گنجور

 
الهامی کرمانشاهی

چو آنان برفتند ازگرد شاه

گروهی بیامد زجنی سپاه

به دست اندرون جمله راتیغ تیز

مراینان چون آنان بگفتند نیز

که ما جنیان دوستدار توایم

به هر کارخدمتگزار توایم

بدین گونه فرمود فرخنده شاه

بدان نامداران جنی سپاه

که یاری نخواهم من از هیچ کس

مرایار جان آفرین است و بس

به فرمان من جمله تن دردهید

ازیدر سوی جان خود رخ نهید

دهم روز ماه محرم که من

کنم رزم با دشمن خویشتن

گرایید یکسر به دشت بلا

به نزد من آیید درکربلا

شنیدند چون جنیان این سخن

برفتند زی بنگه خویشتن

چو جنی سپه گشت زانجا روان

بپیمود زی مکه ره کاروان