چون جلوهگر گردد بلا از قامت فتان تو
صد ره کنم در زیر لب خود را بلاگردان تو
در جلوهٔ تو نازک میان کوشیده بهر من به جان
من کرده در زیر زبان جان را فدای جان تو
در رقص هرگه بستهای زه بر کمان دلبری
من تیر نازت خورده و گردیدهام قربان تو
چون رفتهای دامنکشان من از تخیل سودهام
بر پردههای چشم خود منت کشان دامان تو
هر شیوه کز شرم و حیا در پرده بودت ای پری
از پرده آوردی برون ای من سگ عرفان تو
از حاضران در غیرتم با اینکه هست از یک دلی
روی اشارتها به من از عشوهٔ پنهان تو
کاکل پریشان چون روی گامی گران کن جان من
تا جان فشاند محتشم بر جعد مشک افشان تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی شاعری است که در مقابل محبوب خود احساسات عمیق و شگرفی دارد. شاعر از بلا و دشواریهایی که به خاطر عشق به محبوبش متحمل میشود سخن میگوید و به زیبایی و جذابیت او اشاره میکند. او از ناز و عشوههای محبوبش یاد میکند و خود را قربانی عشق او میداند. همچنین، به حسرت و اشتیاقی که در غیبت محبوبش احساس میکند، پرداخته و در نهایت از زیبایی و جذبه او به وجد آمده و آن را ستایش میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی تو نمایان میشود و سختیها را به یاد میآورم، به هزار راه در دل خود دعا میکنم که تو مرا از این بلاها محفوظ داری.
هوش مصنوعی: در زیبایی و جذبهٔ تو، دل من برای تو سخت تلاش کرده و با تمام وجودم، جانم را با تمام وجود فدای تو ساختهام.
هوش مصنوعی: هر بار که تو را میرقصاندند و زلفهایت را به کمان شکوهمند تشبیه کردند، تیر زیبایی تو به قلب من نشسته و من به خاطر تو جانم را فدای تو کردهام.
هوش مصنوعی: وقتی تو رفتی، من از خیال تو فاصله گرفتهام و آنچنان در دنیای خود غرق شدهام که تنها تصویر تو را بر پردهی چشمانم میجویم و به دنبال خاطراتت هستم.
هوش مصنوعی: ای پری، هر نوعی از شرم و حیا که در پس پرده برای تو وجود داشت، اکنون به بیرون آوردهای. من همچون سگی در خدمت معرفت و حقیقت تو هستم.
هوش مصنوعی: با اینکه در میان جمع هستم، اما افتادگی و غیرت من نمیگذارد که به راحتی به اشارهها و ناز و عشوههای نهان تو پاسخ دهم.
هوش مصنوعی: با موهای پریشان و زیبا، گامهای خود را به آرامی بردار، ای دلبر؛ تا من، از شدت عشق، جانم را برای تو فدای کنم و بر زیباییهای تو بوسه زنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خنجر بران تو روز وغا برهان تو
برهان که دید اندر جهان جز خنجر بران تو
خورشید روشن تخت تو ماه فروزان تاج تو
روی مجره فرش تو چرخ برین ایوان تو
بحری و جود کف تو روز سخاوت موج تو
[...]
کی خندد اندر وی من بخت من از میدان تو!
کی خیمه از صحراء جانم بر کند هجران تو!
ای عشق تو موزونتری یا باغ و سیبستان تو
چرخی بزن ای ماه تو جان بخش مشتاقان تو
تلخی ز تو شیرین شود کفر و ضلالت دین شود
خار خسک نسرین شود صد جان فدای جان تو
در آسمان درها نهی در آدمی پرها نهی
[...]
تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو
پاک از همه آلایشی عشق من و دامان تو
زینسان متاز ای سنگدل ترسم بلغزد توسنت
کز خون ناحق کشتگان گل شد سر میدان تو
از جا بجنبد لشکری کز فتنه عالم پرشود
[...]
گفتی که شد دردت فزون صبر است و بس درمان تو
صبر از کجا و جان من ای جان ودل قربان تو
افتادم اندر چنگ غم چون خس که در آتش فتد
باری عجب درمانده ام دست من و دامان تو
دل بیخود و من بیخبر ترسم که آخر بر دهد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.