گنجور

 
محتشم کاشانی

فهرست شعرها به ترتیب آخر حرف قافیه گردآوری شده است. برای پیدا کردن یک شعر کافی است حرف آخر قافیه آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را پیدا کنید.

مثلا برای پیدا کردن شعری که مصرع «دلگران از هستیم مپسند دلدار مرا» مصرع دوم یکی از بیتهای آن است باید شعرهایی را نگاه کنید که آخر حرف قافیه آنها «ا» است.

حرف آخر قافیه

الف
ت
د
ر
ش
ض
ق
ک
م
ن
و
ه
ی

شماره ۱: من و دیدن رقیبان هوسناک تو را - رو که تا دم زده‌ام سوخته‌ام پاک تو را

شماره ۲: ای فلک خوش کن به مرگ من دل یار مرا - دلگران از هستیم مپسند دلدار مرا

شماره ۳: من نه آن صیدم که بودم پاسدار اکنون مرا - ورنه شهبازی ز چنگت می‌کشد بیرون مرا

شماره ۴: عشقت زهم برآورد یاران مهربان را - از همچو مرگ بگسست پیوند جسم و جان را

شماره ۵: چون پیش یار قید و رهائی برابر است - آن جا اگر روی و گر آئی برابر است

شماره ۶: دلم که بی‌تو لگدکوب محنت و الم است - خمیرمایه چندین هزار درد و غم است

شماره ۷: در عین وصل جز من راضی به مرگ خود کیست - صد رشک تا سبب نیست با خود درین صدد کیست

شماره ۸: به عزت نامزد شد هرکه نامد مدتی سویت - به این امید من هم چند روزی رفتم از کویت

شماره ۹: نمی‌گفتم که خواهد دوخت غیرت چشمم از رویت - نمی‌گفتم که خواهد بست همت رختم از کویت

شماره ۱۰: آن که چشمت را ز خواب ناز بیداری نداد - دلبری دادت بقدر ناز ودلداری نداد

شماره ۱۱: یارب چه مهر خوبان حسن از جهان برافتد - گیرد بلا کناری عشق از میان برافتد

شماره ۱۲: بخت چون بر نقد دولت سکه اقبال زد - هم شب شاهی در درویش فرخ فال زد

شماره ۱۳: الهی تا ز حسن و عشق در عالم نشان باشد - به کام عشق بازان شاه حسنت کامران باشد

شماره ۱۴: مهی برفت ازین شهر و شور شهر دگر شد - که از غروب و طلوعش دو شهر زیر و زبر شد

شماره ۱۵: ساربانا پرشتابان بار ازین منزل مبند - بس خرابم من یک امروز دگر محمل مبند

شماره ۱۶: تبارک الله ازین پادشاه وش صنمی - که مردمش ز بت خود عزیزتر دانند

شماره ۱۷: حسن تو چند زینت هر انجمن بود - روی تو چند آینه مرد و زن بود

شماره ۱۸: آزرده‌ام به شکوه دل دلستان خود - کو تیغ که انتقام کشم از زبان خود

شماره ۱۹: دل می‌شود هر روز خون تا او ز دل بیرون شود - امروز هم شد اندکی فردا ندانم چون شود

شماره ۲۰: شعله حسن تو بالاتر ازین می‌باید - برق این شعله هویداتر ازین می‌باید

شماره ۲۱: روی ناشسته چو ماهش نگرید - چشم بی‌سرمه سیاهش نگرید

شماره ۲۲: بهر تسخیر دلم پادشهی تازه رسید - فکر خود کن که سپه بر در دروازه رسید

شماره ۲۳: باز جائی رفته‌ام کز روی یارم شرمسار - روی برگشتن ندارم شرمسارم شرمسار

شماره ۲۴: ما به یارانیم مشغول و رقیب ما به یار - یا به یاران می‌توان مشغول بودن یا به یار

شماره ۲۵: هان ای دل هجران گزین در جلوه است آن مه دگر - تشریف استغنا مکن بر قد من کوته دگر

شماره ۲۶: بترس از آن که درآرد سر از دهان من آتش - به جانب تو کشد شعله از زبان من آتش

شماره ۲۷: سخن درست بگویم اگرچه می‌ترسم - که آتش از دهنم سر برآرد از اعراض

شماره ۲۸: داردم در زیر تیغ امروز جلاد فراق - تا چه آید بر سرم فردا زبیداد فراق

شماره ۲۹: وصل چون شد عام از هجران بود ناخوشترک - خاک هجران بر سر وصلی که باشد مشترک

شماره ۳۰: چون من کجاست بوالعجبی در بسیط خاک - آب حیات بر لب و از تشنگی هلاک

شماره ۳۱: این منم کز عصمت دل در دلت جا کرده‌ام - این منم کز عشق پاک این رتبه پیدا کرده‌ام

شماره ۳۲: هرگز از زلف کجت بی‌پیچ و تابی نیستم - صید این دامم از آن بی‌اضطرابی نیستم

شماره ۳۳: منم شکسته نهال ریاض عشق و گلی - ز دهر می‌کند امسال غالبا بی‌خم

شماره ۳۴: به خوبی ذره‌ای بودی چه در کوی تو جا کردم - به دامن گرم آتشپاره‌ای اما خطا کردم

شماره ۳۵: منم کز دل وداع کشور امن و امان کردم - ز ملک وصل اسباب اقامت را روان کردم

شماره ۳۶: به دعوی آمده ترکی که صید خود کندم - دل از تو می‌کنم ای بت خدا مدد کندم

شماره ۳۷: نخست آنکس که شد در بند انکار تو من بودم - ولی آن کس که گشت اول گرفتار تو من بودم

شماره ۳۸: دو روزی شد که با هجران جانان صحبتی دارم - درین کار آزمودم خویش را خوش طاقتی دارم

شماره ۳۹: دانسته باش ای دل کزان نامهربانت می‌برم - گر باز نامش می‌بری بی‌شک زبانت می‌برم

شماره ۴۰: چراغ خود دگر در بزم او بی‌نور می‌بینم - بهشتی دارم اما دوزخی از دور می‌بینم

شماره ۴۱: بود دی در چمن ای قبله حاجتمندان - دل ز هجر تو و وصل دگران در زندان

شماره ۴۲: بیرون شدم از بزمت ای شمع صراحی گردنان - هم دشمنی کردم به خود هم دوستی با دشمنان

شماره ۴۳: کسی هم بوده کز شوخی بزور یک نظر کردن - تواند صد هزاران خانه را زیر و زبر کردن

شماره ۴۴: چند چشمت بسته بیند چشم سرگردان من - چشم بگشا ای بلاگردان چشمت جان من

شماره ۴۵: گدای شهر را دانسته خلقی پادشاه من - وزین شهرم سیه‌رو کرده چشم روسیاه من

شماره ۴۶: اگر خواهی دعای من کنی بر مدعای من - بگو بیمار عشق من شود یارب فدای من

شماره ۴۷: دلم آزاد از دامش نمی‌گردد چه دامست این - زبانم کوته از نامش نمی‌گردد چه نام است این

شماره ۴۸: در حلقه بتان است سر حلقه آن پری رو - در گوش حلقه زر بر دوش حلقه مو

شماره ۴۹: آن که شد تا حشر لازم صبر در هجران او - مرگ بر من کرد آسان درد بی درمان او

شماره ۵۰: گشت دیگر پای تمکینم سبک در راه او - صبر بی لنگر شد از شوق تحمل گاه او

شماره ۵۱: قیاس خوبی آن مه ازین کن کز جفای او - به جان هرچند رنجم بیشتر میرم برای او

شماره ۵۲: چون جلوه‌گر گردد بلا از قامت فتان تو - صد ره کنم در زیر لب خود را بلاگردان تو

شماره ۵۳: شدم از گریه نابینا چراغ دیده من کو - سیه گردید بزمم شمع مجلس دیده من کو

شماره ۵۴: گرچه دیدم بر عذار عصمتت خال گناه - چشم از رویت نبستم روی چشم من سیاه

شماره ۵۵: چون نیست دلت با من از وصل تو هجران به - این لطف زبانی هم مخصوص رقیبان به

شماره ۵۶: شده خلقت چو گریبان کش دلهای همه - چون روان بر سر کویت نبود پای همه

شماره ۵۷: دارم از دست تو بر سر افسر بی‌غیرتی - می‌برم آخر سر خود با سر بی‌غیرتی

شماره ۵۸: یزک سپاه هجران که نمود پیش‌دستی - عجب ار نگون نسازد علم سپاه هستی

شماره ۵۹: برای خاطر غیرم به صد جفا کشتی - ببین برای که ای بی‌وفا کرا کشتی

شماره ۶۰: به مهر غیر در اخلاص من خلل کردی - ببین کرا به که در دوستی بدل کردی

شماره ۶۱: به بازی آفتاب را چه گفتم ماه رنجیدی - دلیرم کردی اول در سخن آنگاه رنجیدی

شماره ۶۲: چو دلگشای رقیبان شوی به لطف نهانی - زبان بنده ببندی به التفات زبانی

شماره ۶۳: دگر از بهر من زد دار عبرت سرو بالائی - حریفان می‌کنید امروز یا فردا تماشائی

شماره ۶۴: هر کجا حیرانم اندر چشم گریانم توئی - روی در هرکس که دارم قبله جانم توئی