ای فلک خوش کن به مرگ من دل یار مرا
دلگران از هستیم مپسند دلدار مرا
ای اجل چون گشتهام بار دل آن نازنین
جان ز من بستان و بردار از دلش بار مرا
ای زمانه این زمان کز من دلش دارد غبار
گرد صحرای عدم گردان تن زار مرا
ای طبیب دهر چون تلخ است از من مشربش
شربت از زهر اجل ده جان بیمار مرا
ای سپهر اکنون که جز در خواب کم میبینمش
منت از خواب عدم ده چشم بیدار مرا
ای زمین چون او نمیخواهد که دیگر بیندم
از برون جا در درون ده جسم افکار مرا
محتشم دلدار اگر فرمان به قتل من دهد
بر سر میدان عبرت نصب کن دار مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق شاعر نسبت به مرگ و جدایی از محبوب میپردازد. شاعر از فلک و ایام و حوادث زمانه میخواهد که به دلیل عشقش، جانش را بگیرد و بار دلش را از دوشش بردارد. او از درد جدایی و بیتوجهی محبوبش شکایت دارد و در حسرت دیدار اوست. شاعر به طبیب دهر (زمان) و زمین نیز میگوید که زندگیاش به تلخی گذشته و در انتظار مرگ است. در پایان، با اشاره به محبوب، درخواست میکند که اگر او فراموشش کرده و خواهان مرگش باشد، این را در میدانی از عبرت به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: ای آسمان، با مرگ من قلب محبوبم را شاد کن. دلم را از وجود من راضی نکن، چون محبوبم را دوست دارم.
هوش مصنوعی: ای مرگ، چونکه من بار دل آن محبوب را به دوش دارم، جانم را از من بگیر و از دل او هم بارِ سنگین مرا بردار.
هوش مصنوعی: ای دنیا، این زمانهای است که دل تو از من غبار آلود است، مانند گردی که در بیابان عدم بهدنبال تن رنجور من میگردد.
هوش مصنوعی: ای طبیب زمانه، حالا که زندگیام تلخ است و خوشیای در آن نمیبینم، لطفاً به من دارویی بده که جان بیمارم را نجات دهد، حتی اگر این دارو از زهر مرگ باشد.
هوش مصنوعی: ای آسمان، حالا که کمتر در واقعیت او را میبینم و بیشتر در خواب، لطف کن و خواب عدم را به من هدیه بده تا چشم بیدار من او را ببیند.
هوش مصنوعی: ای زمین، چون او نمیخواهد که دیگر از بیرون ببینم، در درون خودم افکار و احساساتم را در توانم.
هوش مصنوعی: اگر دلبرم دستور دهد که مرا به قتل برسانند، در میان میدان عبرت، دارم را نصب کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیست تاب درد غربت جان افگار مرا
با قفس آزاد کن مرغ گرفتار مرا
دارد از تار نفس زنار، نفس کافرم
تا دم آخر گسستن نیست زنار مرا
دست می شوید ز کار گل به آب زندگی
[...]
بیتپش آرام کی باشد دل زار مرا
ذوق جستن زنده دارد نبض بیمار مرا
من کجا و اینقدر تاب تزلزلهای عشق
عطسة گل میکند اشفته دستار مرا
شکوة نازکدلان از برگ گل نازکترست
[...]
عشق ساغر داده شوق تشنه دیدار مرا
خواب آسایش نبیند چشم بیدار مرا
هر نفس از ساغر اشکم بهاری تر دماغ
خوی او برخود شگون دانسته آزار مرا
بی محبت سازی از مطرب جدا افتاده ام
[...]
شاد کن از وصل یارب جان افگار مرا
صحت کامل عنایت ساز بیمار مرا
چون کمان روزی که پشت من ز پیری خم شود
حلقه گوش جوانان ساز گفتار مرا
چشم زارم را مطیع نفس بی پروا مکن
[...]
بی طلب آورد مستی دوش دلدار مرا
آن گل خودرو چه رنگین کرد گلزار مرا
در بهاران بسکه لبریز طراوت شد چمن
نکهت گل موج سیلاب ست دیوار مرا
گشته هر برگ گلی بر آتش دل دامنی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.