فصل ۱: بسم الله الرحمن الرحیم
فصل ۲: هر چیز که هست او را قبله ایست و روی او یا از راه ...
فصل ۳: تا عاشق را در عالم صورت و عالم معنی قبلۀ بود بجز ...
فصل ۴: اگر این معنی در بتکده روی نماید روی به بت باید ...
فصل ۵: عشق چو از عاشق هر چیز که جز معشوق بود محو کرد او ...
فصل ۶: قبلۀ ملائکه عرش بود تا آدم محرم آن دم نبود، چون ...
فصل ۷: اگر وارد عشق با قوت بود و قابل ضعیف، قابل مرکب ...
فصل ۸: محمود انارالله برهانه چون بر سریر عزت ...
فصل ۹: هر وارد که بود قابل را در حرکت آرد اگر وارد ضعیف ...
فصل ۱۰: چون سلطان روح بر مرکب عشق سوار شود رکاب دارش کم از جبرئیل نیاید و غاشیه دارش کم از میکائیل:
فصل ۱۱: مرکب عشق مرکبی باقوت است به یک تک از دو عالم ...
فصل ۱۲: آن مرکب که خاص حضرت پادشاه بود و رکاب او را ...
فصل ۱۳: عجب آن نبود که عاشق از کمال عشق حامل به بار معشوق ...
فصل ۱۴: آن در ثمین را که واسطه قلاده شاه خواهد بود ...
فصل ۱۵: در اوان صفای دل و وقار تن اگر عاشق خواهد که خود ...
فصل ۱۶: سلطان عشق به آخر به قهر در گذرست؛ عاشق را از کجا ...
فصل ۱۷: غیرت معشوق زینت عاشق است و غیرت عاشق پیرایه ...
فصل ۱۸: از شجره روح ثمره عشق پدید آمد شجره در کار ثمره ...
فصل ۱۹: آتش عشق که ثمره شجره جان است نه مر جان را بسوزد ...
فصل ۲۰: آنچه عشقه بر شجره میپیچد تا او را از بیخ ...
فصل ۲۱: عشق آسمان است و روح زمین؛ یعنی عشق فاعل است و روح ...
فصل ۲۲: اگر عشق، شریک روح است، خسارت چرا بر شریک روا ...
فصل ۲۳: اگر عشق صفت لازمهی روح است بی او ناقص باشد و او ...
فصل ۲۴: علم تا به ساحل عشق بیش نرسد. او را در لجه این ...
فصل ۲۵: علم تا اثبات اول بیش راه نبرد، گرد سرادق عزت ...
فصل ۲۶: آن یکی از مشایخ طریقت چون دید که معشوق زلف را از ...
فصل ۲۷: عشق را رهبر عقل است اما بنسبتی دیگر، هرچه او ...
فصل ۲۸: عقل کدخدای سرای دنیا و آخرتست و روی دل در عشق ...
فصل ۲۹: چنانکه عاشق را ذکر دنیا و آخرت فرو میباید گذاشت ...
فصل ۳۰: عشق آفتاب است عقل ذره؛ اگرچه ذره در تاب آفتاب ...
فصل ۳۱: ذره از آن گاهی در نظر آید و گاهی نیاید که وجودش ...
فصل ۳۲: آن را که نظر به احوال او از عالم عزت فان ...
فصل ۳۳: عالم همراه عشق است تا ساحل دریای عظمت؛ اگر قدم ...
فصل ۳۴: فرق است میان آن غواص که در بحر فرو رود تا در ...
فصل ۳۵: عاشق را طلب رضای معشوق در عشق شرط راه است و رضا ...
فصل ۳۶: معشوق عاشق را برای تجربه بر محک فرمان زند و پرده ...
فصل ۳۷: اگر محمود ایاز را گفتی برو به خدمت دیگری مشغول شو ...
فصل ۳۸: یکی از صحابه غلامی بخرید. خواجه فرمود یا صحابی ...
فصل ۳۹: آن سر خیل مهجوران را کمالی هست. آری دست تلبیس در ...
فصل ۴۰: اگر عاشق خواهد که به قوت خود به عالم معشوق رسد ...
فصل ۴۱: عاشقی از کمال شوق و قلق و ضجرت بر در سرای معشوق ...
فصل ۴۲: المحبة نار و الشوق لهبه چون آتش شوق سر ...
فصل ۴۳: عاشق چون با خیال معشوق دست در کمر آرد او را خلوت ...
فصل ۴۴: هندوان چون در عشق بت کمالی یابند بر سر خود از ...
فصل ۴۵: عاشق چون عدم استعداد وصول در خود مشاهده کند هر ...
فصل ۴۶: عشق حقیقی را با آدمی از آن التفات کلی نیست که عشق ...
فصل ۴۷: در روح الارواح آمده است که شهباز محبت از شجر عزت ...
فصل ۴۸: گاه بود که عاشق از کثرت درد و قوت از عاج در ...
فصل ۴۹: عشق مهندسیست که رقاب عاشقان را قراب خود خواهد کرد ...
فصل ۵۰: عاشق را آن نیکوتر که خویشتن دار بود و کشندۀ یار بود زیرا که روزی بار بود اما رهگذر آن بردار بود:
فصل ۵۱: عشق را اقبالیست و ادباری، اقبال عشق در ادبار ...
فصل ۵۲: اگر اقبال و ادبار عشق در مکون و ظهور بود دانم که ...
فصل ۵۳: عشق هرگز جمال خود بدیدۀ علم ننماید ونقد خود برو ...
فصل ۵۴: علم برای آبادانی عالم است پس عالم صاحب خشیت باید ...
فصل ۵۵: عشق روی درخود دارد پس همو شاهد است و همو مشهود و ...
فصل ۵۶: عیب و عار در عالم عشق ممتنع الوجود است اگر پادشاه ...
فصل ۵۷: عشق واسطهایست میان عاشق و معشوق موجب پیوند ...
فصل ۵۸: در عرف عشق بلائی است که عاشق و معشوق ازو بر حذرند ...
فصل ۵۹: عشق با کس نیامیزد و در هیچ چیز نیاویزد اما عاشق ...
فصل ۶۰: عشق آتشست العشق اوله نار واوسطه ...
فصل ۶۱: عشق از توجه بوجهی مقدس است او روی در حسن و ...
فصل ۶۲: پندار علم و هندسۀ وهم و فیلسوف خیال و جاسوس طبیعت ...
فصل ۶۳: کمال حسن معشوق جز در آینۀ عشق نتوان دید و ازین ...
فصل ۶۴: عاشق معشوق را از او اوتر بود پندار پیوندی درو پدید آید و بجائی رسد که گوید:
فصل ۶۵: کار عشق آنگاه تمام شود که عاشق معشوق شود و ورق ...
فصل ۶۶: خواجه احمد غزالی قدس الله روحه گوید در ...
فصل ۶۷: عاشق را نه خلوت باید نه صحبت زیرا که خلوت برای ...
فصل ۶۸: آنچه گفتهاند که عاشق در مقام فراق خوشتر از آنکه ...
فصل ۶۹: ای برادر مقام فراق مقام انتظارست و درین راه چشم ...
فصل ۷۰: اگر عشق بلاست و در وی بسی عناست اما قوت او از ...
فصل ۷۱: میان عاشق و معشوق بنوعی مناسبت باید تا عشقاز کمین ...
فصل ۷۲: عشق خود را در حدقۀ عاشق جای کند تا روح باصرۀ او ...
فصل ۷۳: عشق چون بکمال رسد عاشق از معشوق گریزان شود زیرا ...
فصل ۷۴: منصور مغربی که در فقه نامی داشت و از عالم بی ...
فصل ۷۵: اگر عاشق در عشق خود خود را بود در عشق خام بود و ...
فصل ۷۶: آنکه در عشق، معشوق را برای خود خواهد؛ قبول و رد ...
فصل ۷۷: در این مقام که به هو برآمد او پادشاه عالم هستی ...
فصل ۷۸: جفای معشوق بر عاشق دلیل قلعه گشادنست روا بود که ...
فصل ۷۹: عندلیب خوش نوای عشق بر درخت سمع و بصر ترنم یکسان ...
فصل ۸۰: عشق عاشق با معشوق دیگرست درین اصل هر یکی در دو ...
فصل ۸۱: در عرف عشق عاشق اصلست و عشق معشوق فرع زیرا که عشق ...
فصل ۸۲: آدمی زاد را همین سعادت بس بود که در محبوبی پیش ...
فصل ۸۳: عشق بحدی برسد که عاشق دوست معشوق را دوست گیرد و ...
فصل ۸۴: عاشقی بود از رفقای این بیچاره کبکی یافت او را ...
فصل ۸۵: گریه در عشق از رعونات نفس است گریه در خلوت از ...
فصل ۸۶: گریه از تأسف بود وتأسف از فوت محبوب بود چنانکه ...
فصل ۸۷: آنچه دیدۀ عاشق در گریه بود آن از غیرت حقیقت وجود ...
فصل ۸۸: اگر عاشق خواهد که معشوق را یاد کند نتواند چنانکه ...
فصل ۸۹: عاشق نتواند از غلبات عشق که بدل هست از معشوق ...
فصل ۹۰: در ابتدا عاشق بگفت و گوی درآید پس در جست و جوی ...
فصل ۹۱: در مبادی عشق نعره و خروش و بانگ و زاری بود و این ...
فصل ۹۲: آن بار که از راه صورت عاشقمیکشد حامل از راه معنی ...
فصل ۹۳: عاشقی را در شریعت بغداد هزار تازیانه زدند از دست ...
فصل ۹۴: در نظر اول عاشق بیخود شود اگرچه در خواب بود زیرا ...
فصل ۹۵: فرار عاشق از معشوق در کمال عشق از آنست که وصال ...
فصل ۹۶: اگر کار باختیار عاشق بود اتحاد بود و جمع زیرا که ...
فصل ۹۷: عاشق را از غلبات عشق خود برآمدن بهتر بود از آنکه ...
فصل ۹۸: در بدایت عشق آرامش باطن عاشق مدبر خیال بود زیرا ...
فصل ۹۹: عشق آنست که در کانون دل مکنون است ظهورش بشنید و ...
فصل ۱۰۰: معشوق چون بهاستار عزت محتجب بود و خود را بهکس ...
فصل ۱۰۱: عشق جز در آدمی صورت نگیرد زیرا که هرگز ملکی را با ...
فصل ۱۰۲: عاشق نخسبد و خفتن او عجب بود:
فصل ۱۰۳: آنکه محب قصد خواب کند از آن جهت بود که وقتی در ...
فصل ۱۰۴: آنکه عاشق معشوق را در خواب بیند سبب آنست که او ...
فصل ۱۰۵: بحقیقت آنچه از معانی انسانی قابل عشق است همراز ...
فصل ۱۰۶: ای عزیز چون در مبادی اشراق انوار جلال وهم و عقل ...
فصل ۱۰۷: در مبادی عشق عاشق را ریائی بود با خلق و با خود و ...
فصل ۱۰۸: عاشق در عشق تا بخود قائم است اخلاص و ریا هر دو ...
فصل ۱۰۹: بیشتر سبب هلاک عاشق درین راه از افشاء سر معشوق ...
فصل ۱۱۰: چون سلطان عشق در بارگاه جان عاشق بار دهد باظهار ...
فصل ۱۱۱: در عرف عشق بدید جمال حاصل آید اما نزدیک این ضعیف ...
فصل ۱۱۲: در ابتدای عشق عاشق خام بود رؤیت محبوب از برای دفع ...
فصل ۱۱۳: بیابان بی پایان عشق مردم خوار است اگر عاشقی را ...
فصل ۱۱۴: عشق لؤلؤئیست شاهوار اما در قعر بحر جان بیکران جا ...
فصل ۱۱۵: آشنائی عاشق با معشوق محالست و طالب روشنائی در ...
فصل ۱۱۶: در آن حال که عاشق خود را بمعشوق نزدیکتر داند او دورتر بود و معشوق از او با نفورتر بود.
فصل ۱۱۷: عشق راکب مرکب جانست اگرچه جان متصرف عالم ارکان ...
فصل ۱۱۸: آنچه بر لوح دل نقش آن پدید میشود روا بود که ...
فصل ۱۱۹: چون حقیقت عشق ظاهر گردد و آفتاب حسن معشوق از افق ...
فصل ۱۲۰: آن یکی در حرارت عشق کاردی برداشت تا خود را ذبح ...
فصل ۱۲۱: آن را که وجود زحمت راه محبوب بود و خیالش گناه او را ساز وصال از کجا بود:
فصل ۱۲۲: در عشق ساز وصل عین معشوقست و ساز فراق عین عاشق ...
فصل ۱۲۳: اگر آتش عشق دل عاشق نسوختی و بباد هواش برندادی ...
فصل ۱۲۴: از آنجا که حقیقت کارست معشوق را از عشق عاشق عارست ...
فصل ۱۲۵: مزید مرتبۀ منظوری بر مرتبۀ ناظری بدان بدانی که در ...
فصل ۱۲۶: اگر خطاب شود عاشق را در هنگام طلب دیدار که برو ...
فصل ۱۲۷: دیدۀ بینای عاشق در این نشأة معرفتست اگر کاملست ...
فصل ۱۲۸: هر چند عز و کبریاست و مجد و بهاست و جباری و ...
فصل ۱۲۹: همت عاشق در عشق ورای همت معشوق است زیرا که عاشق ...
فصل ۱۳۰: صفات معشوق در ظهور نیاید الا بظهور اضداد آن در ...
فصل ۱۳۱: عاشق همیشه در افتقار بود معشوق همیشه بافتخار بود ...
فصل ۱۳۲: روا بود که از غلبۀ عشق دل رنگ معشوق گیرد تا چون ...
فصل ۱۳۳: در حال مغلوبی روا بود که عاشق را پروای رفتن بدر ...
فصل ۱۳۴: معشوق با نمک جگرخوار بود و بنزد او عاشق سوخته و ...
فصل ۱۳۵: کمال جمال معشوق را بخود ادراک نتوان کرد خصوصا در ...
فصل ۱۳۶: پس عاشق از خود غایب بود و بمعشوق حاضر تا شاهد و ...
فصل ۱۳۷: مشاهدۀ معشوق چون عاشق کامل بود مغلوبی آرد چنانکه ...
فصل ۱۳۸: چون عشق بحد کمال نرسیده باشد از دید معشوق نیستی و ...
فصل ۱۳۹: دیدۀ عقل از ادراکحقیقت عشق محجوب است عقل را قوت ...
فصل ۱۴۰: جان را در طلب سوزیست و دل را دردی و تن را تحولی و ...
فصل ۱۴۱: در فصول پیشین نوشتهام که عشق را توجه بجهتی نیست ...
فصل ۱۴۲: چنانکه عاشق با کمال عجز داد عشق نتواند داد معشوق ...
فصل ۱۴۳: محبت محبوب هم وصف لازمۀ وجود اوست زیرا که اعراض ...
فصل ۱۴۴: هر چیزی که هست ببلا بکاهد بنعما بیفزاید مگر عشق ...
فصل ۱۴۵: حسین منصور را قدس الله روحه پرسیدند لذت ...
فصل ۱۴۶: یکیرا ازمشایخ طریقت که بوصف عشق موصوف بود گفتند ...
فصل ۱۴۷: تا عاشق را ازمعشوق طمع وصال بود هر روز بنزد وی ...
فصل ۱۴۸: این بیچاره را رفیقی بود در علم و ورع بمرتبۀ اعلی، ...
فصل ۱۴۹: عشق با خود غیرتی تمام دارد و از کمال غیرت خود با ...
فصل ۱۵۰: اگر عاشق را از معشوق طلب بر و نوال بود و امید کرم ...
فصل ۱۵۱: جان یک جام از خمخانۀ عشق نوش کرد و در مهامۀ شوق ...
فصل ۱۵۲: در عشق کار چشم برونق تراست از کار دل اگر چه با یکدیگر پیوسته حسد میکنند و پیوسته از یکدیگر میبرند:
فصل ۱۵۳: دل آتشکدهایست پر آتش شوق و حیوانی که از آتش خیزد ...
فصل ۱۵۴: آنچه مهتر کلیم کریم صلوات الله علیه ...
فصل ۱۵۵: هیچ روزی که بر عاشق گذرد مبارکتر از آن روز نبود ...
فصل ۱۵۶: سعادت باز آن روز تصور کند که صیادش بگیرد و ...
فصل ۱۵۷: معشوق از عاشق بی نیازست از آنکه پادشاه است و در ...
فصل ۱۵۸: عشق اثر دارد غیبی است مقدس از عللو منزه از طلب ...
فصل ۱۵۹: ای دوست چون بدایت دوستی از یحبهم بود هر آینه ...
فصل ۱۶۰: دریحبهم و یحبونه سه در یحبهم و ...
فصل ۱۶۱: خواجه احمد غزالی قدس الله روحه گفته ...
فصل ۱۶۲: در بدایت عشق عشق بلای عاشق بود چون مبردی وی را ...
فصل ۱۶۳: عاشق خود را بدان هلاک کند که خود را جز عدم منتفی ...
فصل ۱۶۴: عاشق را آنچه بباید در عشق بیابد و آنچه نباید ...
فصل ۱۶۵: آنچه گفتهاند عاشق کور و کر باید سر این سخن است ...
فصل ۱۶۶: اگر عاشق را در دار فنا بفنا شعور بود زهی درد و ...
فصل ۱۶۷: در ظاهر چنانست که علم موجب لذت کلی بود و حکما ...
فصل ۱۶۸: هرچند عاشق معشوق را یگانهتر بود معشوق از عاشق ...
فصل ۱۶۹: فردا عاشقان جمال او در بهشت انگشت گزان روند و در ...
فصل ۱۷۰: عاشق را باید انس بمحبوب بدرجۀ باشد که اگر هزار ...
فصل ۱۷۱: جنید قدس الله روحه گفت روزی سری قدس ...
فصل ۱۷۲: بحقیقت عشق عاشق را از او بستاند و قوای او را در ...
فصل ۱۷۳: آنچه گفتهاند که عاشق را در عشق محو و فنا حاصل ...
فصل ۱۷۴: در غلبات عشق عاشق بجائی رسد که خود را در خود گم ...
فصل ۱۷۵: در عشق و غلبات آن عاشق باشرف و قدرتر است که ...
فصل ۱۷۶: علم چون بعشق رسد بترسد زیرا که علم بقاء اوصاف ...
فصل ۱۷۷: در عشق جملۀ حواس عاشق باید که بمعشوق متعلق بود و ...
فصل ۱۷۸: حجرۀ عشق اندرون جانست او اندر آن نهانست و آنچه ...
فصل ۱۷۹: در عرف عشق چون در خانۀ دل عاشق ساکن شود و دل ...
فصل ۱۸۰: عشق را همتی عالیست زیرا که متعالی صفت خواهد این ...
فصل ۱۸۱: کمال عاشقی در عشق آن بود که هستی مر معشوق را مسلم دارد و زحمت هستی خود از راه عشق بر دارد و میگوید:
فصل ۱۸۲: پادشاهی عاشقی را گفت خواهی که من باشی گفت خواهم ...
فصل ۱۸۳: عجب چون عاشق در عالم خود بار نمییابد در عالم ...
فصل ۱۸۴: جفایمعشوق عاشق بجان کشد و روا بود که بحدی برسد که ...
فصل ۱۸۵: هر عاشقی را که نظر بر رخنه افتد چون از رخنه بیرون شود بعهد عشق و موعد وصل و مقصد صدق زود رسد.
فصل ۱۸۶: غیرت صمصام جان انجام است اول صبر را از راه بردارد ...
فصل ۱۸۷: قوت عشق از عاشق دل و جان اوست در مرتبۀ اول و در ...
فصل ۱۸۸: در عشق عاشق را تلوین بود و تمکین بود تلوین با ...
فصل ۱۸۹: بوالعجبآینهایست آینه عشق در وی صورت عاشق و جمال ...
فصل ۱۹۰: نیکو گفته است آن عاشق که کمال جمال معشوق جز در ...
فصل ۱۹۱: معنیی است که هیچ چیز را بدو راه نیست و هیچکس را ...
فصل ۱۹۲: در ولایت عشق حیرت اندر حیرت بود و وله اندر وله ای ...
فصل ۱۹۳: اختیار عاشق در عشق ز قهر محبوبست که در جام مکر بر ...
فصل ۱۹۴: این همه درد دل و اندوه جان فرزند آدم از اختیار ...
فصل ۱۹۵: مشایخ عراق گفتند لایصیر العارف عارفا حتی ...
فصل ۱۹۶: جنید را قدس الله سره گفتند خواهی که مر حضرت ...
فصل ۱۹۷: اگر عاشق تواند که بساط مهرۀ قهر او باشد فثم ...
فصل ۱۹۸: تا عاشق بندانسته است و مراد او در طلب او نبسته ...
فصل ۱۹۹: روا بود که لطف معشوق پرده از پیش نظر عاشق بردارد ...
فصل ۲۰۰: دانم که سلطان خیال را قوت تغییر و تبدیل درین معنی ...
فصل ۲۰۱: اگر معشوق تخم عنایت بر زمین مراد عاشق افکندتا گل ...
این آمار از میان ۳۴۳ بیت شعر فارسی از کل ۳۷۰ بیت شعر موجود در گنجور از اشعار این بخش استخراج شده است.
توجه فرمایید که این آمار به دلایلی از قبیل وجود چند نسخه از آثار شعرا در سایت (مثل آثار خیام) و همینطور یک بیت محسوب شدن مصرعهای بند قالبهای ترکیبی مثل مخمسها تقریبی و حدودی است و افزونگی دارد.
آمار همهٔ شعرهای گنجور را اینجا ببینید.
وزنیابی دستی در بیشتر موارد با ملاحظهٔ تنها یک مصرع از شعر صورت گرفته و امکان وجود اشکال در آن (مخصوصاً اشتباه در تشخیص وزنهای قابل تبدیل از قبیل وزن مثنوی مولوی به جای وزن عروضی سریع مطوی مکشوف) وجود دارد. وزنیابی ماشینی نیز که جدیداً با استفاده از امکانات تارنمای سرود اضافه شده بعضاً خطا دارد. برخی از بخشها شامل اشعاری با بیش از یک وزن هستند که در این صورت عمدتاً وزن ابیات آغازین و برای بعضی منظومهها وزن غالب منظومه به عنوان وزن آن بخش منظور شده است.
ردیف | وزن | تعداد ابیات | درصد از کل |
۱ | مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی) | ۲۵۵ | ۷۴٫۳۴ |
۲ | مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف) | ۲۲ | ۶٫۴۱ |
۳ | فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون) | ۱۹ | ۵٫۵۴ |
۴ | مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور) | ۱۱ | ۳٫۲۱ |
۵ | فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) | ۶ | ۱٫۷۵ |
۶ | فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی) | ۵ | ۱٫۴۶ |
۷ | مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف) | ۵ | ۱٫۴۶ |
۸ | مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف) | ۵ | ۱٫۴۶ |
۹ | مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب) | ۳ | ۰٫۸۷ |
۱۰ | مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون) | ۳ | ۰٫۸۷ |
۱۱ | فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف) | ۲ | ۰٫۵۸ |
۱۲ | مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب) | ۲ | ۰٫۵۸ |
۱۳ | مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) | ۲ | ۰٫۵۸ |
۱۴ | مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض) | ۱ | ۰٫۲۹ |
۱۵ | مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف) | ۱ | ۰٫۲۹ |
۱۶ | مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی) | ۱ | ۰٫۲۹ |
آمار ابیات برچسبگذاری شدهٔ این بخش با زبان غالب شعر در گنجور به شرح زیر است:
ردیف | زبان | تعداد ابیات | درصد از کل |
۱ | فارسی | ۳۴۳ | ۹۲٫۷۰ |
۲ | عربی | ۲۷ | ۷٫۳۰ |
آمار ابیات برچسبگذاری شدهٔ این بخش با قالب شعری در گنجور به شرح زیر است:
ردیف | قالب شعری | تعداد ابیات | درصد از کل |
۱ | رباعی | ۲۰۸ | ۵۶٫۲۲ |
۲ | غزل/قصیده/قطعه | ۱۵۹ | ۴۲٫۹۷ |
۳ | مثنوی | ۳ | ۰٫۸۱ |