینه: شنیدم چو سبط رسول مجید

بخش ۲۱ - مامورشدن امام بار دیگربه سفر عراق در روضه جدش به عالم واقعه: دگر شب به بدرود خیرالبشر (ع)

بخش ۲۲ - رفتن امام به بدرود قبر مادر و گفتگوی حضرت صدیقه با آن جناب: درآن تیره شب سروباغ رسول

بخش ۲۳ - بدرود امام(ع)با قبر مقدس برادر: بسی مویه ها کرد و پوزش نمود

بخش ۲۴ - دربیان آمدن جناب محمد حنفیه به خدمت امام: بیامد به نزد شه راستین

بخش ۲۵ - آمدن زنان بنی هاشم: که ناگه رسیدند زار و نوان

بخش ۲۶ - نشان دادن امام زمین کربلا را: فراز زمین ها همه گشت پست

بخش ۲۷ - رفتن علیا مکرمه زینب خاتون به بدرود قبر مطهر مادر بزرگوار خود: شنیدم سربانوان بهشت

بخش ۲۸ - در بیان مامور فرمودن امام(ع)حضرت ابوالفضل العباس را: چو روز دگر بر هیون سپهر

بخش ۲۹ - درستودن ذوالجناح و سوار شدن امام برآن و بیرون رفتن از مدینه به عراق: بدش یادگار آن خداوند دین

بخش ۳۰ - آمدن گروه ملایکه به خدمت امام(ع)به یاری آن بزرگوار: چو از شهر یثرب شه تاجدار

بخش ۳۱ - آمدن گروه جنیان به خدمت امام علیه السلام: چو آنان برفتند ازگرد شاه

بخش ۳۲ - ورود امام علیه السلام به مکه ی معظمه: چو روزی سه ازماه شعبان گذشت

بخش ۳۳ - درذکر نامه های اهل کوفه و مضمون آنها: چنین بد گزین همه نامه ها

بخش ۳۴ - ذکر نامزد فرمودن امام(ع)پسر عم خود: که مسلم بدش نام و بودش پدر

بخش ۳۵ - رفتن جناب مسلم به مدینه ی طیبه: شدآنگه زبطحا زمین رهسپار

بخش ۳۶ - ذکر راه گم کردن جناب مسلم و مردن آن دو نفر بلدی راهش از تشنگی: به هامون رسیدند چون ناگهان

بخش ۳۷ - وارد شدن جناب مسلم به کوفه درخانه ی مختار وفادار: به ایوان مختار بردند رخت

بخش ۳۸ - نامه نوشتن جناب مسلم به حضرت: پس آنگه به بیعت گشادنددست

بخش ۳۹ - آگاه کردن دوستان یزید اورا از کار جناب مسلم: بزرگان که بودند درآن دیار

بخش ۴۰ - رسیدن نامه ی یزید به ابن زیاد دربصره: به پور زیاد آن بد اندیش دیو

بخش ۴۱ - ورود ابن زیاد به کوفه و رفتن درمسجد و خطبه خواندنش: ز گرد ره آن بد نژاد پلید

بخش ۴۲ - شکستن اهل کوفه بیعت جناب مسلم را: گروهی که بد اهرمنشان دلیل

بخش ۴۳ - رفتن ابن زیاد به خانه ی هانی بن عروه: زن هانی اندر پس درشنید

بخش ۴۴ - جستجو نمودن معقل غلام ابن زیاد از جناب مسلم و پیدا کردن اورا: چو یکچند بگذشت وزان نامور

بخش ۴۵ - خواستن ابن زیاد هانی رابه دارالاماره و گرفتار شدن هانی: بدین سوی لختی قدم رنجه ساز

بخش ۴۶ - گرفتن بنی مذجح گردد دارالاماره و پراکنده شدن ایشان به گفتار شریح قاضی کوفه: به مذحج نژادان رسید آگهی

بخش ۴۷ - انجمن شدن یاران جناب مسلم: برفت و بیامد فرستاده زود

بخش ۴۸ - پنان گرفتن جناب مسلم به خانه ی طوعه: چو شد تیغ خورشید زرین حسام

بخش ۴۹ - آگاهی یافتن بلال پسر طوعه ازحال جناب مسلم و خبر دادن به ابن زیاد: مرآن نیک زن را یکی پور بود

بخش ۵۰ - آگاه شدن جناب مسلم از آمدن دشمن و سلاح نبرد پوشیدن: از آن تنگ کاشانه بر پای خاست

بخش ۵۱ - بیرون آمدن جناب مسلم از خانه ی طوعه و حمله کردنش بر سپاه مخالف: برآهیخت برنده تیغ ازنیام

بخش ۵۲ - تنگ شدن کار بر محمد بن اشعث و کمک خواستنش از ابن زیاد: فرستاد وزان تیره دل یار خواست

بخش ۵۳ - مدد فرستادن ابن زیاد بد بنیاد بار دیگر برای محمد ابن اشعث کندی: چو آمد به بدخواه این آگهی

بخش ۵۴ - فرستادن ابی زیاد: به ناوردگه چون فرازآمدند

بخش ۵۵ - زخم زدند بکربن حمران بر دهان و لب جناب مسلم و کشتن آن بزرگوار اورا: چو دیو دمان ازکمینگاه جست

بخش ۵۶ - ذکر آب خواستن جناب مسلم و آب آوردن طوعه و ریختن دندانهای آن حضرت درجام آب: زبس خسته بدآن ستوده نژاد

بخش ۵۷ - امان دادن محمد بن اشعث جناب مسلم را و نپذیرفتن آن حضرت: به مسلم خروشید کای نامدار

بخش ۵۸ - چاه کندن دشمنان در راه جناب مسلم و دستگیر شدن آن بزرگوار: بکندش یکی چاه در رهگذر

بخش ۵۹ - ورود حضرت مسلم به مجلس ابن زیاد و مکالماتشان با یکدیگر: کشان روزبانان به بند اندرش

بخش ۶۰ - در بیان فرستادن ابن زیاد بکربن حمران را به کشتن جناب مسلم: بدو گفت کاین هاشمی را ببر

بخش ۶۱ - در ذکر شهادت هانی بن عروه رحمه الله علیه به امر ابن زیاد: بزد بانگ سالار کوفی دیار

بخش ۶۲ - فرستادن ابن زیاد سر جناب مسلم و هانی را به شام: به درگاه فرمانده ی کوفه برد

بخش ۶۳ - آگاهی یافتن ابن زیاد ازحال کودکان جناب مسلم «محمد » و «ابراهیم » و جستجو کردن ازآنها: چو شد مسلم اندر بهشت برین

بخش ۶۴ - سپردن شریح قاضی دو طفل یتیم حضرت مسلم رابه پسر خود: شریح آن دو تن را به غمخواریا

بخش ۶۵ - گرفتن شبگرد آن شاهزادگان را و بردن به نزد ابن زیاد: شنیدم درآن تیره شام سیاه

بخش ۶۶ - رها کردن مشکور کودکان را و فرستادن به طرف قادسیه: زکف حرمت هردو نگذاشتی

بخش ۶۷ - دیدن کنیز حارث آن دو طفل ماه رو را درنخلستان و شناختن ایشان و بردنشان به خانه: چو آمد به نزدیک رود آن کنیز

بخش ۶۸ - آگاهی یافتن ابن زیاد از فرار طفلان گرفتار و باز خواستن ازمشکور: زکارش دژم پور مرجانه شد

بخش ۶۹ - به دار کشیدن ابن زیاد بد بنیاد پر فساد مشکور زندانبان را: به دژخیم بد خویش آنگه سرود

بخش ۷۰ - در تجافی ازدار غرور وانابه به سوی دار خلود: تو کز کشور جسم درنگذری

بخش ۷۱ - آمدن حارث به خانه و پنهان نمودن زن او کودکان را از آن بدبخت: درآن روز تا شام آن هردوتن

بخش ۷۲ - گریستن کودکان در نیمه شب و آگاهی حارث از حال ایشان: چو نیمی گذشت از شب دیوسار

بخش ۷۳ - بردن حارث معلون آن دو طفل را از بهر کشتن به کنار فرات: ستمکار حارث کمندی به دست

بخش ۷۴ - مصمم شدن حارث برای کشتن شهزادگان و مویه کردن ایشان بریکدیگر: سبک تیغ بگرفت آن بدگمان

بخش ۷۵ - کشتن حارث محمد را و مویه گری ابراهیم در سوگ برادر خود: ز پای اندر افتاد سرو جوان

بخش ۷۶ - بردن حارث سر کودکان را در نزد ابن زیاد بد بنیاد: سبک تاخت زی پور مرجانه شاد

بخش ۷۷ - کشته شدن حارث بد نهاد به فرمان ابن زیاد بد بنیاد: ببر این جفا جوی راسوت دشت

بخش ۷۸ - درشکایت از آلایش به رنگ هستی و خود پرستی: تو ای قید هستی چه بندی مرا؟

بخش ۷۹ - ورود امام علیه السلام به مکه ی معظمه زاده الله شرفا: کنون راز بشنو ز شاه امم

بخش ۸۰ - آمدن جناب محمد بن حنیفه به خدمت امام(ع)و منع کردنش ازسفر عراق: همان شب که اندر سحرگاه آن

بخش ۸۱ - عزم رحیل فرمودن امام علیه السلام ازمکه ی معظمه: سحر چون بدین بختی گرم ساز

بخش ۸۲ - ذکر آمدن عبدا لله (ابن) عباس و عبدالله (ابن) زبیر و عبدالله (ابن) عمر به خدمت امام(ع): وزان پس نهاد ابن عباس گام

بخش ۸۳ - حرکت فرمودن موکب همایون امام(ع)از مکه به طرف کوفه به روایت عبدالله بن سنان: زعبدالله بن سنان این خبر

بخش ۸۴ - تصرف نمودن امام علیه السلام درمنزل تنعیم: بیامد یکی کاروان گشن

بخش ۸۵ - ذکر فرستادن عبدالله به جعفر طیار دو پسر خود را با نامه به خدمت آن حضرت: یکی نامه بنوشت بس دلپذیر

بخش ۸۶ - آوردن عبدالله جعفر نامه ی امان از والی مدینه و نپذیرفتن آن حضرت: ازو نامه عبدالله نامدار

بخش ۸۷ - دربیان خواب دیدن امام علیه السلام درکنار آب عذیب: ازآن جایگه نیز بسپرد راه

بخش ۸۸ - آمدن وهب ابن عبدالله کلبی با مادرش در منزل ثعلبیه: شنیدم که در ثلعبیه ز راه

بخش ۸۹ - فرستادن امام عبدالله یقطر را با نامه به کوفه: چو آگاهی آمد به پور زیاد

بخش ۹۰ - گفتگوی پور مرجانه با بردار رضاعی امام(ع)عبدالله یقطر و شهادت آن بزرگوار: بپیچید برخود کژدم زده

بخش ۹۱ - رسیدن امام ( ع ) به منزل قطقطا نیه و خبر دادن شیری آن حضرت را از شهادت جناب مسلم: گزین پور پیغمبر تاجدار

بخش ۹۲ - دلجویی کردن امام علیه السلام ازدختر جناب مسلم و مویه گری او درمرگ پدر: زسالار بد دختری خردسال

بخش ۹۳ - برداشتن امام علیه السلام بیعت ازگردن اولاد عقیل و پا سخ ایشان: بفرمود زان پس به آل عقیل (ع)

بخش ۹۴ - رسیدن امام علیه السلام به منزل ذباله و رسیدن خبر شهادت عبدالله بن یقطر: به پوزش به شه لختی نماز

بخش ۹۵ - آمدن عمرو بن اودان درمنزل بطن عقبه به خدمت امام علیه السلام: شنیدم که زد داور دین پناه

بخش ۹۶ - آب برداشتن اصحاب به فرمان امام علیه السلام ازمنزل شراف و رسیدن حر ریاحی: ثمین گوهر دجر عبد مناف

بخش ۹۷ - در گفتگوی امام علیه السلام با حر و سیراب نمودن حضرت او و یارانش را: چو آمد بر پیشگاه بلند

بخش ۹۸ - در ذکر نماز گذاردن حر و سپاهش با امام علیه السلام و خطبه خواندن آن حضرت: شهنشه به حر گفت یک سو خرام

بخش ۹۹ - دربیان رسیدن موکب همایون امام علیه السلام به قصر بنی مقاتل: چو گشتند لختی همی رهسپار

بخش ۱۰۰ - رسیدن نامه ی ابن زیاد و سرراه گرفتن حر برامام علیه السلام: چو کارفریضه بپرداختند

بخش ۱۰۱ - رسیدن نامه ی ابن زیاد به حر و گفتگوی او با امام علیه السلام: دو لشگر چو دیدند او رازدور

بخش ۱۰۲ - رسیدن امام علیه السلام به زمین کربلا وایستادن اسب آن حضرت: از آن شد پیاده شه حق پرست

بخش ۱۰۳ - نامه نوشتن حر به ابن زیاد وخبر دادن اورا از ورود امام علیه السلام به کربلا: چو درکربلا شاه خرگه فراشت

بخش ۱۰۴ - شرح حال ابن سعد لعین و پدرش سعد وقاص لعنته الله علیهما: درآن انجمن بود مردی پلید

بخش ۱۰۵ - پذیرفتن عمو سعد سرداری لشگر کوفه را وملامت کردن مردم او را: که این کار نستوده کارمن است

بخش ۱۰۶ - مشورت کردن عمرسعد با پسران خود در جنگ نمودن با امام علیه السلام: کهین داشت نام نیا از پدر

بخش ۱۰۷ - اندرز نمودن کامل دانا عمربن سعد را از جنگ نمودن با امام علیه السلام: بدی کامل پاک دین داشت نام

بخش ۱۰۸ - حکایت کردن کامل کیفیت دیر راهب رابرای ابن سعد ملعون: به باب تو ای مرد پرخاشگر

بخش ۱۰۹ - فرستادن ابن زیاد سپاه به سرداری عمر بن سعد به زمین کربلا: زکوفه برون تاخت زی کربلا

بخش ۱۱۰ - آمدن حبیت ابن مظاهر و مسلم بن عوسجه: رسید آنچه بر آل احمد – ستم

بخش ۱۱۱ - رفتن حبیب مظاهر به آوردن طایفه ای بنی اسد: شنیدم در آن دشت با شهریار

بخش ۱۱۲ - ذکر رسیدن نامه ی ابن زیاد بدبنیاد به عمر بن سعد: دگر روز آب شب که چرخ بلند

بخش ۱۱۳ - ذکر بستن ابن سعد آب را برروی امام علیه السلام: به فرزند مرجانه رفت آگهی

بخش ۱۱۴ - انجمن فرمودن امام(ع)با عمر بن سعد ملعون درمیان دو لشگر و چگونگی آن حال: شبی راد فرزند خیرالبشر

بخش ۱۱۵ - نامه نوشتن ابن زیاد به ابن سعد وتحریص نمودن او را در جنگ با امام(ع): یکی نامه بنوشت پر سر زنش

بخش ۱۱۶ - آوردن شمر ملعون نامه ی ابن زیاد را به کربلا: بد اختر برآشفت و با شمرگفت

بخش ۱۱۷ - فرستادن امام انام حضرت عباس علیه اسلام رابرای مهلت خواستن ازمخالفین: چو گفت این ابولفضل (ع) راپیش خواند

بخش ۱۱۸ - برداشتن امام بیعت خویش را از اصحاب و رفتن گروهی از ایشان: چو گردید ازکین چرخ بلند

بخش ۱۱۹ - برداشتن امام علیه السلام بیعت خویش را از بنی هاشم و پاسخ ایشان: رها کردم از بند پیمانتان

بخش ۱۲۰ - بار دیگر برداشتن امام بیعت از انصار: پس آنگه دوباره به انصار گفت

بخش ۱۲۱ - نمودن امام اصحاب گرام مقامات و درجات هر یک را دربهشت: نه درسر- به جز شور دلدارشان

بخش ۱۲۲ - فرستادن امام(ع)درشب عاشورا شاهزاده علی اکبر را با جمعی دیگر به آوردن آب: چو ازکار یاران بپرداخت شاه

بخش ۱۲۳ - آمدن سی و دو سوار از لشگر مخالف در شب عاشورا به یاری امام(ع): گهی با خداوند خو راز راند

بخش ۱۲۴ - خواندن امام اشعار چند در بی وفایی دنیا: درآن شب جهانداور بی قرین

بخش ۱۲۵ - ذکر روایت حضرت زینب سلام الله علیها در کیفیت شب عاشورا: یکی داستان دیده ام جانگزای

بخش ۱۲۶ - دربیان روایت ابن نما منقول از هلال بن نافع: زگفت هلال بن نافع سخن

بخش ۱۲۷ - خواب دیدن امام(ع)درشب عاشورا: ز سویی به خیمه درون شهریار