قیاس خوبی آن مه ازین کن کز جفای او
به جان هرچند رنجم بیشتر میرم برای او
به کارم هر گره کاندازد آن پیمان گسل گردد
مرا دلبستگی افزون به زلف دلگشای او
دل آزارست اما آنقدر دانسته دلداری
که بیزار است از آزادی خود مبتلای او
جفاکار است لیکن میدهد زهر جفاکاری
چنان شیرین که از دل میبرد ذوق وفای او
بلای جان ناساز است و جانبازان شیدا را
میسر نیست یکدم شاد بودن بیبلای او
شه اقلیم بیداد است و مظلومان محنت کش
برای خود نمیخواهد سلطانی ورای او
نخواهد محتشم جز آستانش مسندی دیگر
که مستغنی است از سلطانی عالم گدای او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان تأثیر عشق و جفا در زندگی عاشق میپردازد. شاعر از رنجهایی که به خاطر معشوق متحمل میشود، سخن میگوید و با وجود درد و آزار، ادامهی عشق را انتخاب میکند. او به زلف و زیبایی معشوق اشاره میکند و میگوید که عشق به او همچون زهر شیرینی است که از دردش غافل میشود. همچنین، شاعر به اوضاع نابرابر و ظلمی که بر عاشقان میگذرد اشاره میکند و بر این نکته تأکید میکند که هیچ چیز برای او نمیتواند ارزشمندتر از عشق به معشوقش باشد. در نهایت، او مدعی است که تنها چیزی که میخواهد، نزدیک بودن به معشوق و خدمت به اوست.
هوش مصنوعی: بهتر است زیبایی آن دختر را با این مقایسه بسنجی که هرچند از رفتار او زخمهای بسیاری میخورم، اما باز هم برای او جانم را فدای او میکنم.
هوش مصنوعی: هر بار که به کارم مشکل و گرهی ایجاد میشود، آن پیمان (عشق یا تعهد) باعث میشود که وابستگی من به موی خوش و دلنشین او بیشتر شود.
هوش مصنوعی: دل آزار است، اما آنقدر آگاه است که به دلداری نیاز دارد؛ به گونهای که از آزادی خود بیمار و بیزار شده است.
هوش مصنوعی: این فرد انسان سختگیر و جفاکاری است، اما به نوعی به دیگران زهر جفاکاریاش را آنقدر شیرین میسازد که عشق و وفاداری او را در دلها مینشاند.
هوش مصنوعی: درد و رنج ناشی از عشق برای عاشقان شیدا همیشه وجود دارد و آنها نمیتوانند حتی لحظهای بدون این درد خوشحال باشند.
هوش مصنوعی: در سرزمین ظلم و ستم، کسانی که مورد ظلم واقع شدهاند، برای خودشان هیچ خواستهای جز رهبری و حکومتی بهتر از آنچه که دارند، ندارند.
هوش مصنوعی: محتشم جز در برابر درگاه محبوبش به چیز دیگری نیندیشیده و نیازی به سلطنتهای بزرگ ندارد، زیرا او خود از تمام دنیای مادی بینیاز است و فقط به خدمت در پیشگاه محبوبش راضی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هوای خویشتن بگذار اگر داری هوای او
غنیمت دان اگر یابی در خلوتسرای او
نخواهی دید نور او اگر دیدت همین باشد
طلب کن نور چشم از ما که تا بینی لقای او
مقام سلطنت خواهی گدای حضرت او شو
[...]
جنون گنجی است گوهرخیز، زنجیر اژدهای او
تهیدستی نبیند هر که شد در گنج پای او
ز قحط دل چه خواهد کرد خط جانفزای او
که دل در سینه ها نگذاشت خال دلربای او
ز دست کوته عشاق کاری برنمی آید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.