گنجور

 
اسیری لاهیجی

بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم: هست بسم الله الرحمن الرحیم - مصحف آیات اسرار قدیم

بخش ۲ - مناجات و استدعا به متابعت امر ادعونی استجب لکم و اشارت به بعضی از احوال و اطوار صوری و معنوی سالکان راه طریقت کثرهم الله تعالی بین الانام: یا الهی انت منان الکریم - صاحب الاکرام و المن العظیم

بخش ۳ - فی نعت النبی الامی العربی المحمدی الختمی صلی الله علیه واله وسلم: آن حبیب خاص رب العالمین - آن شفیع خلق عالم یوم دین

بخش ۴ - فی منقبت الامام الکامل المکمل السید محمد النور بخش قدس سره العزیز: ملک دین را آنکه حالی مقتداست - زبدۀ اولاد ختم انبیاست

بخش ۵ - در نصیحت و تحریض در سلوک و ریاضت و تهذیب اخلاق سیۀ بحسنه و مخالفت نفس و هوی و متابعت پیر کامل رهنما و بیان روش اولیا و طریق وصول به مقامات عرفا: پاک شو از نخوت و حرص و حسد - تا که باشی بندۀ پاک احد

بخش ۶ - در طریق ارادت و بیان آداب مرید نسبت با پیر کامل: گر هوای این سفر داری دلا - دامن رهبر بگیر و برتر آ

بخش ۷ - وصف الحال بالنسبة الی اهل الکمال: من که بگذشتم ز نقش آب و گل - رهروان را بنده ام از جان و دل

بخش ۸ - شیخ سلیمان و بیان رسوخ ارادت یکی از مریدان: این حکایت بشنو از پیر و مرید - تا که گردی در ار ا د ت بر مزید

بخش ۹ - در تحریض متابعت قطب عالم که شیخ مرشد کامل زمانه است: گر وصال دوست می خواهی بیا - بنده شود این خواجۀ دل زنده را

بخش ۱۰ - در بیان احوال جماعتی که خود را مرشد دانسته و راهبری نمایند و فی الحقیقه راهزنان راه حق‌اند و ضال و مضل‌اند: رهزنان چون رهنما پنداشتی - احمد و بوجهل چون هم داشتی

بخش ۱۱ - در بیابان شوق و عشق و احوال و اطوار عاشقان و مشتاقان جانباز با سوز و نیاز و اشارت به آنکه زاد این سفر پر خطر عجز است و بیچارگی و شکست و نیستی و منع طمطراق خودی: زاد راه او فغان و زاریست - عزت و دولت همه در خواریست

بخش ۱۲ - حکایت بایزید بسطامی قدس الله سره: والی اقلیم عرفان بایزید - آنکه دایم بود عشقش بر مزید

بخش ۱۳ - تحریض در طلب و کیفیت حال طالب و اطوار و آداب طلب کاری و بیان وصف الحال در علامت طلب و طالب: آتش درد طلب دردل فروز - هر چه یابی غیر مطلوبت بسوز

بخش ۱۴ - حکایت: اندرین معنی بگویم قصه ای - تا برد هر طالبی زو حصه ای

بخش ۱۵ - حکایت شیخ سری: نقل آمد از کبار اولیا - از سری آن سرور اهل صفا

بخش ۱۶ - در بیان تاثیر صحبت و خواص آن و فایدۀ مصاحبت فقرا و اولیا: صحبت طالب طلب ای مرد دین - هر که طالب نیست زو دوری گزین

بخش ۱۷ - در بیان آنکه سلوک و تصفیه بی ارشاد شیخ کامل راهنما ره به مطلوب نمی‌توان برد که من لا شیخ له فشیخه الشیطان و من لم یر مفلحا لا یفلح ابدا، قال: ان کنتم تحبون الله فاتبعونی: کی ازین معنی بیابی تو نشان - تا نگردی خاک راه کاملان

بخش ۱۸ - در بیان اقسام سالکان راه اله و تفاوت مراتب ایشان: چار قسم اند سالکان راه دین - حال هر یک را زمن بشنو یقین

بخش ۱۹ - حکایت زاهدی که به وقت بایزید در بسطام وحید التقوی بود: زاهدی در وقت سلطان بایزید - بود در بسطام در تقوی وحید

بخش ۲۰ - حکایت به خواب دیدن ذات گرامی حق را بایزید بسطامی: بایزید آن حجت اسلام و دین - آن خلیفه حق و قطب العارفین

بخش ۲۱ - در بیان وصف الحال و تحریض در ریاضت و اشارت به موت اختیاری بحکم موتوا قبل ان تموتوا: من درین ره چون که گشتم محو عشق - یافتم ذوق دگر از صحو عشق

بخش ۲۲ - در بیان قیامات انفسی و منازل و مراتب سیر سالکان: نفس اماره چو مرد از خوی بد - دید موتوا را به دیده سر خود

بخش ۲۳ - اشارت به اخلاق ذمیمه و حسنه و تهذیب اخلاق سیئه بحسنه و آثار و اسرار آن و در بیان آنکه بهشت و دوزخ نتایج اعمال و اخلاق حسنه و سیئه است و این هر دو در دار دنیا با انسان است.: نیست مردم هر کرا خلق بدست - در حقیقت چون سباعست و ددست

بخش ۲۴ - در بیان آنکه ترقی در طور مراتب نفس به طریق تنزل است: نفس تا اماره باشد آتش است - دایما با سوختن او را خوش است

بخش ۲۵ - عارفی که در صحرا به سردی هوا دچار شده به طلب آتش سوی ده می‌دوید: عارفی می رفت یک روزی به راه - بود صحرا و نبود آنجا پناه

بخش ۲۶ - در جامعیت انسان و تطابق میان آفاق و انفس به مقتضای سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق و طریق معرفت نفس و خدا بحکم: من عرف نفسه فقد عرفه ربه.: تو به معنی جان جمله عالمی - هر دو عالم خود تویی بنگر دمی

بخش ۲۷ - حکایت: سرور اقطاب عالم بایزید - آنکه خود را آنچنان که هست دید

بخش ۲۸ - در بیان آنکه بحکم اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک. متابعت نفس اصل همۀ بدیهاست و به مقتضای اوحی الله تعالی الی موسی فقال یا موسی ان اردت رضائی فخالف نفسک فانی لم اخلق خلقا ینازعنی غیرها. مخالت نفس سر همه طاعتهاست. و معرفت حقیقی که نتیجۀ وصول و قرب است، بی‌مخالفت نفس و هوی غیر ممکن است و به موجب: رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر قیل و ما الجهاد الاکبر یا رسول الله قال جهاد النفس، بر خلاف نفس عمل نمودن در طریقت واجب است.: چون ترا نفس تو شد اعدا عدو - بر حذر می باش روز و شب از او

بخش ۲۹ - حکایت: وحی آمد سوی موسی از خدا - گر همی خواهی رضای لطف ما

بخش ۳۰ - در بیان حقیقت قلب انسانی و جامعیت او و اشارت بدانکه در انفس، دل مظهر علم الهی است و به مثابۀ لوح محفوظ است که ما وسعنی ارضی و لاسمائی و لکن وسعنی قلب عبدی المومن النقی التقی وتفصیل سخن بایزید بسطامی که لو ان العرش و ماحواه الف الف مرة فی زاویه من زوایاء قلب العارف ما احسن بها و تنبیه بر آنکه دل مظهر حق است.: دل به معنی جوهری روحانی است - دل نه از جسم است و نه جسمانی است

بخش ۳۱ - در بیان آنکه هر صفت که بر دل غالب می‌گردد و دل به حسب جامعیت که دارد عین آن می‌نماید. چنانچه حضرت مرتضی سلام الله علیه از دلهای ناقصان خبر دارد که: فکلهم اذا فکرت فیهم کلاب ام حمار ام ذباب و اشارت بر آنکه اصل انسان دل است و در صورت نشأه انسانی نظر گاه حق غیر دل نیست که ان الله لا ینظر الی صورکم و لا الی اعمالکم و لکن ینظر الی قلوبکم و نیاتکم و ان فی جسد ابن آدم لمضغة اذا صلحت صلح سایر الجسد و اذا فسدت فسد سایر الجسد، الاوهی قلب. زیرا که به اتفاق همه، انساینت انسان و کمال او به دل است.: مرتضی آن منبع صدق و صفا - آن وصی و جانشین مصطفی

بخش ۳۲ - اشارت به سخن سید الطایفه جنید بغدادی که:«المرید الصادق غنی عن علم العلما» و بیان آنکه علم اولیا لدنی است نه کسبی که کما قال الله تعالی: ان تتقو الله یجعل لکم فرقانا بین الحق و الباطل و کما قال النبی علیه الصلوة و السلام: من رغب فی الدنیا و طالت آماله فیها اعمی الله قلبه و علی قدر ذلک و من زهد عن الدنیا و قصر امله فیها اعطاه الله علما بغیر تعلم؛ بیت:: دفتر صوفی سواد و حرف نیست - جز دل اسفید همچون برف نیست

بخش ۳۳ - در بیان آنکه اصل اعمال نیت است و اخلاص در آن چنانچه در احادیث قدسیه آمده است که: لو صلی العبد صلوة اهل السماء و الارض و صام صیام اهل السماء و الارض و طوی الطعام مثل الملائکه حتی لا تأکل شیئی و لبس لباس العاری ثم رای فی قلبه ذره من محبة الدنیا او سمعتها او محمدتها او ریاستها، لا یسکن فی جواری و لأظلمن قلبی حتی ینسانی و لا اذیقه حلاوة مناجاتی، نیت المؤمن خیر من عمله.: بشنواز اخبار قدسی این سخن - گفتۀ حق را چو در در گوش کن

بخش ۳۴ - در بیان آنکه جمیع افعال به تقدیر الهی است و اشاره به مسائل مختلف فیه میان اشعری و معتزلی و سنی و شیعی و محقق و مقلد و ایماء اصطلاحات صوفیه و منع از اظهار اسرار و تحریص به اخفاء آن بحکم:: و رب جوهر علم لو ابوح به - لقبل لی انت ممن یعبد الوثناء

بخش ۳۵ - در بیان آنکه شرط را ه سالک صدق و اخلاص است و امتحان اهل کلام موجب خذلان دین و دنیا می‌گردد و ممتحن ملعون است.: صدق و اخلاص است زاد رهروان - هر که مخلص گشت باشد رهرو آن

بخش ۳۶ - جنید بغدادی: پیر بغدادی جنید آن رهنما - چونکه شد اندر طریقت پیشوا

بخش ۳۷ - حکایت شیخ زنجانی: شیخ زنجانی ولی خاص حق - بوالفرج کو برد از عالم سبق

بخش ۳۸ - حکایت حسن بصری: مقتدای دین حسن خیر الانام - آنکه شهر بصره شد او را مقام

بخش ۳۹ - اشارت به حدیث قدسی: لو لم تذنبوا الذهبت بکم و خلقت خلقا یذنبوا و یستغفرون فاغفر لهم، تا احکام اسمائی ظهور یابد: در حدی ث قدس حق فرموده است - سر پنهان را عیان بنموده است

بخش ۴۰ - در بیان حدیث نبوی که: لو لم تذنبوا لخشیت علیکم اشد من الذنب الا و هو العجب العجب العجب، بیزارم از آن طاعتی که مرا به عجب آورد. خوشا معصیتی که مرا به عذر آورد. «انین المذنبین احب الی الله من زجل المسبحین» چه هر چه موجب نیستی و عجز است به حقیقت طاعت مقبول است.: طاعتی که عجب آورد یا غرور - معصیت کو چون کند از یار دور

بخش ۴۱ - در بیان حقیقت عشق و آثار و احکام آن: عشق چه بود قطره دریا ساختن - از دو عالم با خدا پرداختن

بخش ۴۲ - سلطان محمود و ایاز: گفت روزی شاه محمود و ایاز - خوش بهم بودند با ناز و نیاز

بخش ۴۳ - حکایت: پادشاهی بود بس صاحب جمال - در ملاحت کس ندید او را مثال

بخش ۴۴ - در بیان: ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء: حق همی گوید گناهان همه - من ب بخشم از کمال مرحمه

بخش ۴۵ - حکایت حسن بصری: از امام عصر و شیخ تابعین - پیشوای جمله ارباب یقین

بخش ۴۶ - درویشی که از عشق عابدی را مدهوش دید: گفت درویشی که روزی از قضا - می شدم اندر بیابان با رضا

بخش ۴۷ - در بیان مراتب صحو و محو و فرق و جمع و صحو بعد المحو و فرق بعد الجمع و اشارت به مشاهدۀ کاملان و توحید حقیقی و تنبیه بر آنکه یک حقیقت که به صورت کثرت تجلی نموده و عین همه گشته: محو وصحو و فرق و جمع و جمع جمع - چونکه دانستی شدی تو شمع جمع

بخش ۴۸ - حکایتسائلی که از پیر بسطامی سئوال کرد: آن یکی از پیر بسطامی سئوال - کرد ره چونست سوی ذوالجلال

بخش ۴۹ - وصف الحال آنچه در روش اهل طریقت بر این فقیر روی نموده جه تنبیه طالبان و عاشقان ذکر کرده می‌شود.: چونکه درد عشق دامانم گرفت - شحنۀ عقلش گریبانم گرفت

بخش ۵۰ - حکایت آن شخص که گنج یافته بود: آن یکی شخصی به ناگه گنج یافت - از نشاط و شوق هر سو می‌شتافت

بخش ۵۱ - حکایت ابراهیم ادهم: شاه ملک دین و اقلیم یقین - عارف اسرار رب العالمین

بخش ۵۲ - حکایت بایزید بسطامی: بحر بی پایان عرفان بایزید - آنکه چشم دهر مثل او ندید

بخش ۵۳ - در اخلاق و اوصاف و آثار و سیرت و صورت سالکان واصل و کاملان مکمل و عارفان صاحبدل و بیان روش ارباب طریقت و منع از اخلاق ذمیمه و شیوۀ اهل دنیا و آنچه در طریق فقر و سلوک به وی روی نموده است.: وصف انسان دان که صدق است و صفا - باطن صافی ز کبر و از ریا

بخش ۵۴ - حکایت ابراهیم ادهم: گفت چون سلطان ملک معنوی - ابن ادهم مقتدای متقی

بخش ۵۵ - حکایت: یک جوانی دلربایی ماهرو - مشت می زد سخت بر روی دو تو

بخش ۵۶ - حکایت: پیر بغدادی جنید نامدار - آن انیس حضرت پرودگار

بخش ۵۷ - اشارت به سخنان عیسی علیه السلام: عیسی مریم که روح الله بود - وز همه اسرار حق آگاه بود

بخش ۵۸ - حکایت: زاهدی بودست در ایام پیش - از خلایق در صلاح و زهد بیش

بخش ۵۹ - در بیان اموات: چار کون آمد ممات سالکان - آن یکی ابیض دوم اسود بدان

بخش ۶۰ - حکایت ذوالنون مصری: شیخ ذوالنون مقتدای خاص و عام - آن انیس حضرت رب الانام

بخش ۶۱ - تمثیل: پیر بسطامی چو در میدان شتافت - در مقام قرب جانان راه یافت

بخش ۶۲ - در بیان آنکه عمل بی اخلاص وسیلۀ قرب نمی‌گردد بلکه موجب زیادتی بعد شود: ای بسا اعمال کان باشد وبال - گفت پیغمبر ازین رو رب مال

بخش ۶۳ - در بیان آنکه انسان هر چه از نیک و بد می‌کند صورت همه در عالم معنی به وی بازگشت خواهد نمود. و تحریض بر آنکه نیکی دربارۀ خلایق موجب رضای خالق است.: از خدا تبلی السر ائر می شنو - روز و شب جز در پی نیکی مرو

بخش ۶۴ - حکایت معروف کرخی: رهنمای سالکان راه هو - آنکه شد معروف کرخی نام او

بخش ۶۵ - حکایت ابو تراب نخشبی: عارف حق بوتراب نخشبی - آنکه بود او عارف علم نبی

بخش ۶۶ - اشارت به مناسبت میان خلق و خالق و تحقیق آنکه هر چه هست حق است و عالم نمود وهمی بیش نیست.: او چو خورشیدست و ما چون سایه ایم - همچو نور و سایه ما همسایه ایم

sunny dark_mode