گنجور

 
اسیری لاهیجی

ملک دین را آنکه حالی مقتداست

زبدۀ اولاد ختم انبیاست

آن محمد نام عیسی مرتبت

ملک معنی را سلیمان منزلت

آمده از غیب نامش نور بخش

بوده چون خورشید ذاتش نور بخش

باطن او مخزن سرّ علی است

قرة العین نبی است و ولی است

ختم شد بر ذات او فضل و کمال

در کمالش کی رسد وهم و خیال

هست او را برزخ جامع مقام

قصر معنی از وجودش شد تمام

قطب اقطاب جهان هادی الورا

مهدی دوران و فخر اولیا

آن محمد سیرت و حیدر خصال

همتش را هر دو عالم پایمال

مهبط فیض بلاغا ی ت دلش

مجمع البحرین شد زاب و گلش

غوث اعظم دین و ملت را پناه

فقر و دانش بر کمالاتش گواه

مظهر جامع امام الاصفیا

گشته بر تخت ولایت پادشا

این مدار هفت طاق بیستون

مظهر این نه رواق نیلگون

منحصر شد رهبری در ذات او

هست منشور جهان آیات او

آنکه بر اقلیم تمکین حاکم است

در طریق استق امت قایم است

هادی الخلق الی الحق است او

حجت الحق علی الخلق است او

در شریعت در طریقت پیشوا

در حقیقت رهروان را رهنما

بود ذاتش جامع اطوارها

کرده دورش فخر بر ادوارها

منبع آداب و اخلاق حسن

مجمع اوص اف رب ذوالمنن

گشت از انفاس او دایر فلک

بوده در تقدیس سابق بر ملک

وارث علم و کمال انبیا

پیشوای اولیا کهف الورا

هر چه در عالم کمالش نام بود

جمله در ذات شریف او نمود

سالکانش هر یکی اعجوبه ای

بر بساط رهبری منصوبه ای

در دریای ولایت هر یکی

دری چرخ هدایت هر یکی

بوده هر یک شهسوار ملک دین

هر یکی والی در اقلیم یقین

گشته هر یک واقف اسرار حق

جان هر یک غرقۀ انوار حق

پیشوای رهروان راه دین

محرمان قرب رب العالمین

هر یکی در دور خود گشته جنید

چون اسیری دیده آزادی ز قید

کم مبادا از سر اهل جهان

سایۀ فرخندۀ این کاملان

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode