بخش ۲۶ - نشان دادن امام زمین کربلا را
فراز زمین ها همه گشت پست
به فرمان آن داور حقپرست
سپس وادی کربلا شد بلند
بدیدش عیان بانوی مستمند
زمینی به چشم آمدش پر بلا
به خاک اندرش خون اهل ولا
زهر دشت دشتش غم انگیزتر
زهر خاک خاکش بلا خیز تر
زجعد چمن چهرگان مشکبوی
زخون صنوبر قدان سرخ روی
بسی گلرخان خفته درخاک اوی
که هریک به ازجان تن پاک اوی
زمینی زخون چون گلستان شده
زبانگ عزا بلبستان شده
نمود آن شهنشاه فرخنده نام
بدو تربت خویش و یاران تمام
همان جای خرگاه عز و جلال
همان جایگاه عزیزان و آل
برآمد سپس دست شه زآستین
کفی خاک برداشت ازآن زمین
زهی قدرت شاه فرمانروا
به یثرب خود و دست درنینوا
شهنشه به بانو چو آن خاک داد
به خاک از مژه اشک خونین گشاد
بگفتش چو آن تربت ای شهریار
زجد تو دارم کفی یادگار
به رازی بدو گفت دارای دین
که ای بانوی بانوان گزین
نگه دار درشیشه این خاک را
ببو دایم این تربت پاک را
روان از همایون تن من برون
چو آید هم این خاک گردد چو خون
نگهداشت بانو مرآن خاک را
کز آن آبرو بود افلاک را
چه خاکی به از پاک جان ملک
ستایشگرش ازشما تا سمک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.