بخش ۱ - در توحید حضرت باری تعالی – عز اسمه و عظم سلطانه –گوید: به نام خداوند بینش طراز
بخش ۲ - در نیایش به درگاه پروردگار خویش عزوجل گوید: سپهر آفرینا زمین داورا
بخش ۳ - در ستایش حضرت رسالت پناهی صلی الله علیه واله گوید: بهین نقش کلک جهان آفرین
بخش ۴ - در منقبت شاه ولایت امیرالمومنین علی (ع): مرا داد یزدان از آن رو شرف
بخش ۵ - در ستایش حضرت صدیقه ی کبری فاطمه ی زهرا و ائمه هدی علیهم السلام: کنون مدحت آرم به دستور اوی
بخش ۶ - در شرح خواب دیدن مرحوم ناظم و سبب نظم این کتاب مستطاب: یکی راز گویم بری از دروغ
بخش ۷ - خواب دیدن ناظم دفعه ی دیگر و مامور شدنش به نظم این کتاب: چو یک چند از این ماجرا درگذشت
بخش ۸ - در ستایش سخن و مدح استاد سخن گستران حکیم ابوالقاسم فردوسی علیه الرحمه: الا ای خردمن بیدار هوش
بخش ۹ - در خطاب به ساقی حقیقی و استدعای باده ی حقیقت گوید: بده ساقی آن جام یاقوت نام
بخش ۱۰ - در شرح حال خویش و ستایش امام عصر اروا حنا فداه: به ماهی سیه بردم شب و روز رنج
بخش ۱۱ - وصیت کردن معاویه به بزرگان و سفارش یزید در هنگام مرگ خود: زهجرت به شصت اندر آمد چو سال
بخش ۱۲ - اندرز نامه نوشتن معاویه از برای یزید و مردن او: چو این گفت یاران زجا خاستند
بخش ۱۳ - خبردار شدن یزید از مرگ معاویه وآمدنش به شام و به تخت نشستن آن ملعون ابتر بعد از پدر: چو آگاه شد زود بسپرد راه
بخش ۱۴ - رسیدن نامه ی یزید به ولید: درآن بد نوشته که ای نامدار
بخش ۱۵ - گفتگوی امام علیه السلام با آن سه تن: بفرمود کای مهتران سترگ
بخش ۱۶ - برانگیختن مروان حکم ولید را در بیعت از امام و رفتن آنحضرت ازآنجا به خشم: بدو گفت کاین کرده نبود پسند
بخش ۱۷ - برآشفتن مروان به ولید به علت دست برداشتن از امام علیه السلام: چو شه سوی آرامگه شد چمان
بخش ۱۸ - در نکوهش روزگار و مویه گری برسبط احمد مختار علیه صلوات الملک الجبار: چه بد رسم بی مهری ای روزگار
بخش ۱۹ - درخطاب به ارواح مقدسه ی بزرگان دین: بنال ای مدینه بزار ای حرم
بخش ۲۰ - درمصمم شدن امام علیه السلام به مهاجرت از مدینه: شنیدم چو سبط رسول مجید
بخش ۲۱ - مامورشدن امام بار دیگربه سفر عراق در روضه جدش به عالم واقعه: دگر شب به بدرود خیرالبشر (ع)
بخش ۲۲ - رفتن امام به بدرود قبر مادر و گفتگوی حضرت صدیقه با آن جناب: درآن تیره شب سروباغ رسول
بخش ۲۳ - بدرود امام(ع)با قبر مقدس برادر: بسی مویه ها کرد و پوزش نمود
بخش ۲۴ - دربیان آمدن جناب محمد حنفیه به خدمت امام: بیامد به نزد شه راستین
بخش ۲۵ - آمدن زنان بنی هاشم: که ناگه رسیدند زار و نوان
بخش ۲۶ - نشان دادن امام زمین کربلا را: فراز زمین ها همه گشت پست
بخش ۲۷ - رفتن علیا مکرمه زینب خاتون به بدرود قبر مطهر مادر بزرگوار خود: شنیدم سربانوان بهشت
بخش ۲۸ - در بیان مامور فرمودن امام(ع)حضرت ابوالفضل العباس را: چو روز دگر بر هیون سپهر
بخش ۲۹ - درستودن ذوالجناح و سوار شدن امام برآن و بیرون رفتن از مدینه به عراق: بدش یادگار آن خداوند دین
بخش ۳۰ - آمدن گروه ملایکه به خدمت امام(ع)به یاری آن بزرگوار: چو از شهر یثرب شه تاجدار
بخش ۳۱ - آمدن گروه جنیان به خدمت امام علیه السلام: چو آنان برفتند ازگرد شاه
بخش ۳۲ - ورود امام علیه السلام به مکه ی معظمه: چو روزی سه ازماه شعبان گذشت
بخش ۳۳ - درذکر نامه های اهل کوفه و مضمون آنها: چنین بد گزین همه نامه ها
بخش ۳۴ - ذکر نامزد فرمودن امام(ع)پسر عم خود: که مسلم بدش نام و بودش پدر
بخش ۳۵ - رفتن جناب مسلم به مدینه ی طیبه: شدآنگه زبطحا زمین رهسپار
بخش ۳۶ - ذکر راه گم کردن جناب مسلم و مردن آن دو نفر بلدی راهش از تشنگی: به هامون رسیدند چون ناگهان
بخش ۳۷ - وارد شدن جناب مسلم به کوفه درخانه ی مختار وفادار: به ایوان مختار بردند رخت
بخش ۳۸ - نامه نوشتن جناب مسلم به حضرت: پس آنگه به بیعت گشادنددست
بخش ۳۹ - آگاه کردن دوستان یزید اورا از کار جناب مسلم: بزرگان که بودند درآن دیار
بخش ۴۰ - رسیدن نامه ی یزید به ابن زیاد دربصره: به پور زیاد آن بد اندیش دیو
بخش ۴۱ - ورود ابن زیاد به کوفه و رفتن درمسجد و خطبه خواندنش: ز گرد ره آن بد نژاد پلید
بخش ۴۲ - شکستن اهل کوفه بیعت جناب مسلم را: گروهی که بد اهرمنشان دلیل
بخش ۴۳ - رفتن ابن زیاد به خانه ی هانی بن عروه: زن هانی اندر پس درشنید
بخش ۴۴ - جستجو نمودن معقل غلام ابن زیاد از جناب مسلم و پیدا کردن اورا: چو یکچند بگذشت وزان نامور
بخش ۴۵ - خواستن ابن زیاد هانی رابه دارالاماره و گرفتار شدن هانی: بدین سوی لختی قدم رنجه ساز
بخش ۴۶ - گرفتن بنی مذجح گردد دارالاماره و پراکنده شدن ایشان به گفتار شریح قاضی کوفه: به مذحج نژادان رسید آگهی
بخش ۴۷ - انجمن شدن یاران جناب مسلم: برفت و بیامد فرستاده زود
بخش ۴۸ - پنان گرفتن جناب مسلم به خانه ی طوعه: چو شد تیغ خورشید زرین حسام
بخش ۴۹ - آگاهی یافتن بلال پسر طوعه ازحال جناب مسلم و خبر دادن به ابن زیاد: مرآن نیک زن را یکی پور بود
بخش ۵۰ - آگاه شدن جناب مسلم از آمدن دشمن و سلاح نبرد پوشیدن: از آن تنگ کاشانه بر پای خاست
بخش ۵۱ - بیرون آمدن جناب مسلم از خانه ی طوعه و حمله کردنش بر سپاه مخالف: برآهیخت برنده تیغ ازنیام
بخش ۵۲ - تنگ شدن کار بر محمد بن اشعث و کمک خواستنش از ابن زیاد: فرستاد وزان تیره دل یار خواست
بخش ۵۳ - مدد فرستادن ابن زیاد بد بنیاد بار دیگر برای محمد ابن اشعث کندی: چو آمد به بدخواه این آگهی
بخش ۵۴ - فرستادن ابی زیاد: به ناوردگه چون فرازآمدند
بخش ۵۵ - زخم زدند بکربن حمران بر دهان و لب جناب مسلم و کشتن آن بزرگوار اورا: چو دیو دمان ازکمینگاه جست
بخش ۵۶ - ذکر آب خواستن جناب مسلم و آب آوردن طوعه و ریختن دندانهای آن حضرت درجام آب: زبس خسته بدآن ستوده نژاد
بخش ۵۷ - امان دادن محمد بن اشعث جناب مسلم را و نپذیرفتن آن حضرت: به مسلم خروشید کای نامدار
بخش ۵۸ - چاه کندن دشمنان در راه جناب مسلم و دستگیر شدن آن بزرگوار: بکندش یکی چاه در رهگذر
بخش ۵۹ - ورود حضرت مسلم به مجلس ابن زیاد و مکالماتشان با یکدیگر: کشان روزبانان به بند اندرش
بخش ۶۰ - در بیان فرستادن ابن زیاد بکربن حمران را به کشتن جناب مسلم: بدو گفت کاین هاشمی را ببر
بخش ۶۱ - در ذکر شهادت هانی بن عروه رحمه الله علیه به امر ابن زیاد: بزد بانگ سالار کوفی دیار
بخش ۶۲ - فرستادن ابن زیاد سر جناب مسلم و هانی را به شام: به درگاه فرمانده ی کوفه برد
بخش ۶۳ - آگاهی یافتن ابن زیاد ازحال کودکان جناب مسلم «محمد » و «ابراهیم » و جستجو کردن ازآنها: چو شد مسلم اندر بهشت برین
بخش ۶۴ - سپردن شریح قاضی دو طفل یتیم حضرت مسلم رابه پسر خود: شریح آن دو تن را به غمخواریا
بخش ۶۵ - گرفتن شبگرد آن شاهزادگان را و بردن به نزد ابن زیاد: شنیدم درآن تیره شام سیاه
بخش ۶۶ - رها کردن مشکور کودکان را و فرستادن به طرف قادسیه: زکف حرمت هردو نگذاشتی
بخش ۶۷ - دیدن کنیز حارث آن دو طفل ماه رو را درنخلستان و شناختن ایشان و بردنشان به خانه: چو آمد به نزدیک رود آن کنیز
بخش ۶۸ - آگاهی یافتن ابن زیاد از فرار طفلان گرفتار و باز خواستن ازمشکور: زکارش دژم پور مرجانه شد
بخش ۶۹ - به دار کشیدن ابن زیاد بد بنیاد پر فساد مشکور زندانبان را: به دژخیم بد خویش آنگه سرود
بخش ۷۰ - در تجافی ازدار غرور وانابه به سوی دار خلود: تو کز کشور جسم درنگذری
بخش ۷۱ - آمدن حارث به خانه و پنهان نمودن زن او کودکان را از آن بدبخت: درآن روز تا شام آن هردوتن
بخش ۷۲ - گریستن کودکان در نیمه شب و آگاهی حارث از حال ایشان: چو نیمی گذشت از شب دیوسار
بخش ۷۳ - بردن حارث معلون آن دو طفل را از بهر کشتن به کنار فرات: ستمکار حارث کمندی به دست
بخش ۷۴ - مصمم شدن حارث برای کشتن شهزادگان و مویه کردن ایشان بریکدیگر: سبک تیغ بگرفت آن بدگمان
بخش ۷۵ - کشتن حارث محمد را و مویه گری ابراهیم در سوگ برادر خود: ز پای اندر افتاد سرو جوان
بخش ۷۶ - بردن حارث سر کودکان را در نزد ابن زیاد بد بنیاد: سبک تاخت زی پور مرجانه شاد
بخش ۷۷ - کشته شدن حارث بد نهاد به فرمان ابن زیاد بد بنیاد: ببر این جفا جوی راسوت دشت
بخش ۷۸ - درشکایت از آلایش به رنگ هستی و خود پرستی: تو ای قید هستی چه بندی مرا؟
بخش ۷۹ - ورود امام علیه السلام به مکه ی معظمه زاده الله شرفا: کنون راز بشنو ز شاه امم
بخش ۸۰ - آمدن جناب محمد بن حنیفه به خدمت امام(ع)و منع کردنش ازسفر عراق: همان شب که اندر سحرگاه آن
بخش ۸۱ - عزم رحیل فرمودن امام علیه السلام ازمکه ی معظمه: سحر چون بدین بختی گرم ساز
بخش ۸۲ - ذکر آمدن عبدا لله (ابن) عباس و عبدالله (ابن) زبیر و عبدالله (ابن) عمر به خدمت امام(ع): وزان پس نهاد ابن عباس گام
بخش ۸۳ - حرکت فرمودن موکب همایون امام(ع)از مکه به طرف کوفه به روایت عبدالله بن سنان: زعبدالله بن سنان این خبر
بخش ۸۴ - تصرف نمودن امام علیه السلام درمنزل تنعیم: بیامد یکی کاروان گشن
بخش ۸۵ - ذکر فرستادن عبدالله به جعفر طیار دو پسر خود را با نامه به خدمت آن حضرت: یکی نامه بنوشت بس دلپذیر
بخش ۸۶ - آوردن عبدالله جعفر نامه ی امان از والی مدینه و نپذیرفتن آن حضرت: ازو نامه عبدالله نامدار
بخش ۸۷ - دربیان خواب دیدن امام علیه السلام درکنار آب عذیب: ازآن جایگه نیز بسپرد راه
بخش ۸۸ - آمدن وهب ابن عبدالله کلبی با مادرش در منزل ثعلبیه: شنیدم که در ثلعبیه ز راه
بخش ۸۹ - فرستادن امام عبدالله یقطر را با نامه به کوفه: چو آگاهی آمد به پور زیاد
بخش ۹۰ - گفتگوی پور مرجانه با بردار رضاعی امام(ع)عبدالله یقطر و شهادت آن بزرگوار: بپیچید برخود کژدم زده
بخش ۹۱ - رسیدن امام ( ع ) به منزل قطقطا نیه و خبر دادن شیری آن حضرت را از شهادت جناب مسلم: گزین پور پیغمبر تاجدار
بخش ۹۲ - دلجویی کردن امام علیه السلام ازدختر جناب مسلم و مویه گری او درمرگ پدر: زسالار بد دختری خردسال
بخش ۹۳ - برداشتن امام علیه السلام بیعت ازگردن اولاد عقیل و پا سخ ایشان: بفرمود زان پس به آل عقیل (ع)
بخش ۹۴ - رسیدن امام علیه السلام به منزل ذباله و رسیدن خبر شهادت عبدالله بن یقطر: به پوزش به شه لختی نماز
بخش ۹۵ - آمدن عمرو بن اودان درمنزل بطن عقبه به خدمت امام علیه السلام: شنیدم که زد داور دین پناه
بخش ۹۶ - آب برداشتن اصحاب به فرمان امام علیه السلام ازمنزل شراف و رسیدن حر ریاحی: ثمین گوهر دجر عبد مناف
بخش ۹۷ - در گفتگوی امام علیه السلام با حر و سیراب نمودن حضرت او و یارانش را: چو آمد بر پیشگاه بلند
بخش ۹۸ - در ذکر نماز گذاردن حر و سپاهش با امام علیه السلام و خطبه خواندن آن حضرت: شهنشه به حر گفت یک سو خرام
بخش ۹۹ - دربیان رسیدن موکب همایون امام علیه السلام به قصر بنی مقاتل: چو گشتند لختی همی رهسپار
بخش ۱۰۰ - رسیدن نامه ی ابن زیاد و سرراه گرفتن حر برامام علیه السلام: چو کارفریضه بپرداختند
بخش ۱۰۱ - رسیدن نامه ی ابن زیاد به حر و گفتگوی او با امام علیه السلام: دو لشگر چو دیدند او رازدور
بخش ۱۰۲ - رسیدن امام علیه السلام به زمین کربلا وایستادن اسب آن حضرت: از آن شد پیاده شه حق پرست
بخش ۱۰۳ - نامه نوشتن حر به ابن زیاد وخبر دادن اورا از ورود امام علیه السلام به کربلا: چو درکربلا شاه خرگه فراشت
بخش ۱۰۴ - شرح حال ابن سعد لعین و پدرش سعد وقاص لعنته الله علیهما: درآن انجمن بود مردی پلید
بخش ۱۰۵ - پذیرفتن عمو سعد سرداری لشگر کوفه را وملامت کردن مردم او را: که این کار نستوده کارمن است
بخش ۱۰۶ - مشورت کردن عمرسعد با پسران خود در جنگ نمودن با امام علیه السلام: کهین داشت نام نیا از پدر
بخش ۱۰۷ - اندرز نمودن کامل دانا عمربن سعد را از جنگ نمودن با امام علیه السلام: بدی کامل پاک دین داشت نام
بخش ۱۰۸ - حکایت کردن کامل کیفیت دیر راهب رابرای ابن سعد ملعون: به باب تو ای مرد پرخاشگر
بخش ۱۰۹ - فرستادن ابن زیاد سپاه به سرداری عمر بن سعد به زمین کربلا: زکوفه برون تاخت زی کربلا
بخش ۱۱۰ - آمدن حبیت ابن مظاهر و مسلم بن عوسجه: رسید آنچه بر آل احمد – ستم
بخش ۱۱۱ - رفتن حبیب مظاهر به آوردن طایفه ای بنی اسد: شنیدم در آن دشت با شهریار
بخش ۱۱۲ - ذکر رسیدن نامه ی ابن زیاد بدبنیاد به عمر بن سعد: دگر روز آب شب که چرخ بلند
بخش ۱۱۳ - ذکر بستن ابن سعد آب را برروی امام علیه السلام: به فرزند مرجانه رفت آگهی
بخش ۱۱۴ - انجمن فرمودن امام(ع)با عمر بن سعد ملعون درمیان دو لشگر و چگونگی آن حال: شبی راد فرزند خیرالبشر
بخش ۱۱۵ - نامه نوشتن ابن زیاد به ابن سعد وتحریص نمودن او را در جنگ با امام(ع): یکی نامه بنوشت پر سر زنش
بخش ۱۱۶ - آوردن شمر ملعون نامه ی ابن زیاد را به کربلا: بد اختر برآشفت و با شمرگفت
بخش ۱۱۷ - فرستادن امام انام حضرت عباس علیه اسلام رابرای مهلت خواستن ازمخالفین: چو گفت این ابولفضل (ع) راپیش خواند
بخش ۱۱۸ - برداشتن امام بیعت خویش را از اصحاب و رفتن گروهی از ایشان: چو گردید ازکین چرخ بلند
بخش ۱۱۹ - برداشتن امام علیه السلام بیعت خویش را از بنی هاشم و پاسخ ایشان: رها کردم از بند پیمانتان
بخش ۱۲۰ - بار دیگر برداشتن امام بیعت از انصار: پس آنگه دوباره به انصار گفت
بخش ۱۲۱ - نمودن امام اصحاب گرام مقامات و درجات هر یک را دربهشت: نه درسر- به جز شور دلدارشان
بخش ۱۲۲ - فرستادن امام(ع)درشب عاشورا شاهزاده علی اکبر را با جمعی دیگر به آوردن آب: چو ازکار یاران بپرداخت شاه
بخش ۱۲۳ - آمدن سی و دو سوار از لشگر مخالف در شب عاشورا به یاری امام(ع): گهی با خداوند خو راز راند
بخش ۱۲۴ - خواندن امام اشعار چند در بی وفایی دنیا: درآن شب جهانداور بی قرین
بخش ۱۲۵ - ذکر روایت حضرت زینب سلام الله علیها در کیفیت شب عاشورا: یکی داستان دیده ام جانگزای
بخش ۱۲۶ - دربیان روایت ابن نما منقول از هلال بن نافع: زگفت هلال بن نافع سخن
بخش ۱۲۷ - خواب دیدن امام(ع)درشب عاشورا: ز سویی به خیمه درون شهریار