گنجور

 
محتشم کاشانی

در عین وصل جز من راضی به مرگ خود کیست

صد رشک تا سبب نیست با خود درین صدد کیست

یاران مدد نمودند در صلح غیر با او

اکنون کسی که در جنگ ما را کند مدد کیست

حرفی که گر بگویم گردد سیه زبانم

جز خامه آن که با او گوید بشد و مد کیست

آن کس که کرده صد جا بدگوئی تو نیک است

ای بد ز نیک نشناس گر نیک اوست بد کیست

بر نقد عصمت خود بنگر خط خطا را

آنگه ببین به نامت این سکه آن که زد کیست

جز من که غیرتم کرد راضی به دوری تو

آن کس که دور خواهد جان خود از جسد کیست

این وصل بی‌بها را من می‌دهم به هجران

یاران کسی که دارد بر محتشم حسد کیست