گنجور

 
محتشم کاشانی

یارب چه مهر خوبان حسن از جهان برافتد

گیرد بلا کناری عشق از میان برافتد

دهر آتشی فروزد کابی بر آن توان زد

داغ درون نماند سوز نهان برافتد

عشق از تنزل حسن گردد به خاک یکسان

نام و نشان عاشق زین خاکدان برافتد

رخسار عافیت را کایام کرده پنهان

باد امان بجنبد برقع از آن برافتد

ابروی حسن کز ناز بستست بر فلک زه

تابی خورد ز دوران زه زان کمان برافتد

تخفیف یابد آزارد خلقی شود سبکبار

از پشت صبر و طاقت بار گران برافتد

از محتشم نجوئید تحسین حال خوبان

هم نکته جو نماند هم نکته دان برافتد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode