گنجور

 
الهامی کرمانشاهی

کنون راز بشنو ز شاه امم

که چون کرد قصد عراق از حرم

گذشته بد از ماه شعبان سه روز

که شد روی شه مرز بطحا فروز

درآن جایگه بود ماهی چهار

همی بد پرستشگر کردگار

ازآن پس که ذیحجه آمد فراز

شه دین زبطحا سفر کرد ساز

نفرموده اعمال حج را تمام

به عمره بدل گشت حج امام

ازآنرو که بدخواه احمد یزید

که بادش عذاب خدایی مزید

سه ده تن فرستاده بد نابکار

نهانی به خونریزی شهریار

که تیغی بدان شاه بی کبر ولاف

به خانه برانند گاه طواف

زبطحا سفر کرد زانرو امام

که ماند حرم را به جای احترام

زذیحجه بگذشت چون هشت روز

بفرمود دارای گیتی فروز

که آرند خرگه ز بطحا برون

عماری زند ساربان برهیون

پس آنگه یکی خطبه آغاز کرد

خدا را ستایش درآن سازکرد

همه یاوران رابرخود نشاند

چنین راز با انجمن بازراند

که ای قوم کس را به جان زینهار

نباشد ز تقدیر پروردگار

هرآنچ آورد بر سر ازخوب و زشت

نگردد دگرگونه اش سرنوشت

اجل کان نبخشد کسی را امان

قلاده است برگردن مردمان

چو بسیار سوی نیاکان خویش

ستوده بزرگان و پاکان خویش

مرا اشتیاق است ای انجمن

چو یعقوب بر یوسف خویشتن

نمود از ازل پاک پروردگار

پی دفن من بقعه ای اختیار

که ازبقعه های زمین سربه سر

گرامی تر است آن بردادگر

کنم سوی آن بقعه باید شتاب

زفیض شهادت شوم کامیاب

فراز آمدم گاه رنج و بلا

به جایی که نامش بود کربلا

خبر داده جدم رسول امین

ازآنچ آیدم پیش در آن زمین

کنون هر که را شوق جانبازی است

به سر بر- هوای سرافرازی است

نماید به زودی بسیج سفر

ازاین مرز با من شود رهسپر